- ضاجر
- دلتنگ نا آرام دلتنگ بی آرام از غم مضطرب
معنی ضاجر - جستجوی لغت در جدول جو
- ضاجر ((جِ))
- دلتنگ، بی آرام از غم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اندوهناک نمودن خود را
بازرگان، سوداگر
منع کننده، باز دارنده از کاری
گرم کننده تنور
بازدارنده، مانع
بازرگان، سوداگر
منع کننده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازع، حابس، معوّق، مناع، رادع
ضرر رساننده، زیان رساننده
گناهکار، تباه کار، نابکار، زناکار
لاغر، انسان یا حیوان باریک اندام و کم گوشت
ضرر رساننده
زیان رساننده
سر کوه
باریک اندام، خوابیده: نره باریک انداک باریک میان، دقیق لطیف
بر پهلو خفته: مرد، پر خواب خسبنده، گول، ستاره فرو رو، بخور بخواب: ستور، تنبل، گراینده، دهانه رود مرد بر پهلو خوابیده، کاهل بسیار خسبنده ملازم خانه به جهت عجز یا بزرگی، جمع ضواجع
سست و ناتوان، درمانده
زناکار، تبهکار، دروغگو
زردک گزر حویج
جمع ماجر، سلاکی ها سلاکی آن چه به سلاک گرفته شود جمع ماجر مکانهای اجاره یی: همچنانست که مارا مباح کرده اند از منا کح و ماجر در حال غیبت امام. آنچه که اجاره شود مکان اجاره یی جمع ماجر
جدائی کننده، لایق و فائق
باریک اندام، دقیق، لطیف
بازرگان، بازارگان
Merchant
торговец
Händler
торговець