مرغی است کوچک. فارسی سنگانه و هندی ممولا. ج، صعو و صعاء و صعوات. (منتهی الارب). مرغی است برابر گنجشک که سینۀ سرخ دارد. (غیاث اللغات). آبدارک. (مهذب الاسماء). نژندک مرغی است. (مهذب الاسماء). مرغی است خرد که سری سرخ دارد. (تاج العروس). دال پره. (زمخشری). وصع. (منتهی الارب). سریچه. دختر صوفی. عائشۀ لب جوی. دم سیجه. ترترک. تزندر. تز. تژ. تر: جمله صید این جهانیم ای پسر ما چو صعوه مرگ بر سان زغن. رودکی. ز عدل تست بهم باز و صعوه در پرواز ز حکم تست شب و روز را بهم پیوند. (منسوب به رودکی). تا صعوه بمنقار نگیرد دل سیمرغ تا پشه نکوبد به لگد خرد سر پیل. منجیک. ابله آن گرگی که او نخجیر با شیر افکند احمق آن صعوه که او پرواز با عنقا کند. منوچهری. شبانگه بس گران باشی بخسبی بی نماز آنگه چو صعوه مر صبوحی را سبک باشی سحرگاهان. ناصرخسرو. دل را به هجر یار صبوری صواب نیست از صعوه ای محال بود صید کرگدن. ادیب صابر. شارک چو مؤذن بسحر حلق گشاده آن ژولک و آن صعوه از آن داده اذان را. سنائی. از تربیت نمودن تو مهتر کریم روباه شیر گردد و صعوه شود کلنگ. سوزنی. معده و حلق ما و نعمت تو طعمه صعوه و گلوی عقاب. انوری. حال ذره به آفتاب رسان راز صعوه بشاهباز فرست. خاقانی. صعوه آمد جان نحیف و تن نزار پای تا سر همچو آتش بیقرار. عطار. ساحرانش بنده بودند و غلام اندر افتادند چون صعوه به دام. مولوی. لیک لقمه ی باز آن صعوه نیست چاره اکنون آب روغن کردنی است. مولوی. بسی نماند که در عهد رای و رأفت او به یک مقام نشینند صعوه و شاهین. سعدی. عقاب آنجا که در پرواز باشد کجا آن صعوه صیدانداز باشد. وحشی. ، شتر مادۀ خردسر. (منتهی الارب)
مرغی است کوچک. فارسی سنگانه و هندی ممولا. ج، صعو و صعاء و صعوات. (منتهی الارب). مرغی است برابر گنجشک که سینۀ سرخ دارد. (غیاث اللغات). آبدارک. (مهذب الاسماء). نژندک مرغی است. (مهذب الاسماء). مرغی است خرد که سری سرخ دارد. (تاج العروس). دال پَرَه. (زمخشری). وَصَع. (منتهی الارب). سریچه. دختر صوفی. عائشۀ لب جوی. دم سیجه. ترترک. تزندر. تز. تژ. تر: جمله صید این جهانیم ای پسر ما چو صعوه مرگ بر سان زغن. رودکی. ز عدل تست بهم باز و صعوه در پرواز ز حکم تست شب و روز را بهم پیوند. (منسوب به رودکی). تا صعوه بمنقار نگیرد دل سیمرغ تا پشه نکوبد به لگد خرد سر پیل. منجیک. ابله آن گرگی که او نخجیر با شیر افکند احمق آن صعوه که او پرواز با عنقا کند. منوچهری. شبانگه بس گران باشی بخسبی بی نماز آنگه چو صعوه مر صبوحی را سبک باشی سحرگاهان. ناصرخسرو. دل را به هجر یار صبوری صواب نیست از صعوه ای محال بود صید کرگدن. ادیب صابر. شارک چو مؤذن بسحر حلق گشاده آن ژولک و آن صعوه از آن داده اذان را. سنائی. از تربیت نمودن تو مهتر کریم روباه شیر گردد و صعوه شود کلنگ. سوزنی. معده و حلق ما و نعمت تو طعمه صعوه و گلوی عقاب. انوری. حال ذره به آفتاب رسان راز صعوه بشاهباز فرست. خاقانی. صعوه آمد جان نحیف و تن نزار پای تا سر همچو آتش بیقرار. عطار. ساحرانش بنده بودند و غلام اندر افتادند چون صعوه به دام. مولوی. لیک لقمه ی ْ باز آن ِ صعوه نیست چاره اکنون آب روغن کردنی است. مولوی. بسی نماند که در عهد رای و رأفت او به یک مقام نشینند صعوه و شاهین. سعدی. عقاب آنجا که در پرواز باشد کجا آن صعوه صیدانداز باشد. وحشی. ، شتر مادۀ خردسر. (منتهی الارب)
حافظ میرمحمد علی. وی یکی از شعرای هندوستان است و نسب او به امام جعفر صادق علیه السلام پیوندد. یکی از اجداد وی از ایران بخطۀ گجرات هندوستان مهاجرت کرد و صعود در شهر احمدآباد ازآن بلاد متولد شد و در شاهجهان آباد میزیست. ازوست: ز بس که حد نبود وصف دلستان مرا همیشه جنگ بود بازبان دهان مرا شبی ب خانه من گر ترا گذر افتد بجای کعبه پرستند آستان مرا. (قاموس الاعلام ترکی)
حافظ میرمحمد علی. وی یکی از شعرای هندوستان است و نسب او به امام جعفر صادق علیه السلام پیوندد. یکی از اجداد وی از ایران بخطۀ گجرات هندوستان مهاجرت کرد و صعود در شهر احمدآباد ازآن بلاد متولد شد و در شاهجهان آباد میزیست. ازوست: ز بس که حد نبود وصف دلستان مرا همیشه جنگ بود بازبان دهان مرا شبی ب خانه من گر ترا گذر افتد بجای کعبه پرستند آستان مرا. (قاموس الاعلام ترکی)
شهر قدیمی است که در اعمال نینوی بوده در مقابل موصل و خراب شده. گویند در این مکان گنجها وجود دارد و آورده اند. که جماعتی از گنجهای مزبور یافته بمقام بی نیازی رسیده اند. (معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
شهر قدیمی است که در اعمال نینوی بوده در مقابل موصل و خراب شده. گویند در این مکان گنجها وجود دارد و آورده اند. که جماعتی از گنجهای مزبور یافته بمقام بی نیازی رسیده اند. (معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
میوۀ کبر است که به فارسی کورز گویندو آن رستنی باشد شبیه به گردۀ گوسفند و خرنوب نبطی همان است و به عربی ینبوت خوانند در دوشاب پروردۀ آن ادرار آورد و در سرکه پرورده شکم ببندد. (برهان)
میوۀ کبر است که به فارسی کورز گویندو آن رستنی باشد شبیه به گردۀ گوسفند و خرنوب نبطی همان است و به عربی ینبوت خوانند در دوشاب پروردۀ آن ادرار آورد و در سرکه پرورده شکم ببندد. (برهان)
محل قدم یا جداکننده، شهری در ساحل دریای مصر، یونانی ها طانس نامیده و فعلاًآنرا صان گویند و بر یکی از فروع نیل واقع و در طرف شرقی آن همواره وسعت و فراخی است که آنرا بلاد صوعن نامند. (مزامیر 78:12) پوشیده نماند که صوعن شهر قدیمی است که تخمیناً هفت سال بعد از حبرون بنا شد. (سفر اعداد 13:22). و مینشو میگوید: شهری بود و مسمی به فرص که سلاطین مصر آنرا حصاردار نموده و در آن دویست و چهل هزار مردان جنگی می بود و گمان دارند که این همان شهری است که مذاکرات فیمابین موسی و فرعون که درسفر خروج مذکور است، در آن واقع شد و در (مزمور 78:12 و 13) مذکور است که عجایب و معجزات خدای تعالی در بلاد صوعن واقع شد و صوعن در زمان حضرت اشعیای نبی یکی از شهرهای عمده مصر بود. (اشعیا 19:11 و 23 و 30:4). چونکه در این آیات حضرتش از رؤسای صوعن مذاکره میفرمایند. و حضرت حزقیال نبی از آن شهر نبوت و اخبارنموده میفرماید به آتش سوخته خواهد شد. (حزقیال 30:14). و در جای دیگر کتاب مقدس اسمی از این شهر مذکورنیست، اما حالت حالیه صوعن جمعی از مدققین بر آنند که صان حالیه همان صوعن میباشد و نوشته ای در آنجا یافته اند، یعنی شیشۀ طانه که ترجمه اش بلاد صوعن میباشدو در آنجا تماثیل عظیمۀ پادشاهان مصر و معدودی از ابوالهولها دیده شود و تلهائی که حدود شهر مرقوم را معین میکند به مسافت یک میل و سه ربع به حسب عرض امتداد دارد و طول حصار هیکل عظیم این شهر یک هزار و پانصد قدم و عرضش یک هزار و دویست و پنجاه قدم بوده است و رعمیس ثانی این هیکل رامزین نمود و در میانه آثاری که در این شهر دیده میشود معدودی از ستونهای شکسته و تماثیل متعدده است و میتوان گفت که هیچ شهری در دنیا بیشتر از این شهر دارای آثار و علامات نمیباشد وخود بلاد صوعن را دریاچه فراپوشیده و بعضی از جاهای مرتفعه اش فعلاً خارج از آب است. (قاموس کتاب مقدس)
محل قدم یا جداکننده، شهری در ساحل دریای مصر، یونانی ها طانس نامیده و فعلاًآنرا صان گویند و بر یکی از فروع نیل واقع و در طرف شرقی آن همواره وسعت و فراخی است که آنرا بلاد صوعن نامند. (مزامیر 78:12) پوشیده نماند که صوعن شهر قدیمی است که تخمیناً هفت سال بعد از حبرون بنا شد. (سفر اعداد 13:22). و مینشو میگوید: شهری بود و مسمی به فرص که سلاطین مصر آنرا حصاردار نموده و در آن دویست و چهل هزار مردان جنگی می بود و گمان دارند که این همان شهری است که مذاکرات فیمابین موسی و فرعون که درسفر خروج مذکور است، در آن واقع شد و در (مزمور 78:12 و 13) مذکور است که عجایب و معجزات خدای تعالی در بلاد صوعن واقع شد و صوعن در زمان حضرت اشعیای نبی یکی از شهرهای عمده مصر بود. (اشعیا 19:11 و 23 و 30:4). چونکه در این آیات حضرتش از رؤسای صوعن مذاکره میفرمایند. و حضرت حزقیال نبی از آن شهر نبوت و اخبارنموده میفرماید به آتش سوخته خواهد شد. (حزقیال 30:14). و در جای دیگر کتاب مقدس اسمی از این شهر مذکورنیست، اما حالت حالیه صوعن جمعی از مدققین بر آنند که صان حالیه همان صوعن میباشد و نوشته ای در آنجا یافته اند، یعنی شیشۀ طانه که ترجمه اش بلاد صوعن میباشدو در آنجا تماثیل عظیمۀ پادشاهان مصر و معدودی از ابوالهولها دیده شود و تلهائی که حدود شهر مرقوم را معین میکند به مسافت یک میل و سه ربع به حسب عرض امتداد دارد و طول حصار هیکل عظیم این شهر یک هزار و پانصد قدم و عرضش یک هزار و دویست و پنجاه قدم بوده است و رعمیس ثانی این هیکل رامزین نمود و در میانه آثاری که در این شهر دیده میشود معدودی از ستونهای شکسته و تماثیل متعدده است و میتوان گفت که هیچ شهری در دنیا بیشتر از این شهر دارای آثار و علامات نمیباشد وخود بلاد صوعن را دریاچه فراپوشیده و بعضی از جاهای مرتفعه اش فعلاً خارج از آب است. (قاموس کتاب مقدس)
بر سه پای استاده شدن اسپ و سرسم چهارم را بر زمین نهادن. (منتهی الارب). بر سه پای ایستادن اسب و بر کنارۀ سم چهارم. (ترجمان علامۀ جرجانی). قدم بهم باز نهادن و بر سه پای ایستادن اسب و بر کنارۀ سم چهارم. (تاج المصادر بیهقی) ، صف بستن مرد به هر دو پای خویش. (منتهی الارب) ، زدن کسی را بر زمین. (منتهی الارب)
بر سه پای استاده شدن اسپ و سرسم چهارم را بر زمین نهادن. (منتهی الارب). بر سه پای ایستادن اسب و بر کنارۀ سم چهارم. (ترجمان علامۀ جرجانی). قدم بهم باز نهادن و بر سه پای ایستادن اسب و بر کنارۀ سم چهارم. (تاج المصادر بیهقی) ، صف بستن مرد به هر دو پای خویش. (منتهی الارب) ، زدن کسی را بر زمین. (منتهی الارب)
چموش لگد زن ستور میان سرای و ساحت آن، عرصه فضا ساحت. یا صحن ارم. عرصه باغ ارم (بهشت شداد)، باغی که در نزهت و خرمی مانند بهشت باشد، یا صحن دو رنگ. دنیا عالم سفلی، شب و روز. یا صحن سیم. صفحه کاغذ سفید، قرص ماه. یا صحن عظیم. روی زمین سطح ارض. یا صحن وسیع. صحن عظیم، قدح بزرگ کاسه بزرگ. یا صحن پالوده. کاسه پالوده (فالوذج)، اندام نهانی زن بکر
چموش لگد زن ستور میان سرای و ساحت آن، عرصه فضا ساحت. یا صحن ارم. عرصه باغ ارم (بهشت شداد)، باغی که در نزهت و خرمی مانند بهشت باشد، یا صحن دو رنگ. دنیا عالم سفلی، شب و روز. یا صحن سیم. صفحه کاغذ سفید، قرص ماه. یا صحن عظیم. روی زمین سطح ارض. یا صحن وسیع. صحن عظیم، قدح بزرگ کاسه بزرگ. یا صحن پالوده. کاسه پالوده (فالوذج)، اندام نهانی زن بکر