جدول جو
جدول جو

معنی صقران - جستجوی لغت در جدول جو

صقران
از قراء ساوه توابع قم. (تاریخ قم ص 140)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صدران
تصویر صدران
(پسرانه)
صدر (عربی) + ان (فارسی) رؤسا و بزرگان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قران
تصویر قران
قرار گرفتن دو ستاره در یک برج و یک درجه،
در دورۀ قاجار و پهلوی واحد پول ایران معادل ریال، کلمۀ قران در معنی واحد پول ایران از وقتی متداول شد که نام فتحعلی شاه را در سکه ها السلطان صاحب قران ضرب کردند و مردم آن سکه ها را سکۀ صاحب قران نامیدند و بعد به تدریج تبدیل به قران گردید،
به هم نزدیک شدن، نزدیک شدن دو چیز به یکدیگر
قران سعدین: نزدیک شدن دو ستارۀ سعد مانند مشتری و زهره در یک برج
قران نحسین: نزدیک شدن دو ستارۀ نحس مانند زحل و مریخ در یک برج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقران
تصویر اقران
همانندان، مانند هم، مثل یکدیگر، شبیه ها، نظیر ها
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
موضعی است. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ صور، خرمابنان ریزه، رجوع به صور شود، جمع واژۀ صوار، گلۀ ماده گاوان، رجوع به صوار شود
لغت نامه دهخدا
شهری است بماوراءالنهر با نعمت بسیار و جای بازرگانان غور است. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(صَوْ وَ)
شهریست بحمص و جبل و گفته اند موضعی است دون دابق در طرف ریف. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
موضعی است در مدینه به بقیع، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
عمرانی گوید موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
جمع واژۀ صقب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
معرب جغرات. یوغورت. ماست ترش. رجوع به صقراط و جغرات شود
لغت نامه دهخدا
(صُ)
معرب جغرات است. ماست ترش. رجوع به صقرات و جغرات شود
لغت نامه دهخدا
(صَ فَ)
تثنیۀ صفر. (منتهی الارب) ، نام دو ماه از سال در جاهلیت یکی را از آن دو دراسلام محرم نام نهادند. (منتهی الارب). محرم و صفر
لغت نامه دهخدا
حاجب مروان بن محمد بوده است، (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 190)
لغت نامه دهخدا
(صَ قَ)
دهی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز. در 62000 گزی جنوب خاوری اردکان و 1000گزی راه فرعی بیضا به زرقان. جلگه. معتدل و مالاریائی. سکنه 115 تن. آب از چشمه. محصول آنجا غلات، چغندر. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی ایشان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
لاله. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مرغی است که زراعت را می خورد و از بین می برد. (از اقرب الموارد) ، گیاهی است. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَرْ را)
شیشه. آبگینه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
رابینو آرد: قصران شاید در حوزۀ رود خانه جاجرود بوده است. علی بن کامه نایب اسپهبد شهریار بن شروین بن رستم قلعه ای در قصران در کنار جاجرودساخت. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 207)
حازمی گوید شهری است در سند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
چوبهای وادیج رز. (از منتهی الارب). چوبی است که در زمین نصب میشود و شاخه های درخت مو بر آن قرار داده شود. واحد آن دقرانه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
شهرکی است به ماوراءالنهر وراء نهر سیحون و در آن قلعه ای مرتفع است که غزها برای تجارت و آشتی در آنجا فراهم آیند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قرن. (اقرب الموارد). رجوع به قرن شود، ورترنجیدن پوست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
توانستن. (ترجمان القرآن). توانستن کاری را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طاقت چیزی داشتن. (تاج المصادر بیهقی). توانا گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(بُ)
جمع واژۀ بقره. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ قِ / فِقْ)
جمع واژۀ فقره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شقران
تصویر شقران
لاله از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقران
تصویر اقران
نزدیکان، خویشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقران
تصویر دقران
دار بست برای مو رز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صقراط
تصویر صقراط
ترکی تازی گشته ماست ماست ترش جغرات یوغورت ماست ترش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صقرات
تصویر صقرات
ترکی تازی گشته از جغرات ماست ماست ترش جغرات یوغورت ماست ترش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمران
تصویر صمران
کنجد کنجید از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قران
تصویر قران
((قِ))
واحد پول ایران در عهد قاجاریه و اوایل پهلوی و آن مسکوکی نقره بود به وزن 24 نخود، معادل یک ریال کنونی
یک قران را دو قران کردن: با زحمت بسیار سودی به دست آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قران
تصویر قران
((قِ))
به هم نزدیک شدن، به هم پیوستن، اجتماع دو سیاره در یک برج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقران
تصویر اقران
جمع قرن، هم سالان، همسران، نزدیکان
فرهنگ فارسی معین
نزدیکان، همالان، هم قطاران، همگنان
متضاد: اغیار
فرهنگ واژه مترادف متضاد