- ضارب
- زننده، آنکه چیزی را به چیز دیگر می زند، زشت و ناپسند
معنی ضارب - جستجوی لغت در جدول جو
- ضارب
- زننده
- ضارب ((رِ))
- زننده، کسی که می زند، جمع ضوارب. ضاربین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث ضارب
با هم خصومت نمودن و جنگ کردن
یکدیگر را زدن، با هم کتک کاری کردن، زد و خورد کردن
جنگجو
مضرب در علم ریاضیات
مضرب ها، خیمه ها، جمع واژۀ مضرب
مضرب ها، خیمه ها، جمع واژۀ مضرب
یکراه، یکرو
جنگجوی جنگی جنگنده رزم کننده، جمع حاربین
دزد، شتر دزد
آله (عقاب)، خوگر ، باز آینده، تبیره زن
آشامنده، نوشنده، سبیل
قایق، کرجی، کشتی کوچک
سبیل، آشامنده، نوشنده
گریزنده، گریزان، گریخته
پروردگارا، ای خدا، هنگام دعا، ناله به درگاه خدا یا تعجب گفته می شود، برای مثال یارب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان / وآن سهی سرو خرامان به چمن بازرسان (حافظ - ۷۷۲)
ضارب ها، زننده ها، جمع واژۀ ضارب
مؤنث واژۀ ضار، ضرر رساننده، زیان رساننده
با کسی شمشیر زدن، نبرد کردن، با هم زد و خورد کردن
حیوان شکاری و درنده و گوشت خوار مانند شیر، ببر و گرگ، سگ حریص به شکار
بسیار زننده،، سخت زننده،، کسی که سکه ضرب می کند، زرگر
از ساخته های فارسی گویان زیانرسان سگ شکاری، مرغ شکاری، خونروان: رگی که خون آن بند نیاید
زیانرسان مونث ضار
خوار، ضعیف، رام، فروتن
نبرد و ستیز کردن
مونث عاربه تازی تازی ناب، جوی پرآب
دوش شتر میان کوهان و گردن، فرو رونده، سستکار تنبل، بالا بالای هر چیز غروب کننده (ستاره) مقابل طالع، کوهان شتر و گردن شتر، جمع غوارب، یکی از اوتاد اربعه منجمان برجی که از مغرب طالع شود مقابل طالع
کرجی بلم، آبجوی
جمع ماربه، نیاز ها نیاز جمع مارب ماربه و ماربه حاجتها نیازها ضرورتها: برادران... به تازه رویی رسول را با ایجاز مارب و عطا باز فرستادند. حاجت جمع مارب
گریزنده، گریخته
سگ شکاری، خون روان