جدول جو
جدول جو

معنی صرید - جستجوی لغت در جدول جو

صرید
(صُرْ رَ)
ابر تنک بی آب. (منتهی الارب). الغیم الرقیق لا ماء فیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرید
تصویر فرید
(پسرانه)
بی همتا، یکتا، یگانه، بی نظیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ثرید
تصویر ثرید
تریت، نانی که در آبگوشت، اشکنه، شیر، دوغ و مانند آن خرد کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرید
تصویر فرید
یکتا، بی نظیر، بی مانند، گوهری که در میان گردنبند قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برید
تصویر برید
کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، چپر، نامه رسان، غلام پست، قاصد، چاپار، مأمور پست، پیک، اسکدار، نامه بر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورید
تصویر ورید
رگی که خون را به قلب برمی گرداند، سیاهرگ، رگ گردن، رگ های نمایان بدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرید
تصویر غرید
غرند، دختر غیر باکره که به عنوان باکره شوهر دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صعید
تصویر صعید
خاک، قبر، گور، راه، زمین هموار و بی درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صریح
تصویر صریح
روشن و آشکار، خالص، پاکیزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرید
تصویر جرید
نیزۀ کوتاه، یکه و تنها
فرهنگ فارسی عمید
(صَ دَ)
میش سرمازده. ج، صراید. (منتهی الارب). النعجه التی قد انحلها البرد و اضربها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
اندک کردن. (زوزنی). کم کردن عطا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، کم از سیرابی آب دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بریدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). قطع کردن چیزی را: صرد شربه، اذا قطعه. (از اقرب الموارد) ، پیدا شدن دانۀ گندم و جو پیش از خوشه. (یادداشت مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جرید
تصویر جرید
شاخ خرما، تک تنها تنها تنهارو منفرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صریح
تصویر صریح
ظاهر و آشکارا، بی پرده، هویدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصرید
تصویر تصرید
اندک کردن، کم کردن عطا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برید
تصویر برید
نامه رسان، قاصد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصید
تصویر رصید
مراقب، چشم دارنده به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاید
تصویر صاید
شکار کننده شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صراد
تصویر صراد
ابر تنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرود
تصویر صرود
پارسی تازی گشته سرد سیر جمع صرد سرد سیرها مقابل جروم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرید
تصویر حرید
تنها، دور، منفرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صریب
تصویر صریب
شیر ترش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صریخ
تصویر صریخ
فریاد رسنده، فریاد خواهنده از واژگان دو پهلو، آواز فریاد خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صریر
تصویر صریر
فریاد کردن و بانگ کردن، صدای قلم هنگام نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
افکنده افتاده زمین خورده، دیو زده، یگاه رونده، تازیانه، کمان ناتراشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعید
تصویر صعید
خاک روی زمین، قبر، گور
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته ترید تریت طعامی است که پاره های نان را در شوربای گوشت تر کنند تربت تلیت اشکنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرید
تصویر شرید
آواره بی خانمان پس مانده بازمانده رانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرید
تصویر سرید
درفش کفشدوزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترید
تصویر ترید
ریزه کردن نان در دوغ شیر آب گوشت و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرید
تصویر خرید
ابتیاع، عمل خریدن، بیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدید
تصویر صدید
بانگ و ناله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرید
تصویر مرید
پیرو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورید
تصویر ورید
سیاهرگ، رگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صریح
تصویر صریح
روشن
فرهنگ واژه فارسی سره