خرمای خشک یا خرمای خشک که در شیر تازۀ تر نهند. (منتهی الارب). خرمای خشک. (مهذب الاسماء). خرمای خشک که اندر شیر تازه نهند و بعضی گویند صقعل خرما و مسکه است که با هم خورند. (از بحر الجواهر)
خرمای خشک یا خرمای خشک که در شیر تازۀ تر نهند. (منتهی الارب). خرمای خشک. (مهذب الاسماء). خرمای خشک که اندر شیر تازه نهند و بعضی گویند صقعل خرما و مسکه است که با هم خورند. (از بحر الجواهر)
ابن زهیر، عبدالله بن زهیر بن سلیم، وی خال ابی مخنف است از زید بن اسلم و عطأ بن رباح روایت کند. ابن حبان او را در ثقات آورده است. (تاج العروس ج 1 ص 336)
ابن زهیر، عبدالله بن زهیر بن سلیم، وی خال ابی مخنف است از زید بن اسلم و عطأ بن رباح روایت کند. ابن حبان او را در ثقات آورده است. (تاج العروس ج 1 ص 336)
میان سر اسب سپید شدن. (منتهی الارب) ، فرو دریدن چاه. (منتهی الارب). ریهیده شدن چاه. (تاج المصادر بیهقی) ، بند آمدن نفس از شدت سرما. شبه غم یأخذ النفس لشده البرد. (اقرب الموارد) ، گفته اند آن زدن بر هر چیز مصمت خشکی است و گفته اند زدن است به بسط کف. (منتهی الارب)
میان سر اسب سپید شدن. (منتهی الارب) ، فرو دریدن چاه. (منتهی الارب). ریهیده شدن چاه. (تاج المصادر بیهقی) ، بند آمدن نفس از شدت سرما. شبه غم یأخذ النفس لشده البرد. (اقرب الموارد) ، گفته اند آن زدن بر هر چیز مصمت خشکی است و گفته اند زدن است به بسط کف. (منتهی الارب)
زدن کسی را و پا بر سر او زدن. (منتهی الارب). چیزی سخت بر جای کسی زدن. (مصادر زوزنی). بر میان سر زدن. (تاج المصادر بیهقی) ، بر خاک انداختن کسی را. (منتهی الارب) ، رسیدن کسی را آتش آسمان یا بیهوش کردن کسی را صاعقه. (منتهی الارب) ، بانگ کردن خروس. (منتهی الارب) (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، صقع بکی ّ، داغ کردن بر روی یا بر سر کسی، سخت تیز دادن خر. پشک افتادن بر زمین. پشک زده شدن زمین، رفتن یا مائل شدن از راه یا برگشتن از راه خیرو کرم، بیهوش گردیدن. (منتهی الارب)
زدن کسی را و پا بر سر او زدن. (منتهی الارب). چیزی سخت بر جای کسی زدن. (مصادر زوزنی). بر میان سر زدن. (تاج المصادر بیهقی) ، بر خاک انداختن کسی را. (منتهی الارب) ، رسیدن کسی را آتش آسمان یا بیهوش کردن کسی را صاعقه. (منتهی الارب) ، بانگ کردن خروس. (منتهی الارب) (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، صَقَعَ بِکَی ّ، داغ کردن بر روی یا بر سر کسی، سخت تیز دادن خر. پشک افتادن بر زمین. پشک زده شدن زمین، رفتن یا مائل شدن از راه یا برگشتن از راه خیرو کرم، بیهوش گردیدن. (منتهی الارب)
اول نتاج است هنگامی که آفتاب سخت گرم (کذا). (منتهی الارب). اول النتاج حین تصقع الشمس فیه رؤوس البهم. (اقرب الموارد). قال ابونصر و اول النتاج حین تصقع فیه الشمس رؤوس البهم صقعاً و قال غیره هو الذی یولدفی الصقریه. (تاج العروس). شترکره که در ایام صقیع زاده باشد و آن از بهترین نتاج است. (منتهی الارب)
اول نتاج است هنگامی که آفتاب سخت گرم (کذا). (منتهی الارب). اول النتاج حین تصقع الشمس فیه رؤوس البهم. (اقرب الموارد). قال ابونصر و اول النتاج حین تصقع فیه الشمس رؤوس البهم صقعاً و قال غیره هو الذی یولدفی الصقریه. (تاج العروس). شترکره که در ایام صقیع زاده باشد و آن از بهترین نتاج است. (منتهی الارب)
زدوده. (منتهی الارب). زدوده شده و روشن. (غیاث اللغات). روشن کرده. مهره زده. مصقول، شمشیر صقیل. (منتهی الارب). تیغ زدوده. (مهذب الاسماء) : رای رازنده تو بجهاندی و بزدودی همی زنگ کفر از روی بیدینان به صمصام صقیل. فرخی. شکسته گردن گردنکشان به گرز گران زدوده آینۀ ملک را به تیغ صقیل. مسعودسعد
زدوده. (منتهی الارب). زدوده شده و روشن. (غیاث اللغات). روشن کرده. مهره زده. مصقول، شمشیر صقیل. (منتهی الارب). تیغ زدوده. (مهذب الاسماء) : رای رازنده تو بجهاندی و بزدودی همی زنگ کفر از روی بیدینان به صمصام صقیل. فرخی. شکسته گردن گردنکشان به گرز گران زدوده آینۀ ملک را به تیغ صقیل. مسعودسعد