جدول جو
جدول جو

معنی صدرطلب - جستجوی لغت در جدول جو

صدرطلب
(اَ رَ)
جویندۀ صدر. کسی که طالب بالانشینی است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خداطلب
تصویر خداطلب
(پسرانه)
خدا (فارسی) + طلب (عربی) خداجو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کارطلب
تصویر کارطلب
کسی که در جستجوی شغل و کار است، خواهان کارزار، کارزار طلب، جنگ جو
فرهنگ فارسی عمید
(دُشْ رَ / رُو)
طالب در. جویای در:
چون درطلب از برای فرزند
می بود چو کان لعل در بند.
نظامی.
از درطلبان آن خزانه
دلاله هزار در میانه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ تَ / تِ)
جویندۀ خدا. طلب کننده خدا. جستجوکننده خدا. کنایه از باایمان و متقی است. صوفیان را عقیده آن است که در هرچه نگرند روی حق بینند و از این جهت آنان در همه اشیاء خداطلب و طلبکار خدایند و ’خداطلب’ و ’طلبکار خدا’ در ادبیات صوفیان بسیار دیده میشود و از آن جمله است بیت زیر:
ای آنکه طلب کار خدایی بخود آ
از خود بطلب کز تو جدا نیست خدا.
؟
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ / رِ)
کنایه از شجاع و بهادر. (غیاث) (آنندراج). کسی که در جستجو و تلاش کار باشد. (ناظم الاطباء). کارجو. کارخواه
لغت نامه دهخدا
(دُ طَ لَ)
حالت درطلب. جویای در بودن. طالب در بودن:
در می طلبید و درنمی یافت
در درطلبی عنان نمی تافت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شَ پَ سَ)
داوطلب. دل انگیز. رجوع به داوطلب شود.
- دوطلب کردن، داوطلب کردن.
- ، اظهار جرأت و تعهد کاری خطیر کردن از عالم (از قبیل) بیره برداشتن که در هندوستان رسم است. (آنندراج). داوطلب شدن:
دوطلب کرد سرشکم که به آن کو برسد
همتی بسته نگاهم که به آن رو برسد.
تأثیر (از آنندراج).
دوطلب کرد غزال ختن از وحشت خویش
که به آن نرگس جادو برساند خود را.
تأثیر (از آنندراج).
رجوع به داوطلب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صدر طلب
تصویر صدر طلب
کسی که طالب بالا نشینی است جوینده صدر
فرهنگ لغت هوشیار
آشوب طلب، بلواگر، شربه پاکن، ماجراجوطلب، مفسد، مفسده جو، واقعه طلب
متضاد: خیرخواه، صلحجو، مصلح
فرهنگ واژه مترادف متضاد