جدول جو
جدول جو

معنی صفاد - جستجوی لغت در جدول جو

صفاد
(صِ)
دوال. (منتهی الارب) ، بند یا زنجیر که به آن اسیر را ببندند. ج، اصفاد. (منتهی الارب). بند. (مهذب الاسماء). پای بند
لغت نامه دهخدا
صفاد
دستبند که دست بندی یا گرفتار را با آن می بندند
تصویری از صفاد
تصویر صفاد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صیاد
تصویر صیاد
(پسرانه)
شکارچی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صفار
تصویر صفار
(پسرانه)
رویگر، نام سلسله ای در ایرآنکه سر سلسله آن یعقوب پسر لیث است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صفاح
تصویر صفاح
صفح ها، رو بر گرداندن ها، اعراض کردن ها، کناره های هر چیزی، جانب ها، کنارها و پهلوهای شخص، رخسارها، پهنای شمشیرها، جمع واژۀ صفح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصفاد
تصویر اصفاد
بند کردن، کسی را زندانی کردن، عطا دادن، بخشیدن چیزی به کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفاد
تصویر نفاد
نیست شدن، نابود شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فصاد
تصویر فصاد
رگ زن، آنکه پیشه اش رگ زدن است، آنکه دیگری را رگ می زند و از بدن او خون کم می کند، فصاد، رگ شناس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفاق
تصویر صفاق
پوست نازکی که زیر پوست ظاهر بدن است، پوست نازک درونی که شکم را از قسمت پایین مجزا می کند، پردۀ درون شکم که روده ها در میان آن قرار دارد و هرگاه قسمت پایین آن شکاف پیدا کند، سبب عارضۀ فتق می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیاد
تصویر صیاد
شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، صیدبند، نخجیرگر، شکارگر، نخجیرگیر، نخجیرگان، قانص، متصیّد، نخجیروال، حابل، نخجیرزن، صیدگر، صیدافکن، صیّاد
کنایه از آنکه چیزی را به دست می آورد
تسخیر کننده
فرهنگ فارسی عمید
(نُ طَ / طِ)
بستن. محکم کردن. (از قطر المحیط). محکم کردن و قید نمودن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بند سخت برنهادن. (آنندراج). سخت بند برنهادن. (لغت خطی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ صفاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ صفاد، بمعنی بندیا قید یا غل. (قطر المحیط). زنجیرها و قیدها. (غیاث). بندها که بر پای نهند. (لغت خطی). دوالها و زنجیرها که به آن اسیر را بندند. (آنندراج) :
نک شیاطین کسب و خدمت میکنند
دیگران بسته به اصفادند و بند.
مولوی.
و رجوع به صفاد شود.
لغت نامه دهخدا
جمع صمد، جاهای سخت جاهای بلند در پوش چوب پنبه، دستار تو پر، جمع صمده، تخته سنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیاد
تصویر صیاد
شکاری، شکارگر، جمع صیادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صراد
تصویر صراد
ابر تنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصاد
تصویر فصاد
خونگیری رگزنی براغ خونگیر رگزن آنکه رگ کسان را فصد کند رگزن
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی مفاد: چم (مفهوم)، سود مایه آنچه بطور فایده و بهره یافته شده، معنی مفهوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفاد
تصویر نفاد
نیست و نابود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صداد
تصویر صداد
چادر چادر زنان
فرهنگ لغت هوشیار
کرم روده، زرداب شکم، رنگ پریدگی از بیماری رویگر، مسگر رویگر، روی فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفات
تصویر صفات
جمع صفت، اوصاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفاح
تصویر صفاح
بسیار بخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفاق
تصویر صفاق
بسیار سفر کننده، بسیار تصرف کننده در کار تجارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفرد
تصویر صفرد
چکاوک کرک ورتیج از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفاد
تصویر سفاد
گای در ستور برجستن نر بر ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفاد
تصویر حفاد
شتر تیز رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفاد
تصویر آفاد
جمع افد، زمان ها مرگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصفاد
تصویر اصفاد
چیزی به کسی بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصفاد
تصویر اصفاد
((اِ))
بند سخت برنهادن، عطا دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفاد
تصویر سفاد
((س))
جفتگیری حیوانات
فرهنگ فارسی معین
((ص))
پرده ای است دوجداره و دارای ترشح مخصوص در بین دو جدار که منضم به اعضای داخل بطن و لگن می باشد، صفاق اصل مزودرمی دارد و لایه مجاور به احشاء آن را صفاق احشایی و لایه مجاور به عضلات شکم را صفاق جداری گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صفار
تصویر صفار
((صَ فّ))
رویگر، روی فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفاد
تصویر مفاد
گفتارها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صیاد
تصویر صیاد
ماهیگیر، ماهیگیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آفاد
تصویر آفاد
زمانها، مرگ ها
فرهنگ واژه فارسی سره