- ضجه
- ناله وزاری، شیون، فریاد و غوغای مردم، بانگ و فریاد
معنی ضجه - جستجوی لغت در جدول جو
- ضجه
- بانگ و فریاد مردم، غوغا، شیون، فغان
- ضجه ((ضَ جَّ))
- ناله، غوغا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روباه ماده
سویه
صف و قطار، رده، طنابی که جامه و چیزهای دیگر بر بالای آن اندازند، ریسمان بنائی
زن نوزاییده (تا چهل روز)
فرو ریزنده، روان شونده سران آبخیز سبزه زاری که در آن آبگیرها باشد
از پارسی ک هنجیدن هنهجش
ستبرای تاریکی
شکستگی درسر و روی زخم سر سرشکستگی جراحت سر، جمع شجاج
میانۀ دریا، جماعت بسیار
دلتنگی، بی قراری، بی آرامی
دلتنگ، بی قرار، بی آرام، عصبانی
کچه، انگشتر بی نگین، مهره، کاچه
زائو، زنی که کمتر از هفت روز از زایمان او گذشته، زاج، زاچ
خار شکر از گیاهان
حاجت و نیاز، گزند
یکی از حرکات و اعراب کلمه که در موقع تلفظ آن لبها جمع میشود و در فارسی پیش میگویند
سراسیمگی، نیکیادی، گمراهی گمراهی گم شدن از میان رفتن رهنمونی
کج دهنی، کج زنخی، کج شدن خم شدن
یک بار بر پهلو خفتن، سست رایی سست اندیشی سستی سست رایی سست اندیشی، افتادگی فروتنی
چوبک اشنان: گیاه، یک پهلو خفتن بر پهلو خفتن، همخوابه، مانند
بی قراری، جا تنگ، دلتنگی، نالیدن دلتنگی، بیقراری
سوسمار ماده، شکوفه باز نشده خرما، رزه در چفت در، کلون
نادرست نویسی غجه پارسی است پشه چاه
مغاکی در فرانسوی} ابیسال {ژرف ترین جای دریا، سیم نکره، آیینه بانگ فریاد داد و فریاد میانه آب دریا عمیق ترین موضع دریا: کشتی هر که در این لجه خونخوارافتاد نشنیدیم که دیگر بکران میاید. (سعدی لغ)
گیاهی باشد مانند اسفناج و آن بیشتر در کناره های جوی آب روید و آن را در آش کنند
روی و چهره و بمعنای پول هم گویند