- ضجوع
- سست رای مرد، بار سنگینی، کند رو چون ابر
معنی ضجوع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گول: مرد، سست رای
باز آمدن و برگشتن، توجه کردن، بچیزی دیگر نگریستن و توجه کردن
گرسنه ماندن گرسنگی به خواست خود گرسنه بودن خود را گرسنه داشتن بقصد
خوابیدن، خفتن، خواب
خود را گرسنه داشتن، گرسنگی کشیدن
بسیار دلتنگ، ملول، آزرده، بی قرار
بازگشتن، برگشتن، باز آمدن، بازگشت، در فقه بازگشت مرد به سوی زنی که طلاق داده، یعنی هنوز عده تمام نشده مجدداً علاقۀ زناشویی را برقرار کند بدون عقد نکاح جدید، در ادبیات در فن بدیع بازگشت به کلام سابق است به نقض و ابطال آن به منظور افادۀ نکتۀ خاص، برای مثال عاجزم در ثنای تو عاجز / آه اگر همچنین بمانم آه ی یک دلیری کنم قرینۀ شرک / نکنم لااله الاالله (انوری - ۴۲۵) ، در علم نجوم حرکت بعضی سیارات در جهت عکس توالی بروج
جمع ضرع، پستان ها بزرگ پستان، خوار و فروتن
جمع ضعلع، پهلوها برها استخوان های پهلو کنار جانب، استخوان پهلو دنده، پهلو، هر یک از خطوط مستقیم یا یک سطح هندسی که محیط بر زوایاست، جمع اضلاع ضلوع
همخوابه، گرسنگی همخوابه هم بستر
ملول، بیقرار
خفتن و خوابیدن
استخوان های پهلو
هم خوابه، هم بستر
گرسنگی
گرسنگی، گرسنه بودن، گرسنیا
جنباندن کسی را، بی آرام کردن، بر کندن، ترسانیدن، شکافتن دو پاره کردن چوکک کوچ نر بوف نر از پرندگان
چوبک اشنان: گیاه، یک پهلو خفتن بر پهلو خفتن، همخوابه، مانند
گرسنگی