جدول جو
جدول جو

معنی کارطلب

کارطلب
کسی که در جستجوی شغل و کار است، خواهان کارزار، کارزار طلب، جنگ جو
تصویری از کارطلب
تصویر کارطلب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کارطلب

کارطلب

کارطلب
کنایه از شجاع و بهادر. (غیاث) (آنندراج). کسی که در جستجو و تلاش کار باشد. (ناظم الاطباء). کارجو. کارخواه
لغت نامه دهخدا

کار طلب

کار طلب
کار خواه دلیر آنکه در جستجو و تلاش کار است، کار زار طلبی شجاعت بهادری
فرهنگ لغت هوشیار

کارطلبی

کارطلبی
بهادری و جنگجوئی. (غیاث) (آنندراج) ، عمل کارطلب. جستجوی کار
لغت نامه دهخدا

داوطلب

داوطلب
دادخواه، نامزد، خواستار، پیشی جوینده در امری بر دیگران، خواستار چیزی
فرهنگ لغت هوشیار

کار آب

کار آب
شراب خواری، می خوارگی به افراط، برای مِثال بس بس ای دل ز کار آب که عقل / هست از آب کار او بیزار (خاقانی - ۱۹۷)
کار آب
فرهنگ فارسی عمید

داوطلب

داوطلب
کسی که به میل و ارادۀ خود حاضر شود کاری را بر عهده بگیرد، داوخواه. داوطلبین غلط است
داوطلب
فرهنگ فارسی عمید

کار طلبی

کار طلبی
کار خواهی دلیری جنگجویی جستجوی برای کار، کار زار طلبی شجاعت بهادری
فرهنگ لغت هوشیار