جویندۀ خدا. طلب کننده خدا. جستجوکننده خدا. کنایه از باایمان و متقی است. صوفیان را عقیده آن است که در هرچه نگرند روی حق بینند و از این جهت آنان در همه اشیاء خداطلب و طلبکار خدایند و ’خداطلب’ و ’طلبکار خدا’ در ادبیات صوفیان بسیار دیده میشود و از آن جمله است بیت زیر: ای آنکه طلب کار خدایی بخود آ از خود بطلب کز تو جدا نیست خدا. ؟
جویندۀ خدا. طلب کننده خدا. جستجوکننده خدا. کنایه از باایمان و متقی است. صوفیان را عقیده آن است که در هرچه نگرند روی حق بینند و از این جهت آنان در همه اشیاء خداطلب و طلبکار خدایند و ’خداطلب’ و ’طلبکار خدا’ در ادبیات صوفیان بسیار دیده میشود و از آن جمله است بیت زیر: ای آنکه طلب کار خدایی بخود آ از خود بطلب کز تو جدا نیست خدا. ؟
داوطلب. دل انگیز. رجوع به داوطلب شود. - دوطلب کردن، داوطلب کردن. - ، اظهار جرأت و تعهد کاری خطیر کردن از عالم (از قبیل) بیره برداشتن که در هندوستان رسم است. (آنندراج). داوطلب شدن: دوطلب کرد سرشکم که به آن کو برسد همتی بسته نگاهم که به آن رو برسد. تأثیر (از آنندراج). دوطلب کرد غزال ختن از وحشت خویش که به آن نرگس جادو برساند خود را. تأثیر (از آنندراج). رجوع به داوطلب شود
داوطلب. دل انگیز. رجوع به داوطلب شود. - دوطلب کردن، داوطلب کردن. - ، اظهار جرأت و تعهد کاری خطیر کردن از عالم (از قبیل) بیره برداشتن که در هندوستان رسم است. (آنندراج). داوطلب شدن: دوطلب کرد سرشکم که به آن کو برسد همتی بسته نگاهم که به آن رو برسد. تأثیر (از آنندراج). دوطلب کرد غزال ختن از وحشت خویش که به آن نرگس جادو برساند خود را. تأثیر (از آنندراج). رجوع به داوطلب شود