میوۀ کبر است که به فارسی کورز گویندو آن رستنی باشد شبیه به گردۀ گوسفند و خرنوب نبطی همان است و به عربی ینبوت خوانند در دوشاب پروردۀ آن ادرار آورد و در سرکه پرورده شکم ببندد. (برهان)
میوۀ کبر است که به فارسی کورز گویندو آن رستنی باشد شبیه به گردۀ گوسفند و خرنوب نبطی همان است و به عربی ینبوت خوانند در دوشاب پروردۀ آن ادرار آورد و در سرکه پرورده شکم ببندد. (برهان)
بئر زلوخ، چاه که بر آن هر که رود پایش بلغزد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ناقه زلوخ، ماده شتر تندرو. (از اقرب الموارد). رجوع به زلوج شود
بئر زلوخ، چاه که بر آن هر که رود پایش بلغزد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ناقه زلوخ، ماده شتر تندرو. (از اقرب الموارد). رجوع به زلوج شود
نام جزیره کوچکی است بین شطالعرب که یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان آبادان است. این دهستان در باختر آبادان واقع است. هوای آن گرمسیر و مرطوب و آب آن از شطالعرب است. در این جزیره 39 قریۀ کوچک متصل بهم وجود دارد. جمعیت آن در حدود 8 هزار تن میباشد. شغل اهالی زراعت و ماهیگیری ومحصول عمده آنجا خرما است. قرای مهم آن عبارتند ازنعیمه، رضاگاهی، چومه، راس. ساکنین از طایفۀ فرهانی و موطوری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام جزیره کوچکی است بین شطالعرب که یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان آبادان است. این دهستان در باختر آبادان واقع است. هوای آن گرمسیر و مرطوب و آب آن از شطالعرب است. در این جزیره 39 قریۀ کوچک متصل بهم وجود دارد. جمعیت آن در حدود 8 هزار تن میباشد. شغل اهالی زراعت و ماهیگیری ومحصول عمده آنجا خرما است. قرای مهم آن عبارتند ازنعیمه، رضاگاهی، چومه، راس. ساکنین از طایفۀ فرهانی و موطوری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از بخش قشم شهرستان بندرعباس 84هزارگزی باختر قشم سر راه مالرو باسعیدو به قشم. جلگه ای وگرمسیر. دارای 550 تن سکنه. آب آن از چاه و باران. محصول آنجا غلات. شغل اهالی صید ماهی است. پاسگاه گارد مسلح گمرک دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از بخش قشم شهرستان بندرعباس 84هزارگزی باختر قشم سر راه مالرو باسعیدو به قشم. جلگه ای وگرمسیر. دارای 550 تن سکنه. آب آن از چاه و باران. محصول آنجا غلات. شغل اهالی صید ماهی است. پاسگاه گارد مسلح گمرک دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
گل خشک شده: (آن کس که بیند روی تو مجنون نگردد کو بکو سنگ و کلوخی باشد او او را چرا خواهم بلا ک) (دیوان کبیر)، لختها دیوار افتاده و خاک بر هم چسبیده سخت شده، خشت پاره (خام و پخته)، شخص خشک طبیعت و بی همت. یا کلوخ راه. کلوخی که در راه مردم افتاده باشد، مانع حایل. یا کلوخ بر لب زدن (مالیدن)، مخفی داشتن امری پنهان داشتن مطلبی را: (لبش تر بود از می خوردن شب کلوخ خشک را مالیده بر لب)، (جامی) یا کلوخ در آب افکندن، خواهان فتنه و جنگ و آشوب شدن
گل خشک شده: (آن کس که بیند روی تو مجنون نگردد کو بکو سنگ و کلوخی باشد او او را چرا خواهم بلا ک) (دیوان کبیر)، لختها دیوار افتاده و خاک بر هم چسبیده سخت شده، خشت پاره (خام و پخته)، شخص خشک طبیعت و بی همت. یا کلوخ راه. کلوخی که در راه مردم افتاده باشد، مانع حایل. یا کلوخ بر لب زدن (مالیدن)، مخفی داشتن امری پنهان داشتن مطلبی را: (لبش تر بود از می خوردن شب کلوخ خشک را مالیده بر لب)، (جامی) یا کلوخ در آب افکندن، خواهان فتنه و جنگ و آشوب شدن