جدول جو
جدول جو

معنی صدر - جستجوی لغت در جدول جو

صدر
سینه، سینۀ انسان، اول هر چیز، قسمت بالای چیزی، بالا مثلاً صدر مجلس، کنایه از مقدم، پیشوا
صدر اعظم: در علوم سیاسی نخست وزیر
تصویری از صدر
تصویر صدر
فرهنگ فارسی عمید
صدر
(صُ دَ)
ابوبکر بن موسی گوید: صدر قریه ای است از قراء بیت المقدس و لاحق بن حسین بن عمران بن ابی الورد صدری مکنی به ابوعمرو بدان منسوبست. وی یکی از کذابان است و نسختی نهاد که نام روات آن شناخته نیست چون طغرال و طربان و کرکدن و نسب خویش را به سعید بن مسیب رساند. وی از ضرار بن علی قاضی و از او یوسف بن حمزه روایت کند و در حدود سال 384 هجری قمری بنواحی خوارزم درگذشت. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
صدر
(صَ دَ)
اسم است مصدر صدر را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صدر
بالای مجلس، مقدم، پیشوا
تصویری از صدر
تصویر صدر
فرهنگ لغت هوشیار
صدر
سینه، اول هر چیزی، بالا، طرف بالا، پیشوا، بزرگ، جمع صدور
تصویری از صدر
تصویر صدر
فرهنگ فارسی معین
صدر
پیشوا، رئیس، آغوش، بر، سینه، بالا، والا، بالانشین
متضاد: ذیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صدر
رئیس، رئیس جمهور
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صدران
تصویر صدران
(پسرانه)
صدر (عربی) + ان (فارسی) رؤسا و بزرگان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صدرا
تصویر صدرا
(پسرانه)
بالا برنده، ارج دهنده، مرکب از صدر (عربی به معنای بالا) + الف فاعلی (فارسی)، نام حکیم محمدبن ابراهیم بن یحیی شیرازی معروف به ملاصدرا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صدرالدین
تصویر صدرالدین
(پسرانه)
دارای برتری دین، مقدم و پیشوای دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تصدر
تصویر تصدر
در صدر مجلس جا گرفتن، سینه را پیش دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدری
تصویر صدری
مربوط به سینه، در علم زیست شناسی نوعی برنج مرغوب ایرانی، در موسیقی گوشه ای در آواز افشاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدره
تصویر صدره
سینه یا بالای سینۀ انسان، جامۀ بی آستین که سینه را می پوشاند، سینه پوش
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
ملا صدرا، نام وی محمد فرزند ابراهیم بن یحیی شیرازی و ملقب به صدرالدین و صدرالمتألهین و معروف به صدراو ملاصدرا و از اکابر فلاسفه و حکمای اسلامی قرن یازدهم هجری قمری است. وی علاوه بر تبحر در کلام و فلسفه در حدیث و تفسیر قرآن نیز بارع بود. صدرا نزد شیخ بهائی و میرداماد و میرفندرسکی تلمذ کرد و جمعی از بزرگان فلسفه و حدیث نزد وی بتحصیل اشتغال داشتند، از آنجمله است ملا محسن فیض کاشانی و ملاعبدالرزاق فیاض لاهیجانی. صدرا را کتب و رسائل متعددی است که از آنجمله است: الاسفار الاربعه. اتحاد العاقل و المعقول. اتصاف الماهیه بالوجود. اسرار الایات و انوار البینات. اکسیر العارفین فی معرفه طریق الحق و الیقین. الامامه. بدء وجود الانسان. التصور و التصدیق که در آخر الجوهر النضید در تهران بطبع رسیده است. تفسیر آیه الکرسی. تفسیر آیه النور. تفسیر آیه و تری الجبال تحسبها جامده. تفسیر سوره الاعلی و سجده و البقره تا آیه کونوا قردهخاسئین و سوره الجمعه و سوره الحدید و سوره الزلزال و سوره الضحی و سوره الطارق و سوره الطلاق و سوره الفاتحه و سوره الواقعه و سوره یس. الجبر و التفویض. حاشیه بر الهیات شفا و تجرید خواجه و تفسیر بیضاوی و رواشح سماویۀ میرداماد و روضۀ شهید (شرح لمعه) و شرح تجرید قوشچی و شفای ابوعلی. حدوث العالم. الحشر. الحکمه العرشیه. رسائل که حاوی هشت رسالۀ متفرقه ازرساله های ملاصدرا است. شرح اصول کافی. شرح حکمهالاشراق. شرح الهدایه الاثیریه. الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه. القواعد الملکوتیه. کسر اصنام الجاهلیه. المبداء و المعاد. المسائل القدسیه. المشاعر. مفاتیح الغیب. ملاصدرا هفت بار پیاده به حج رفت و بار هفتم به سال یکهزار و پنجاه هجری در بصره درگذشت و هم بدانجا مدفون است. صاحب نخبه المقال گوید:
ثم ابن ابراهیم صدر الاجل
فی سفر الحج مریض (مریضاً؟) (1050) ارتحل
قدوه اهل العلم و الصفاء
یروی عن الداماد و البهائی.
این رباعی از ملاصدراست:
آنان که ره دوست گزیدند همه
در کوی شهادت آرمیدندهمه
در معرکۀ دو کون فتح از عشق است
هر چند سپاه او شهیدند همه.
(از ریحانه الادب ج 2 ص 460)
لغت نامه دهخدا
سینه راست کرده نشستن در مجلس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در پیشگاه نشستن. (تاج المصادر بیهقی). در صدر نشستن. (زوزنی). در صدرجای نشستن از مجلس. (منتهی الارب) (آنندراج). در صدر مجلس نشستن. (ناظم الاطباء). نشستن در صدر مجلس که اول قوم باشد. (از اقرب الموارد) ، درگذشتن اسب به دویدن از اسبان دیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
عظیم الصدر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بزرگ سینه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
وی از شعرای عثمانی است. نام او پیری و به توقادلی زاده شهرت داشت و بعهد سلطان بایزیدخان ثانی میزیست و با وزرا و اعیان معاشر و به احوال آنان احاطۀ کامل داشت و ادعای مهارت در رمل می کرد. (قاموس الاعلام ترکی)
از شعرای عثمانی و از اهالی اشتیب است و بدرس شیخی افندی مداومت داشت. وی به سال 993 هجری قمری در استانبول درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی). او را دیوانی است به ترکی. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(صُ رَ)
سینه. (منتهی الارب) ، سرسینه. (منتهی الارب). مااشرف من اعلی صدره. (قطر المحیط). بالای سینه. (مهذب الاسماء) ، سینه پوش. کرتۀ خرد. نیم تنه. (غیاث اللغات). شاماکچه. سینه بند زنان. لباچۀ صدر. (مهذب الاسماء). جامه ای که سینه را بپوشاند:
ای صورت بهشتی در صدرۀ بهائی
هرگزمباد روزی از تو مرا جدائی.
فرخی.
دی ز لشکرگه آمد آن دلبر
صدرۀ سبز بازکرد از بر.
فرخی.
بنزد من آمد کمربسته روزی
یکی صدره پوشیده یکرنگ اخضر.
ابوسراقه امین درودگر.
گر سروصدره پوشد تو سرو باقبائی
ور ماه باده نوشد تو با رخ چو ماهی.
عبدالواسع جبلی.
صدره ها دیدمت ملمعنقش
جبه ها دیدمت مهلهل کار.
مسعودسعد.
چون صدرۀ تو بافته از پنبۀ فناست
در دل طمع قبای بقا را چرا کنی.
سنائی.
بدامان شب پاره ای درفزاید
از آن صدرۀ روز نقصان نماید.
خاقانی.
جوشن عقل داده اند ترا
صدرۀ کام اگر ندوخته اند.
خاقانی.
دوش که صبح چاک زد صدرۀ چرخ چنبری
خضر درآمد از درم صبح وش از منوری.
خاقانی.
بجای صدرۀ خارا چو بطریق
پلاسی پوشم اندر سنگ خارا.
خاقانی.
صدره کندند و بی نقاب شدند
وز لطافت چو در در آب شدند.
نظامی.
سدره شده صدرۀ پیراهنش
عرش گریبان زده در دامنش.
نظامی.
ساکن سرای سکوت شدم و صدرۀ صابری درپوشیدم تا کار بغایت رسید. (تذکره الاولیاء).
بگوش صخرۀصما اگر فروخوانم
ز ذوق چاک زند کوه صدرۀ خارا.
کمال اسماعیل.
پیراهن بی سعادتی در سرکش، صدرۀ جفا چاک زن. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صدرالبیت
تصویر صدرالبیت
پیشگاه خانه، پیش خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدراعظم
تصویر صدراعظم
نخست وزیر، خواجه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدر نشینی
تصویر صدر نشینی
تخشیدن بالا نشینی عمل و حالت صدر نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
آغاز دستوری (شگفت است که تازیان به حکومت مشروطه دستوری می گویند و فارسیان واژه تازی به کار می برند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدر مجلس
تصویر صدر مجلس
شاه نشین بالا دست بالای نشست دستوانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدر طلب
تصویر صدر طلب
کسی که طالب بالا نشینی است جوینده صدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدر جای
تصویر صدر جای
صدر مجلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدر اول
تصویر صدر اول
آغاز، دیرباز، از روزگار قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدر نشین
تصویر صدر نشین
مقدم نشیننده، آنکه بالای دست همه می نشیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصدر
تصویر اصدر
سینه پهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصدر
تصویر تصدر
در مجلس جا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
بالای سینه سر سینه، جامه ای بی آستین که سینه را بپوشاند، سینه بند شاماکچه لباچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدری
تصویر صدری
سینه ای، نام گونه ای برنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدر المعالی
تصویر صدر المعالی
لقبی است که ببعض بزرگان دینی داده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصدر
تصویر تصدر
((تَ صَ دُّ))
بالا نشستن، در صدر مجلس جای گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدره
تصویر صدره
((صُ رَ یا رِ))
بالای سینه، سینه بند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدری
تصویر صدری
((صَ))
نوع مرغوبی از برنج که در شمال کشت می شود
فرهنگ فارسی معین