جدول جو
جدول جو

معنی ضبز - جستجوی لغت در جدول جو

ضبز
(ضَ بِ)
ذئب ضبز، گرگ سخت نظر افروخته چشم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضبز
(ضَ)
سختی نگاه. نگاه سخت. (منتهی الارب). نگاه تند. نگاه تیز
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گبز
تصویر گبز
گنده، ستبر، برای مثال با چنین گبزی و هفت اندام زفت / از شکاف در برون جستند تفت (مولوی - ۴۳۷)، قوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبز
تصویر خبز
نان پختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبز
تصویر سبز
هر چیزی که به رنگ برگ درخت و گیاه تازه باشد، رنگی که از ترکیب رنگ آبی و رنگ زرد به دست آید
سبز شدن: به رنگ سبز درآمدن، رنگ سبز به خود گرفتن، برای مثال آبی که ماند در ته جو سبز می شود / چون خضر زینهار مکن اختیار عمر (صائب) کنایه از روییدن گیاه، برآمدن گیاه از زمین، کنایه از برگ درآوردن درخت، برای مثال هوا مسیح نفس گشت و خاک نافه گشای / درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد (حافظ - ۳۵۸)
سبز کردن: رنگ سبز به چیزی زدن، به رنگ سبز درآوردن، کنایه از رویانیدن، کاشتن و رویانیدن گیاه، برای مثال یک زمان چون خاک سبزت می کند / یک زمان پر باد و گبزت می کند (مولوی - ۵۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضبع
تصویر ضبع
کفتار، پستانداری گوشت خوار شبیه سگ که دست هایش از پاها بلندتر است و معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، عرجا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبز
تصویر خبز
نان، خمیر آرد گندم یا جو که در تنور یا فر پخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
گرفتن و نگه داشتن، حفظ کردن، محکم کردن، نگه داری، بایگانی، تصرف کردن
ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار می کند و به وسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط می کنند
ضبط کردن: تصرف کردن، بایگانی کردن، یادداشت کردن، حفظ کردن در ذهن
ضبط و ربط: انتظام، آراستگی، نظم و ترتیب، یادداشت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضبح
تصویر ضبح
خاکستر
فرهنگ لغت هوشیار
قوی و ستبر: در فلان بیشه درختی هست سبز بس بلند و پهن (هول) و هر شاخیش گبز. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبز
تصویر قبز
کوته بالا، زفت (بخیل)، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبز
تصویر طبز
کرانه کوه، شتر دو کوهانه پری پرکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبن
تصویر ضبن
بغل پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبب
تصویر ضبب
سوسمار ناک جای پر سوسمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبه
تصویر ضبه
سوسمار ماده، شکوفه باز نشده خرما، رزه در چفت در، کلون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبد
تصویر ضبد
خشم پنهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
نگاهداشتن چیزی را بهوش، تصرف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بازو میانه بازو، بغل، دست درازی مفت بری، بخش بخش کردن کفتار ماده ماچه کفتار سوی زی کفتار جمع اضبع ضباع. کفتار جمع اضبع ضباع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبز
تصویر دبز
کلفتی، ستبری، غلظت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبز
تصویر خبز
نان خورانیدن، نان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبز
تصویر جبز
بد دل فرومایه زفت
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که رنگ آن مانند علف و برگهای درخت در فصل بهار باشد، توضیح سبز یکی از رنگهای فرعی است ولی در عکاسی اصلی است و آن رنگی است که از ترکیب دو رنگ اصلی زرد و آبی بدست آید. یا سبز سیر. اگر زرد و آبی بسیار سیر را با هم مخلوط کنند سبز سیر به دست آید. یا سبز علفی. اگر زرد و آبی را طوری مخلوط کنند که زرد آن بیشتر باشد علفی میشود، شاداب تر و تازه (درخت و جز آن) مقابل خشک، شمشیر، خنجر، سبز چهره، معشوق. یا خط سبز. موی اندک که بر پشت لب و روی نوجوانان روییده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربز
تصویر ربز
زیرکیدن، فربهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گبز
تصویر گبز
((گَ))
هر چیز گنده و قوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
((ضَ))
حفظ کردن، نگاه داشتن، گرفتن، در تصرف آوردن، نگاه داری، حفظ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبز
تصویر سبز
((سَ))
رنگی که از ترکیب آبی و زرد به دست می آید، تر و تازه، شاداب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دبز
تصویر دبز
((دَ))
کلفت، درشت، هنگفت (پارچه)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خبز
تصویر خبز
((خُ))
نان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
بایگانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبز
تصویر سبز
Green
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
Impoundment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سبز
تصویر سبز
зеленый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
арест
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سبز
تصویر سبز
grün
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
Beschlagnahme
دیکشنری فارسی به آلمانی