جدول جو
جدول جو

معنی صیقلی - جستجوی لغت در جدول جو

صیقلی
زدوده، جلایافته، کسی که زنگ فلز یا آینه را می زداید، صیقل، صیقل گر
تصویری از صیقلی
تصویر صیقلی
فرهنگ فارسی عمید
صیقلی(صَ / صِ قَ)
صیقل. جلادهنده. روشن کننده. جلاّء. موره زن. آینه افروز:
نخست آهنگری با تیغ بنمای
پس آنگه صیقلی را کار فرمای.
نظامی.
آهن ارچه تیره و بی نور بود
صیقلی آن تیرگی او زدود.
مولوی.
گر من سخن درشت نگویم تو نشنوی
بی جهد از آینه نبرد زنگ صیقلی.
سعدی.
عشق در فکر شکست زنگ و ما را زنگ نیست
صیقلی آمادۀ کار و نشان از رنگ نیست.
ملاطغرا (از آنندراج).
، سنگ فسان. (غیاث اللغات) ، مصقول. جلاداده. جلایافته و زدوده. روشن کرده. پرداخت کرده. مهره زده:
گر بظاهر در نظرها بی هنر باشم چه باک
همچو تیغ صیقلی باشد نهان جوهر مرا.
مرتضی قلی بیک (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
صیقلی(صَ قَ)
شاعری است. صادقی کتابدار نویسد: از قصبۀ بروجرد ولایت همدان است و اوقات خود را به کارگری میگذرانید. جوانی شگفته و گرم آمیزش است. در اوایل خیلی باادب، بی طمع و کاسب بود، ولی حالا از قراری که می گویند خیلی شاعرپیشه و مسخره و طمعکار شده است، ان شأالله عاقبت بخیر باشد. به لهجۀ لرستان ابیات مشهور زیاد دارد. و این اشعار از اوست:
خوش آن تواضع و گرمی میان ناز و محبت
که دود آتش رشک از دل نیاز برآمد.
نگذرد بر خاطرش هرگز تلافی کردنی
خاطرآزاری که خوش کرده ست آزار مرا.
حسن یوسف اگر از غمزه چنین تیغ کشد
نوبت دست بریدن به زلیخا نرسد.
(مجمعالخواص ص 267).
رجوع به آتشکدۀ آذر چ زوار ص 263 شود
محمد بن محمد بن ظفر. او راست کتابی به نام انباء نجباء الابناء. وی بسال 565 هجری قمری درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
صیقلی
سنگ فسان: سنگی که بدان تیغ و شمشیر تیز و درخشان کنند، رومین رومینا (صیقل یافته) منسوب به صیقل. هر چیز زدوده و جلا یافته
فرهنگ لغت هوشیار
صیقلی
منسوب به صیقل، هر چیز زدوده و جلا یافته
تصویری از صیقلی
تصویر صیقلی
فرهنگ فارسی معین
صیقلی
براق، جلادار، صاف، نرم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صیقل
تصویر صیقل
زدودن زنگ، زدایندۀ زنگ فلز یا آینه، جلادهنده، برای مثال آهنی را که موریانه بخورد / نتوان برد از او به صیقل زنگ (سعدی - ۹۳)، صیقلی
صیقل خوردن (پذیرفتن، گرفتن): زدوده شدن، جلا یافتن
صیقل زدن (دادن، کردن): زدودن، جلا دادن
فرهنگ فارسی عمید
(صَ قَ)
وی کنیز امام حسن عسکری (ع) و مادر امام دوازدهم است که المعتمد علی الله بتحریک جعفر برادر امام از او مطالبۀ فرزند امام را کرد و صیقل منکر شد و دعوی حمل کرد. المعتمد او را در حرم خود نگاه داشت و زنان خلیفه و ابوالشوارب قاضی تعهد حال او میکردند تا بسال 263 هجری قمری بر اثر قیام صاحب الزنج وقصد حملۀ یعقوب بن لیث به بغداد و مرگ عبیدالله بن یحیی بن خاقان امور خلافت تزلزل یافت و بین طرفداران جعفرو صیقل خلاف افتاد. حسن بن جعفر نوبختی صیقل را در خانه خود پنهان کرد. سپس المعتضد صیقل را از خانه وی بیرون آورد و در قصر خود نگاه داشت و در همان قصر در عصر المقتدر درگذشت. (خاندان نوبختی صص 108-109)
لغت نامه دهخدا
(صِ قِلْ لی)
عبدالعزیز بن الحسین الاعلی السعدی. وی یکی از ادبای جزیره صقلیه (سیسیل) و کاتب دیوان فائز بوده به قاضی جلیسی شهرت داشت و به سال 561 هجری قمری درگذشت و متجاوز از 70 سال بزیست و بقوت طبع در شعر اشتهار داشت. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(صِ ی ی)
نسبت است به صقلیه. رجوع به صقلیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صیقل
تصویر صیقل
تیز کننده شمشیر و زداینده آن، روشنگر، مهره زن، آینه افروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صقلی
تصویر صقلی
منسوب به صقلیه از مردم صقلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیقل
تصویر صیقل
((صَ یا ص قَ))
آن که شمشیر و مانند آن را بزداید و جلا دهد، جلا دهنده، زداینده، در فارسی، زدودگی زنگ از فلزات و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
پرداخت، جلا، روشنگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن صیقل زدن به خواب، دلیل پادشاهی بزرگ است. اگر بیند که صیقلی می نمود، دلیل است به خدمت پادشاه رود. محمد بن سیرین
دیدن صیقلی مردی باشد که به دست او حق از باطل پدید آید.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
Sleekness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
élégance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
光滑
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
חַלָקוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
ความเรียบเนียน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
なめらかさ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
pürüzsüzlük
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
ulaini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
kelicinan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
매끈함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
Glätte
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
चिकनापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
gladheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
elegancia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
lucentezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
elegância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
gładkość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
гладкість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
гладкость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صیقلی بودن
تصویر صیقلی بودن
মসৃণতা
دیکشنری فارسی به بنگالی