جدول جو
جدول جو

معنی صدم - جستجوی لغت در جدول جو

صدم
زدن دو چیز سخت به هم، کوبیدن، رسیدن کاری سخت و بزرگ
تصویری از صدم
تصویر صدم
فرهنگ فارسی عمید
صدم
(تَ هََ وْ وُ)
کوفتن. (منتهی الارب). بهم باکوفتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). یقال: صدم الجدار صدماً، اذا ضربه بسده. (بحر الجواهر) ، زدن چیزی سخت را به چیزی سخت مثل آن. (منتهی الارب) ، رسیدن کاری بزرگ. (منتهی الارب). کاری صعب رسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، راندن سخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صدم
(صَ دُ)
صدیک. واقع در مرتبۀ صد
لغت نامه دهخدا
صدم
کوفتن، تنه زدن، بر خورد با دشواری صدمین: نادرست نویسی سدم سدمین (همگی واژه های پارسی که با سد آغاز می شود در روش فارسی نویسان با صاد می آید که نادرست است) کوفتن به هم کوفتن، کاری سخت رسیدن، از مرتبه صد
فرهنگ لغت هوشیار
صدم
((صَ))
به هم کوفتن، رسیدن کاری سخت
تصویری از صدم
تصویر صدم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صدمات
تصویر صدمات
صدمه ها، آسیب ها، آزارها، راندن ها و دفع کردن ها، کوبیدن دو چیز به هم، مصیبت ها، جمع واژۀ صدمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدمه دیدن
تصویر صدمه دیدن
آسیب دیدن، آزار دیدن، صدمه خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدمه خوردن
تصویر صدمه خوردن
آسیب دیدن، آزار دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدمه زدن
تصویر صدمه زدن
آسیب زدن، آزار رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدمه کشیدن
تصویر صدمه کشیدن
رنج و آزار کشیدن، تحمل مشقت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدمه
تصویر صدمه
آسیب، آزار، راندن و دفع کردن، کوبیدن دو چیز به هم، مصیبت
صدمه خوردن: آسیب دیدن، آزار دیدن
صدمه دیدن: آسیب دیدن، آزار دیدن، صدمه خوردن
صدمه کشیدن: رنج و آزار کشیدن، تحمل مشقت کردن
صدمه زدن: آسیب زدن، آزار رساندن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دَ)
برکنده تر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انزع. (اقرب الموارد) ، ابرد.
- امثال:
اصرد من جراد.
اصرد من عنزه جرباء.
اصرد من عین الحرباء، مثلی است که آنرا برای کسی بکار میبرند که به سرمای سخت دچار شده باشد زیراحرباء بگرد خورشید میچرخد و آنرا با چشم خود استقبال میکند تا از آن گرما جلب کند و نیز گویند: اصرد من عنزه جرباء، زیرا بز گر بعلت کمی موی و نازکی پوست در زمستان گرم نمیشود و از اینرو سرما بدان زیان میرساند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ)
آسیب. (دهار). آزار:
اگر طاقت نداری صدمت پیل
چرا باید که بر موران نهی پای.
سعدی.
، ضرب. کوب: بصدمتی که اگر کوه آهنین بودی از جای برکندی. (گلستان). رجوع به صدمه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ کَ دَ)
آسیب خوردن. آسیب دیدن. ضربت خوردن. رجوع به صدمه و صدمه دیدن شود
لغت نامه دهخدا
(صَ دُ)
واقع در مرتبۀ صد. رجوع به صد و صدم شود
لغت نامه دهخدا
(خَمْ زَ / زِ کَ / کِ دَ)
آزار دیدن. تحمل مشقت کردن. رنج و زحمت دیدن. رجوع به صدمه شود
لغت نامه دهخدا
(خَمْ زَ / زِ بَ کَ / کِ دَ)
آسیب زدن. رجوع به صدمه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ گَ تَ)
صدمه خوردن. آسیب دیدن. آزار دیدن. رجوع به صدمه و صدمه خوردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صدمه دیدن
تصویر صدمه دیدن
صدمه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صدمه، کوب ها ویزند ها کوفتن ضرب زدن، کوب ضرب، آسیب آزار، مصیبت، جمع صدمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمه خوردن
تصویر صدمه خوردن
آسیب دیدن آسیب خوردن ضربت خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمه رساندن
تصویر صدمه رساندن
صدمه زدن: زنیدن خرسیدن ویزودن شپوختن ظسیب رساندن زیان رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمه رساننده
تصویر صدمه رساننده
زیانکار ترونیش آسیب رسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمه کشیدن
تصویر صدمه کشیدن
رنج کشیدن آزار دیدن بردباری کردن آزار دیدن تحمل مشقت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمین
تصویر صدمین
در مرتبه صدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمت
تصویر صدمت
کوفتن ضرب زدن، کوب ضرب، آسیب آزار، مصیبت، جمع صدمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمه
تصویر صدمه
مصیبت، آسیب، گزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمه زدن
تصویر صدمه زدن
آسیب زدن ضربت زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمت
تصویر صدمت
((صَ مَ))
کوفتن، کوفتن دو چیز به هم، کوفتگی، آسیب، آزار، مصیبت، صدمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدمه
تصویر صدمه
((صَ دَ مِ))
کوفتن، کوفتن دو چیز به هم، کوفتگی، آسیب، آزار، مصیبت، صدمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدمه دیده
تصویر صدمه دیده
آسیب دیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صدمه
تصویر صدمه
گزند
فرهنگ واژه فارسی سره
آزار، آسیب، جراحت، خدشه، زیان، ضرر، گزند، لطمه، مضرت، برخورد، شتم، شوک، عیب، نقص
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ضربه آمیز، شوکّه شده
دیکشنری اردو به فارسی
آسیب زا، تکان دهنده
دیکشنری اردو به فارسی