جدول جو
جدول جو

معنی صنادیق - جستجوی لغت در جدول جو

صنادیق
صندوق ها، جعب های بزرگ چوبی یا فلزی، کنایه از خزانه ها، کنایه از تابوت ها، جمع واژۀ صندوق
تصویری از صنادیق
تصویر صنادیق
فرهنگ فارسی عمید
صنادیق
(صَ)
جمع واژۀ صندوق: و صنادیق مصاحف بمیان صحن می آوردند ومصاحف را در دست و پا می انداخت و صندوقها را آخر اسبان می ساخت. (جهانگشای جوینی). رجوع به صندوق شود
لغت نامه دهخدا
صنادیق
جمع صندوق، تبنگوها گنجه ها جمع صندوق جعبه ها
تصویری از صنادیق
تصویر صنادیق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

فرقه ای از سوفسطائیان که منکر حقیقت اشیا بوده و بسیاری از حقایق را اوهام و خیالات باطل می دانسته اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنادیق
تصویر زنادیق
زندیق ها، کافران، جمع واژۀ زندیق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صنادید
تصویر صنادید
مهتران، بزرگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنادیل
تصویر قنادیل
قندیل ها، مشعلهایی که از سقف آویزان می کنند، چراغ آویز ها، جمع واژۀ قندیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزادیق
تصویر رزادیق
رستاق ها، روستاها، ده ها، جمع واژۀ رستاق
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
گروهی از پارسیان قدیم که خلاف احکام و قرارداد شریعت آزر هوشنگ یعنی مه آباد پیغمبر عجم کردندی و آنان را ارباب شریعت آزر هوشنگ، اهرمن و دیو و گمراه خواندندی و ملامت کردندی و گروهی که متابعت احکام کتاب پیمان فرهنگ آزر هوشنگ می کردند بضد این طایفه آنان را فرشته و سروش و سپاهی و به دین و سهی کیش و زنادیل می نامیده اند و این دو لغت در فرهنگها نیست. از دبستان نقل شده است. (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ظاهراً از برساخته های فرقۀ آذر کیوان است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پراکنده بهر سوی: ذهبوا انادید، بهرسوی پراکنده رفتند، و همچنین است ذهبوا تنادید. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حندیره، به معنی سیاهی دیده. (منتهی الارب). رجوع به حندیره شود، جمع واژۀ حندر، جمع واژۀ حندره. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ریگ توده های دراز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، ریگ توده های خرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ حندج، جمع واژۀ حندوجه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به حندج و حندوجه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قندیل. (آنندراج). رجوع به قندیل شود.
- قنادیل چرخ، کنایه از ستارگان باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ذهبوا تنادید، بهر سو پراکنده رفتند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جمع واژۀ فندق. کاروان سراها. (یادداشت مؤلف). فندق مسافرخانه است در تداول امروز. فنادق، جمع واژۀ فنداق، به معنی صحیفۀ حساب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ بندوق، بمعنی تفنگ. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به بندق و به بندوق شود
لغت نامه دهخدا
(عِ دی یَ)
قضیۀ عنادیه، (اصطلاح منطق) عنادیه نوعی از قضیۀ شرطیۀ منفصله است. رجوع به قضیه شود
لغت نامه دهخدا
(عِ دی یَ)
قسمی از استعاره است، و آن وقتی است که اجتماع مستعار و مستعارمنه در چیزی امکان پذیر نباشد، مانند میتاً ضالاً، در این آیۀ ’اء و من کان میتاً فأحییناه’ (قرآن 122/6) که منظور از ’میت’ ضال و شخص گمراه است که این دو با هم جمعپذیر نباشند. ضد استعارۀ عنادیه، استعارۀ وفاقیه است. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون، تحت عنوان ’استعاره’ شود
لغت نامه دهخدا
(عِ دی یَ)
فرقه ای هستند از سوفسطائیان که حقایق اشیاء را منکر باشند و آنها را اوهام و خیالات باطل، چون نقش بر آب پندارند. (از اقرب الموارد). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
مهتران. بزرگان. (غیاث اللغات). بزرگان. اشراف. شجعان. اجواد. حلماء. جمع واژۀ صندید:
کجا شدند صنادید و سرکشان قریش
ز منکران که بر ایشان بدند بس منکر.
ناصرخسرو.
هرچند صنادید قریش و کفار مکه... سلای ناقه بر پشت عزیزش می نهادند... صبر می کرد. (النقض ص 438). روزی مجلس مصطفی صلوات اﷲ علیه به صدور صحابه و صنادید عرب آراسته بود. (تاریخ بیهق ص 203). کار او در جاه و رفعت قدر بدان رسید که صنادید دیلم و مشاهیر کرد و عرب و عجم در زمرۀ حشم او جمع شدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 384). صنادید قروم و مشاهیر ملوک بعجز ازری روی برتافته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 41). از وی رستم مرزبان را با صنادید دیلم به محاربت او فرستادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 232 نسخۀ خطی).
بگفت ای صنادید شرع رسول
به ابلاغ تنزیل و فقه اصول.
سعدی (بوستان).
از نقش و نگار در و دیوار شکسته
آثار پدید است صنادید عجم را.
عرفی.
رجوع به صندیدشود
لغت نامه دهخدا
(در قوامیس معتبر یاد نشده) :، جمع مصداق، گواهان راست راستگویان راستنمایان جمع مصداق. توضیح در قوامیس معتبر یاد نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنادید
تصویر قنادید
روش راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنادیل
تصویر قنادیل
جمع قندیل
فرهنگ لغت هوشیار
ماران به گونه رمن، جمع غیداق، نا برنایان نا بالندگان: نرینه خوشخویان: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنادله
تصویر صنادله
جمع صندلانی، دارو سازان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنانیر
تصویر صنانیر
جمع صناره، سردوک ها نوک دوک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انادید
تصویر انادید
به گونه رمن پراکندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زتادیق
تصویر زتادیق
پیر مانی مانوی، ملحد دهری بیدین جمع زنادقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنادیق
تصویر فنادیق
جمع فندق، کاروانسراها، مسافرخانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنادید
تصویر صنادید
مهتران و بزرگان، اشراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنا دید
تصویر صنا دید
مرد بزرگ مهتر سرور، دلاور، سرمای شدید، جمع صنادید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنادیل
تصویر قنادیل
((قَ))
جمع قندیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصادیق
تصویر مصادیق
((مَ))
جمع مصداق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنادیق
تصویر زنادیق
((زَ))
جمع زندیق
فرهنگ فارسی معین
صادق، صادقانه، راستگو
دیکشنری عربی به فارسی