جدول جو
جدول جو

معنی صندد - جستجوی لغت در جدول جو

صندد
(صِ دِ)
کوهی است در تهامه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
صندد
پر دل، جوانمرد، تیزی کوه
تصویری از صندد
تصویر صندد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صدد
تصویر صدد
قصد، آهنگ، عزم، منظور، مقصود
در صدد بودن (برآمدن): قصد داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صندل
تصویر صندل
نوعی کفش تابستانی و روباز
چندل، درختچه ای با برگ های نوک تیز گل های سفید خوشه ای کوچک و ریشه های تارمانند که چوب خوش بوی این درخت که برای ساختن اشیای چوبی گران قیمت به کار می رود و در طب و عطرسازی کاربرد دارد، چندن
فرهنگ فارسی عمید
(صُ دُ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ دِ)
حال مرد نیک باشد یا بد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به قندید شود، می انگوری. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
ده کوچکی از دهستان هیدوج بخش سوران شهرستان سراوان که در 35هزارگزی جنوب خاوری سوران و 15هزارگزی خاور راه سوران به ایرافشان واقع است. دارای 20تن سکنه می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
از نواحی یمن است در بلاد همدان. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صُ دُ)
دشواری و مشقت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کُ دُ)
جای خوابی که از چوب یا کلوخ برای باز سازند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، زنبورخانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
مهتر دلاور. ج، صنادید، چیره. غالب، باد تند، سرمای سخت، باران بزرگ قطره، جماعت لشکر، یوم حامی الصنادید، روز سخت گرم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بُ دَ)
اصل و بنیاد هر چیز. (برهان) (آنندراج). بنداد و بنلاد و اصل هر چیزی. (ناظم الاطباء). رجوع به بنداد و بنیاد و بنلاد شود
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
سنگ پهناور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَدْدِ)
پرده درنده که راز هر کس فاش کند. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به تندید شود
لغت نامه دهخدا
شهری است بر مرز و بوم شمالی اسرائیل چنانکه موسی و حزقیال قرار دادند (سفر اعداد 34: 8 و حزقیال 47: 15) بسیاری گمان دارند که صدد همان صدد حالیه است که 75 میل بشمال شرقی دمشق و 35 میل بجنوب شرقی حمص مسافت دارد، و آن مزرعۀ عظیمی است و از آثار قدیمی در آنجا جزچند عدد ستونهائی که در دیوار خانه بنا شده است نیست و دارای بستانها و اراضی مزروعه میباشد و مسیحیان آنجا از کلیسای یعقوبیه میباشند. (از قاموس مقدس)
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
نزدیکی. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (دهار) ، رویاروی. (منتهی الارب). مقابله و برابری چیزی. (غیاث اللغات). مقابله. (ربنجنی). المقابله و المثل. (مهذب الاسماء) ، مجازاً، قصد نمودن. در پی کاری شدن. (غیاث اللغات).
- بصدد بودن، در صدد برآمدن، قصد چیزی را کردن. در پی تحصیل چیزی بودن:
نه در صدد عیون اعمالم
نه از عدد وجوه اعیانم.
مسعودسعد.
اعقاب و اولاد او بر آنکس که در دیار هند بصدد ملک و معرض حکم باشد برین قضیت میرود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 293)
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
ابل ندد، شتران پراکنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ دُ)
مخفف صندوق که در عربی صندوق و در فارسی بفتح اول متداول است:
دخت ظهور غیب احد احمد
ناموس حق و صندق اسرارش.
ناصرخسرو.
رجوع به صندوق شود
لغت نامه دهخدا
قصد چیزی را کردن، در پی کاری شدن، قصد نمودن، در پی تحصیل چیزی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنادد
تصویر صنادد
جمع صندد، دلاوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندید
تصویر صندید
مرد شجاع و دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندل
تصویر صندل
چوب خوشبوی، بهترین آن سرخ یا سپید است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندد
تصویر بندد
بنیاد اساس، اصل هر چیز، پشتیبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندل
تصویر صندل
((صَ دَ))
نوعی کفش بنددار تابستانی، چندن
فرهنگ فارسی معین
درختی کوچک بومی هند که از قطعات ضخیم چوب آن وسایل چوبی می سازند. نمونه هایی از این گیاه از راه ارتباط با ریشه و حتی ساقه گیاهان گوناگون بخشی از دوره زیستی خود را به حالت انگلی می گذرانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صندید
تصویر صندید
((ص))
مرد بزرگ، دلاور، جمع صنادید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدد
تصویر صدد
((صَ دَ))
قصد کردن
فرهنگ فارسی معین
آهنگ، درپی، مترصد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر در خواب بیند که صندل داشت، دلیل است که مردم مدح و ثنای او گویند. اگر بیند که صندل سفید داشت، دلیل که از بزرگی منفعت بیند. محمد بن سیرین
دیدن صندل به خواب بر سه وجه است. اول: ثنا و آفرین. دوم: خیرو برکت. سوم: جاه و حرمت.
فرهنگ جامع تعبیر خواب