- ضجم
- کج دهنی، کج زنخی، کج شدن خم شدن
معنی ضجم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کژ دهان، کژزنخ
گنجایش
گروه انبوه، گز مازک میوه درخت گز گز مازگ ثمره الطرفاء
زده شده از طعامی
سنگسار کردن، دشنام دادن، نفرین کردن، از نزد خود راندن، سخن گفتن از روی خیال و گمان
پرستوی دریایی از پرندگان سخن پنهان پچ پچ
هم آوای نجم زود باریدن، زود بازداشتن
کلفتی، گندگی، بر آمدگی
اندوهزدگی
راندن چشم اشک را، راندن ابر باران آب، اشک اشک دیگ و بید
دلتنگی، بی قراری، بی آرامی
ثمر درخت گز، میوۀ گز، گزمازک
دلتنگ، بی قرار، بی آرام، عصبانی
کلفت، ستبر، چاق، فربه، درشت اندام
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
لش، لوش، لژن، بژن، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
درختی خوش بو با میوۀ مانند بلوط و شکوفۀ شبیه شکوفۀ سعتر،
اسطوخودوس، گیاهی از خانوادۀ نعنا با برگ های باریک، گل های سفید یا بنفش و تخم های ریز زرد رنگ که مصرف دارویی دارد، لاواند، شاه اسپرم رومی
اسطوخودوس، گیاهی از خانوادۀ نعنا با برگ های باریک، گل های سفید یا بنفش و تخم های ریز زرد رنگ که مصرف دارویی دارد، لاواند، شاه اسپرم رومی
ضرمه ها، آتش ها، اخگرها، جمع واژۀ ضرمه
بیشه ها، نیستان، نیزار، جنگل کوچک، جای پردرخت
اعجمیّ، گنگ، بی زبان، حرکتی که روی حرف می گذارند
ناله وزاری، شیون، فریاد و غوغای مردم، بانگ و فریاد
مقداری از فضا که در تصرف جسم باشد، جسم فضایی، کنایه از اندازه، مقدار مثلاً حجم کارمان زیاد است
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، اختر، نیّر، جرم، کوکبه، تارا، استاره، نجمه، کوکب، ستار، مفرد نجوم و انجم
قسط
پنجاه و سومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۲ آیه، والنّجم
قسط
پنجاه و سومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۲ آیه، والنّجم
خشم از گرسنگی، افروختگی آتش بر افروخته: از خشم یا گرسنگی کشه (اسطو خودوس) از گیاهان
گزیدن به دندان
زاب بافت (زاب صفت) چون: بافت آگینی بافت پیوندی
ستبر و کلان تناور بزرگ هیکل زفت، فربه، جمع ضخام. کلان و فربه گردیدن، تناور شدن، فربهی، ستبری. پارسی تازی گشته زهیه ستبر کلان دفزک
بانگ و فریاد مردم، غوغا، شیون، فغان
چوبک اشنان: گیاه، یک پهلو خفتن بر پهلو خفتن، همخوابه، مانند
بی قراری، جا تنگ، دلتنگی، نالیدن دلتنگی، بیقراری
ظلم و ستم، بیدادگری، جور کردن
خلاف عرب، ایران و توران ومردم غیر عرب، مردم ایران و ایرانی
زمین هموار، غوک، چلپاسه، بد شگون چون چغد گجسته هوا گل تیره و لای سیاه که در ته حوض و کولاب و جوی آب بهم رسد: چون ازو نومید گردد گاونر آید آنجا که نهاده بدگهر. لجم بیند فوق در شاهوار پس ز طین بگریزد او ابلیس وار. (مثنوی لغ) لجمه. لجم: شکار در آن جایگه رفت واسب ملکزاده را در آن جایگاه برد ولجمه ووحل بود. قضا خدا چنان بود که هلاک شد