- ضبع
- کفتار، پستانداری گوشت خوار شبیه سگ که دست هایش از پاها بلندتر است و معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، عرجا
معنی ضبع - جستجوی لغت در جدول جو
- ضبع
- بازو میانه بازو، بغل، دست درازی مفت بری، بخش بخش کردن کفتار ماده ماچه کفتار سوی زی کفتار جمع اضبع ضباع. کفتار جمع اضبع ضباع
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ماچه کفتار شاخ شکسته
کفتاریان تیره کفتارها
کفتار ماده، جمع ضبعانات ضباع
نر کفتار کفتار نر، جمع ضباعین
قسمتی از چیزی
سرشت، منش، چاپ
دیواره، راستا، راسته
بایگانی
چهارک
انتظار کشیدن چهار یک چیزی، یک چهارم، ربع دانگ
جزئی از هفت، یک هفتم از چیزی حیوان درنده، دد
پنهان کردن، بریدن گریه
پیروی کردن، تبعیت
سیری پری، ستبری ساغ پای، به ست ون آمدن ستوهیدن سیر رودرروی گرسنه سیری
هفت یک، یک هفتم از چیزی
جماع، فرج، کابین، طلاق، عقد نکاح
ضبع ها، کفتارها، جمع واژۀ ضبع
چهار یک، یک چهارم چیزی، پانزده دقیقه
ربع مسکون: یک چهارم کرۀ زمین که شامل خشکی های قابل سکونت است
ربع مسکون: یک چهارم کرۀ زمین که شامل خشکی های قابل سکونت است
پارۀ گوشت، کنایه از فرزند گرامی، بضعه
پیروی، کنایه از نتیجه، جمع تابع، تابع
بیرون آمدن آب از زمین، جوشیدن آب از چشمه
خوی، سرشت، نهاد، استعداد، توانایی، چاپ کردن، چاپ، در طب قدیم مزاج، هر یک از عناصر چهارگانه شامل آب، باد، خاک و هوا
طبع روان: طبع و ذوقی که آسان و بی تکلف شعر بگوید
طبع روان: طبع و ذوقی که آسان و بی تکلف شعر بگوید
هفت، شش به علاوۀ یک، عدد «۷»، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
رام شدن
فروتنی کردن، فروتنی
پستان حیوانات به ویژه پستان گاو یا گوسفند
فروتنی کردن، فروتنی
پستان حیوانات به ویژه پستان گاو یا گوسفند
گرفتن و نگه داشتن، حفظ کردن، محکم کردن، نگه داری، بایگانی، تصرف کردن
ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار می کند و به وسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط می کنند
ضبط کردن: تصرف کردن، بایگانی کردن، یادداشت کردن، حفظ کردن در ذهن
ضبط و ربط: انتظام، آراستگی، نظم و ترتیب، یادداشت کردن
ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار می کند و به وسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط می کنند
ضبط کردن: تصرف کردن، بایگانی کردن، یادداشت کردن، حفظ کردن در ذهن
ضبط و ربط: انتظام، آراستگی، نظم و ترتیب، یادداشت کردن
پاره خطی که با پاره خط دیگر تشکیل زاویه می دهد، سمت، پهلو
پستان: در جانوران ماده، دوشیدنی شیر ده مانند، تاه ریسمان سست ناتوان، خردسال، خواری، فروتن شدن، رام گردیدن زبون، فروتن
جنباندن کسی را، بی آرام کردن، بر کندن، ترسانیدن، شکافتن دو پاره کردن چوکک کوچ نر بوف نر از پرندگان
دنده، پهلو، اضلاع
سرگین پیل، سرگین انداختن، تیز دادن
نگاهداشتن چیزی را بهوش، تصرف کردن
خشم پنهان