معنی رعیب - فرهنگ فارسی عمید
معنی رعیب
- رعیب
- ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، چغزیده، نهازیده، مروع
تصویر رعیب
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با رعیب
رعیب
- رعیب
- هراسان. ترسان. مرعوب. وحشت زده. (یادداشت مؤلف). ترسنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). مرعوب. (از اقرب الموارد). خایف. (از غیاث اللغات از لطائف) (آنندراج). ترسانیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
رو به شهر آورد سیلی بس مهیب
اهل شهر افغان کنان جمله رعیب.
مولوی.
، فربه که چربش چکد از وی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گوسفند فربه. (از مهذب الاسماء).
- سنام رعیب، کوهان فربه. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ربیب
- ربیب
- پسر اندر فرزندان از شوی پیشین ناپسری، پرورده، پیمان سپرده، گوسپند خانگی، بره خانگی، پادشاه پسر زوجه شخص از شوهر سابق وی پسر زن پسر اندر، شوهر مادر
فرهنگ لغت هوشیار