جدول جو
جدول جو

معنی صعیب - جستجوی لغت در جدول جو

صعیب
(صُ عَ)
کوهی است و آن را صعین هم گویند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صایب
تصویر صایب
(پسرانه)
صائب، راست و درست، رسا، رساننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شعیب
تصویر شعیب
(پسرانه)
توشه دان، نام پدر همسر موسی (ع)، نام کوهی در یمن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صلیب
تصویر صلیب
دو چوب متقاطع به شکل که در روم باستان برای اعدام محکومین استفاده می شد، چلیپا، نمادی به شکل که به اعتقاد مسیحیان عیسی را به آن آویخته اند و نزد آنان مقدس شمرده می شود، چلیپا، کنایه از زلف معشوق، هر نقش یا طرح به شکل، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی، دلفین
صلیب سرخ: مؤسسه ای بین المللی که برای کمک های عمومی به کشورها و مردمی که دچار حوادث ناگهانی و خسارت های مالی و تلفات جانی می شوند به وجود آمده است و نشان آن صلیبی به رنگ سرخ است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعیب
تصویر نعیب
بانگ کردن زاغ یا کلاغ، صدای کلاغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصیب
تصویر عصیب
نوعی غذا که از رودۀ آکنده از دل و جگر درست می کنند، جگرآکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صعاب
تصویر صعاب
صعب ها، دشواری ها، سختی ها، جمع واژۀ صعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صعید
تصویر صعید
خاک، قبر، گور، راه، زمین هموار و بی درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معیب
تصویر معیب
عیب دار، عیب ناک، معیوب، ناقص، ناراست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعیب
تصویر رعیب
ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، چغزیده، نهازیده، مروع
فرهنگ فارسی عمید
(اُ یَ)
موضعی است به یمن. و هو فعیل یا افعل. (منتهی الارب) .یاقوت آرد: از ابوالحسین بن زنجی از نحویان بصره نقل است که در زبان عرب کلمه ای بر وزن فعیل نیست بجز ’اعیب’ و آن نام موضعی است به یمن. و بعقیدۀ من (یاقوت) تصحیفی روی داده و بر وی اشتباه شده است و معروف بر این وزن کلمه ’علیب’ است که موضعی است در راه یمن. و ذکر آن در بیت زیر از ابودهبل آمده است:
فما ذرّ قرن الشمس حتی تبیّنت
بعلیب نخلا مشرفاً و مخیّما.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دشوار گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
عیب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تعییب. (از اقرب الموارد). به عیب نسبت دادن چیزی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، باعیب قرار دادن کالا را و عیب ناک ساختن آن را. (ناظم الاطباء). باعیب قرار دادن چیزی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به تعییب شود
لغت نامه دهخدا
خوی ریخته، خون ریخته، برف یخ، درخت رنگ، نیکو چون انگبین، لبه چون لبه شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
بانگ زاغ بانگ کلاغ و زاغ: و چون روزگار چنانک عادت اوست نعیب غراب بسمع احباب رساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معیب
تصویر معیب
عیبناک، معیوب، دارای عیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صریب
تصویر صریب
شیر ترش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعیب
تصویر قعیب
سالخورده رفتنی: مرد شماربسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصیب
تصویر عصیب
سخت دشوار، روز سخت گرم یا روز سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صایب
تصویر صایب
درست و راست حق و رسا مقابل خاطی: رای صایب
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی است که عیسی مسیح به اعتقاد مسیحیان بر آن بدار آویخته شد و هر چیزی که بر شکل دو خط متقاطع بود از نقش یا چوب یا جز آن می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعیب
تصویر رعیب
ترسیده بیمزده بیمناک هراسان، فربه پر چربی، کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعیب
تصویر زعیب
ویز آوای کبت (زنبور عسل)، غار آوای کلاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعیب
تصویر شعیب
توشه دان، از چرم دوخته و یا توشه دان از دو طرف بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعید
تصویر صعید
خاک روی زمین، قبر، گور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعاب
تصویر صعاب
جمع صعب، دشوارها صعب مشکلات
فرهنگ لغت هوشیار
همبازی، بازیگر همبازی، بازیگر: برمن آمد و آورد بر فروخته شمع طبع مرد نشاطی و جان مرد لعیب. (عسجدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلیب
تصویر صلیب
((صَ))
خاج، چلیپا. داری به شکل، که حضرت عیسی (ع) را به آن آویختند، نام یکی از صورت های فلکی جنوبی، سرخ مؤسسه ای جهانی با نشانه ای به شکل صلیب و به رنگ سرخ که کارش یاری رساندن به آسیب دیدگان از جنگ یا بلایای طبیعی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صایب
تصویر صایب
((یِ))
درست و راست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صعید
تصویر صعید
((صَ))
خاک، خاک زمین، مکان پهن و فراخ
فرهنگ فارسی معین
((عَ ص))
نوعی خوراکی درست شده از روده گوسفند که آن را از دل و جگر انباشته باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لعیب
تصویر لعیب
((لَ))
همبازی، بازیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معیب
تصویر معیب
((مَ))
دارای عیب، عیب ناک، معیوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نعیب
تصویر نعیب
((نَ))
بانگ زاغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صلیب
تصویر صلیب
چلیپا
فرهنگ واژه فارسی سره