جدول جو
جدول جو

معنی ضاجر - جستجوی لغت در جدول جو

ضاجر
دلتنگ نا آرام دلتنگ بی آرام از غم مضطرب
تصویری از ضاجر
تصویر ضاجر
فرهنگ لغت هوشیار
ضاجر
((جِ))
دلتنگ، بی آرام از غم
تصویری از ضاجر
تصویر ضاجر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تضاجر
تصویر تضاجر
اندوهناک نمودن خود را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاجر
تصویر هاجر
(دخترانه)
فرارکننده، مهاجرت کننده، نام مادر اسماعیل و همسر ابراهیم (ع) (معرب از عبری)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تاجر
تصویر تاجر
بازرگان، سوداگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زاجر
تصویر زاجر
منع کننده، باز دارنده از کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجر
تصویر ساجر
گرم کننده تنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاجر
تصویر حاجر
بازدارنده، مانع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجر
تصویر تاجر
بازرگان، سوداگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاجر
تصویر زاجر
منع کننده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازع، حابس، معوّق، مناع، رادع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضایر
تصویر ضایر
ضرر رساننده، زیان رساننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاجر
تصویر فاجر
گناهکار، تباه کار، نابکار، زناکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضامر
تصویر ضامر
لاغر، انسان یا حیوان باریک اندام و کم گوشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضائر
تصویر ضائر
ضرر رساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضایر
تصویر ضایر
زیان رساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضاهر
تصویر ضاهر
سر کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضامر
تصویر ضامر
باریک اندام، خوابیده: نره باریک انداک باریک میان، دقیق لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
بر پهلو خفته: مرد، پر خواب خسبنده، گول، ستاره فرو رو، بخور بخواب: ستور، تنبل، گراینده، دهانه رود مرد بر پهلو خوابیده، کاهل بسیار خسبنده ملازم خانه به جهت عجز یا بزرگی، جمع ضواجع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاجر
تصویر عاجر
سست و ناتوان، درمانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاجر
تصویر فاجر
زناکار، تبهکار، دروغگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاجر
تصویر گاجر
زردک گزر حویج
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ماجر، سلاکی ها سلاکی آن چه به سلاک گرفته شود جمع ماجر مکانهای اجاره یی: همچنانست که مارا مباح کرده اند از منا کح و ماجر در حال غیبت امام. آنچه که اجاره شود مکان اجاره یی جمع ماجر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاجر
تصویر هاجر
جدائی کننده، لایق و فائق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجر
تصویر تاجر
((جِ))
بازرگان. سوداگر، جمع تجار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاجر
تصویر زاجر
((جِ))
منع کننده، بازدارنده، بانگ زننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضایر
تصویر ضایر
((یِ))
زیان رساننده، ضرر رساننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضامر
تصویر ضامر
باریک اندام، دقیق، لطیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضاجع
تصویر ضاجع
((جِ))
مرد بر پهلو خوابیده، کاهل بسیار خسبنده، جمع ضواجع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاجر
تصویر فاجر
((ج))
گناهکار، تبهکار، زناکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاجر
تصویر هاجر
((جِ))
جدایی کننده، فایق، فاضل بر دیگر اشیا، سخن پریشان گوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاجر
تصویر تاجر
بازرگان، بازارگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاجر
تصویر تاجر
Merchant
دیکشنری فارسی به انگلیسی