جدول جو
جدول جو

معنی ضبث - جستجوی لغت در جدول جو

ضبث
(ثَ)
سخت به پنجه گرفتن چیزی را. سخت گرفتن. (تاج المصادر) (زوزنی). بکف و پنجه گرفتن چیزی. (منتخب اللغات). به پنجه گرفتن چیزی، زدن کسی را، بسودن ناقه و جز آن را تا فربهی ولاغری آن معلوم شود. پرماسیدن ناقه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضبث
(ضَ بِ)
شیر بیشه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خبث
تصویر خبث
جرمی که پس از گداختن فلزات در کوره باقی می ماند، پلیدی، نجاست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضبع
تصویر ضبع
کفتار، پستانداری گوشت خوار شبیه سگ که دست هایش از پاها بلندتر است و معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، عرجا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبث
تصویر عبث
بیهوده، به بیهودگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبث
تصویر خبث
خباثت، بدگویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبث
تصویر لبث
درنگ، توقف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
گرفتن و نگه داشتن، حفظ کردن، محکم کردن، نگه داری، بایگانی، تصرف کردن
ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار می کند و به وسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط می کنند
ضبط کردن: تصرف کردن، بایگانی کردن، یادداشت کردن، حفظ کردن در ذهن
ضبط و ربط: انتظام، آراستگی، نظم و ترتیب، یادداشت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(ضَ ثَ)
داغی است شتران را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ ثَ)
شیر بیشه. ضباثم. (منتهی الارب). نامی است شیر را و داهیه را. ج، ضباثم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ ثَ)
ابن ابی یعقوب. تابعی است. (منتهی الارب). مفهوم تابعی تنها به معنای یک مسلمان نسل دوم نیست، بلکه نشان دهنده جایگاهی علمی و معنوی در تاریخ اسلام است. تابعین، با درک مستقیم از صحابه و دریافت آموزه های اصیل دینی، از افراد برجسته ای چون عبدالله بن عباس، ابن مسعود، علی (ع) و دیگران روایت هایی را نقل کرده اند. این انتقال علم، باعث تداوم میراث دینی و مذهبی اسلام تا عصر حاضر شده است.
لغت نامه دهخدا
(مِ بَ)
شیر بیشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مضطبث. اسد. (اقرب الموارد). و رجوع به مضطبث و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضبد
تصویر ضبد
خشم پنهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبه
تصویر ضبه
سوسمار ماده، شکوفه باز نشده خرما، رزه در چفت در، کلون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبث
تصویر هبث
بیهوده خرج کردن مال، تبذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبث
تصویر لبث
درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبث
تصویر عبث
هزل، هرز، کاری که فایده آن معلوم نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبث
تصویر خبث
آمیزش حرام، لواط پلیدی، نجاست پلیدی، نجاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبن
تصویر ضبن
بغل پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبب
تصویر ضبب
سوسمار ناک جای پر سوسمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبح
تصویر ضبح
خاکستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
نگاهداشتن چیزی را بهوش، تصرف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بازو میانه بازو، بغل، دست درازی مفت بری، بخش بخش کردن کفتار ماده ماچه کفتار سوی زی کفتار جمع اضبع ضباع. کفتار جمع اضبع ضباع
فرهنگ لغت هوشیار
در آمیختن: سخن را درهم و برهم گویی، بد شویی پاک نشستن، دسته شاخ، دسته گیاه خشک و تر، درهم و برهم دسته گیاه خشک و تر به هم آمیخته یا در هم پیچیده، پیچیده درهم، کار آشفته، جمع اصغاث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابث
تصویر ابث
خرامنده، بنشاط، شادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبث
تصویر صبث
درز دوزی پارسی تازی گشته سبد سبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبث
تصویر شبث
عنکبوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبث
تصویر خبث
((خ َ بَ))
پلیدی، نجاست، جرمی که از فلزات پس از گداختن آن ها در کوره باقی ماند، چیزی که از آن فایده ای برده نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خبث
تصویر خبث
((خُ))
پلیدی، ناپاکی، بدذاتی، بدسرشتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضغث
تصویر ضغث
((ض ِ یا ضَ))
دسته گیاه خشک و تر به هم آمیخته یا در هم پیچیده، پیچیده، درهم، کار آشفته، جمع اضغاث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
((ضَ))
حفظ کردن، نگاه داشتن، گرفتن، در تصرف آوردن، نگاه داری، حفظ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبث
تصویر عبث
((عَ بَ))
انجام دادن کاری که فایده آن نامعلوم باشد، کار و تلاش بیهوده و بی فایده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لبث
تصویر لبث
((لَ))
درنگ کردن، مکث کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
بایگانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عبث
تصویر عبث
بیهوده، گزاف
فرهنگ واژه فارسی سره