جدول جو
جدول جو

معنی ضارب - جستجوی لغت در جدول جو

ضارب
زننده، آنکه چیزی را به چیز دیگر می زند، زشت و ناپسند
تصویری از ضارب
تصویر ضارب
فرهنگ فارسی عمید
ضارب
(رِ)
زننده، زنندۀ تیر قداح، امین تیر قمار، رونده. (منتهی الارب) ، لیل ضارب، شب سخت تاریک. (دهار). شب که تاریکی آن همه اطراف را پوشد، ناقۀ لگدزننده وقت دوشیدن، شتر ماده که دم را برداشته بر شرم خود زنان رود. ضاربه مثله. (منتهی الارب) ، ضارب السلم، و هو شجر مجتمع من السلم و بالیمامه یسمی ضارب. (معجم البلدان) ، مرغ طلبکار رزق، جای پست هموار درختناک، پاره ای از زمین درشت دراز در زمین نرم. (منتهی الارب). زمین فراخ در وادی. (منتخب اللغات) ، آب راهه و رحبهمانندی در وادی. ج، ضوارب. (منتهی الارب) ، زننده به رنگی از رنگها. مائل به رنگی: اجوده الضارب الی البیاض. (ابن البیطار) ، نیکوترین آن است که به سپیدی زند
لغت نامه دهخدا
ضارب
زننده
تصویری از ضارب
تصویر ضارب
فرهنگ لغت هوشیار
ضارب
((رِ))
زننده، کسی که می زند، جمع ضوارب. ضاربین
تصویری از ضارب
تصویر ضارب
فرهنگ فارسی معین
ضارب
زننده
متضاد: مضروب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضاری
تصویر ضاری
حیوان شکاری و درنده و گوشت خوار مانند شیر، ببر و گرگ، سگ حریص به شکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هارب
تصویر هارب
گریزنده، گریزان، گریخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یارب
تصویر یارب
پروردگارا، ای خدا، هنگام دعا، ناله به درگاه خدا یا تعجب گفته می شود، برای مثال یارب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان / وآن سهی سرو خرامان به چمن بازرسان (حافظ - ۷۷۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضوارب
تصویر ضوارب
ضارب ها، زننده ها، جمع واژۀ ضارب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضاره
تصویر ضاره
مؤنث واژۀ ضار، ضرر رساننده، زیان رساننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قارب
تصویر قارب
قایق، کرجی، کشتی کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضراب
تصویر ضراب
با کسی شمشیر زدن، نبرد کردن، با هم زد و خورد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضارب
تصویر مضارب
مضرب در علم ریاضیات
مضرب ها، خیمه ها، جمع واژۀ مضرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضارب
تصویر تضارب
یکدیگر را زدن، با هم کتک کاری کردن، زد و خورد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضراب
تصویر ضراب
بسیار زننده،، سخت زننده،، کسی که سکه ضرب می کند، زرگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شارب
تصویر شارب
سبیل، آشامنده، نوشنده
فرهنگ فارسی عمید
(رِ بَ)
تأنیث ضارب، شب تاریک، آن اشتر که لگد زند دوشنده را. (مهذب الاسماء).
- عروق ضاربه، رگها که نبضان دارد. و رجوع به ضارب شود
لغت نامه دهخدا
(خُ رِ)
موج آبهائی چون آب غدیر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
- ماء خضارب، آبی که موج زند بعض آن بر بعض دیگر مانند آب غدیر و وادی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
با یکدیگر شمشیر زدن از نیرومندی. تجالد. (زوزنی). با هم خصومت نمودن و جنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تجالد و زدن بعضی بعض دیگر را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ رِ)
جای بسیار آب و گیاه. (منتهی الارب). مکان پرگیاه و پرآب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
جنگجو. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مضاربه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
جمع واژۀ مضرب. خیمه هاو چادرهای بزرگ. (از اقرب الموارد) : سپاه، دست از قتل بازداشتند و با مضارب و منازل خویش آمدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 104) ، حیله ها و تدابیر جنگی. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
از ساخته های فارسی گویان زیانرسان سگ شکاری، مرغ شکاری، خونروان: رگی که خون آن بند نیاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضاره
تصویر ضاره
زیانرسان مونث ضار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضارع
تصویر ضارع
خوار، ضعیف، رام، فروتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارب
تصویر سارب
یکراه، یکرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارب
تصویر شارب
آشامنده، نوشنده، سبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارب
تصویر دارب
آله (عقاب)، خوگر ، باز آینده، تبیره زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارب
تصویر خارب
دزد، شتر دزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حارب
تصویر حارب
جنگجوی جنگی جنگنده رزم کننده، جمع حاربین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضارب
تصویر مضارب
جنگجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضارب
تصویر تضارب
با هم خصومت نمودن و جنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضاربه
تصویر ضاربه
مونث ضارب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضراب
تصویر ضراب
نبرد و ستیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضارب
تصویر تضارب
((تَ رُ))
یکدیگر را زدن، زد و خورد کردن
فرهنگ فارسی معین