جدول جو
جدول جو

معنی ضجیع - جستجوی لغت در جدول جو

ضجیع
هم خوابه، هم بستر
تصویری از ضجیع
تصویر ضجیع
فرهنگ فارسی عمید
ضجیع
(ضَ)
همخوابه. (منتهی الارب). هم بستر. (مهذب الاسماء) (دهار). برخوابه. کمیع: هزاروسیصد مرد بر آن صحراء ضجیع تراب و اکیل نسر و غراب گردانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 266).
یاد آور ز آن ضجیع و زآن فراش
تا بدین حد بیوفا و مر مباش.
مولوی
لغت نامه دهخدا
ضجیع
همخوابه، گرسنگی همخوابه هم بستر
تصویری از ضجیع
تصویر ضجیع
فرهنگ لغت هوشیار
ضجیع
((ضَ))
هم بستر
تصویری از ضجیع
تصویر ضجیع
فرهنگ فارسی معین
ضجیع
هم بستر، همخوابه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضلیع
تصویر ضلیع
قوی، زورآور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضجیعه
تصویر ضجیعه
مؤنث واژۀ ضجیع، هم خوابه، هم بستر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضجیج
تصویر ضجیج
ناله و فریاد کردن از ترس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجیع
تصویر فجیع
دردناک، آزار دهنده، ناخوشایند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضایع
تصویر ضایع
تباه، بیکاره، بی فایده، بی اعتبار شده
ضایع شدن: تباه شدن، نابود شدن، بیهوده شدن
ضایع کردن: تباه کردن، نابود کردن
ضایع گذاشتن: فرو گذاشتن، مهمل گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضریع
تصویر ضریع
غشای نازک روی استخوان، گیاهی بدبو، عوسج
فرهنگ فارسی عمید
(ضَ عَ)
تأنیث ضجیع
لغت نامه دهخدا
تقصیر کردن. (تاج المصادر بیهقی). کوتاهی نمودن در کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نزدیک به غروب شدن آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضجیج
تصویر ضجیج
داد و فریاد ناله، بیم، نا خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجیع
تصویر هجیع
پاسی از شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجیع
تصویر وجیع
دردناک
فرهنگ لغت هوشیار
دردمند زن یا مرد، پیشامد سخت در تازی (فاجع) به جای آن به کار می رود دردناک جانگداز رقت آور: فلان را به وضعی فجیع کشتند. توضیح در عربی به جای آن فاجع مستعمل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضجوع
تصویر ضجوع
سست رای مرد، بار سنگینی، کند رو چون ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضایع
تصویر ضایع
تلف، تباه، بیکاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضلیع
تصویر ضلیع
زور آور، درشت اندام
فرهنگ لغت هوشیار
اسپوشه، زاخل تر (شبرق) از گیاهان، خار کویک (کویک نخل)، درخت خشک، می تنک می آبکی، کلان پستان: زن، کلان پستان: گوسفند نسج پوششی استخوان که لایه نازکی است و استخوان ساز است و موجب رشد عرضی استخوان می شود. یا ورم ضریع. التهاب و تورم پوششی استخوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجیع
تصویر شجیع
دلیر پردل دلارو شجاع دلاور دلیر، جمع شجعان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجیع
تصویر رجیع
باز گردانیده بازگشته، پلیدی سرگین، کلانشکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضجیعه
تصویر ضجیعه
مونث ضجیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجیع
تصویر وجیع
((وَ))
دردناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نجیع
تصویر نجیع
((نَ))
صواب، درست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فجیع
تصویر فجیع
((فَ))
دردناک، ناگوار
فرهنگ فارسی معین
((ضَ))
نسج پوششی استخوان که لایه نازکی است و استخوان ساز است و موجب رشد عرضی استخوان می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضایع
تصویر ضایع
((یِ))
تباه، تلف، بی فایده، بی ثمر، مهمل، بیکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شجیع
تصویر شجیع
((شَ))
شجاع، دلاور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فجیع
تصویر فجیع
Heinous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فجیع
تصویر فجیع
hediondo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فجیع
تصویر فجیع
ужасный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فجیع
تصویر فجیع
abscheulich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فجیع
تصویر فجیع
ohydny
دیکشنری فارسی به لهستانی