ابوبکر بن موسی گوید: صدر قریه ای است از قراء بیت المقدس و لاحق بن حسین بن عمران بن ابی الورد صدری مکنی به ابوعمرو بدان منسوبست. وی یکی از کذابان است و نسختی نهاد که نام روات آن شناخته نیست چون طغرال و طربان و کرکدن و نسب خویش را به سعید بن مسیب رساند. وی از ضرار بن علی قاضی و از او یوسف بن حمزه روایت کند و در حدود سال 384 هجری قمری بنواحی خوارزم درگذشت. (معجم البلدان)
ابوبکر بن موسی گوید: صدر قریه ای است از قراء بیت المقدس و لاحق بن حسین بن عمران بن ابی الورد صدری مکنی به ابوعمرو بدان منسوبست. وی یکی از کذابان است و نسختی نهاد که نام روات آن شناخته نیست چون طغرال و طربان و کرکدن و نسب خویش را به سعید بن مسیب رساند. وی از ضرار بن علی قاضی و از او یوسف بن حمزه روایت کند و در حدود سال 384 هجری قمری بنواحی خوارزم درگذشت. (معجم البلدان)
ملا صدرا، نام وی محمد فرزند ابراهیم بن یحیی شیرازی و ملقب به صدرالدین و صدرالمتألهین و معروف به صدراو ملاصدرا و از اکابر فلاسفه و حکمای اسلامی قرن یازدهم هجری قمری است. وی علاوه بر تبحر در کلام و فلسفه در حدیث و تفسیر قرآن نیز بارع بود. صدرا نزد شیخ بهائی و میرداماد و میرفندرسکی تلمذ کرد و جمعی از بزرگان فلسفه و حدیث نزد وی بتحصیل اشتغال داشتند، از آنجمله است ملا محسن فیض کاشانی و ملاعبدالرزاق فیاض لاهیجانی. صدرا را کتب و رسائل متعددی است که از آنجمله است: الاسفار الاربعه. اتحاد العاقل و المعقول. اتصاف الماهیه بالوجود. اسرار الایات و انوار البینات. اکسیر العارفین فی معرفه طریق الحق و الیقین. الامامه. بدء وجود الانسان. التصور و التصدیق که در آخر الجوهر النضید در تهران بطبع رسیده است. تفسیر آیه الکرسی. تفسیر آیه النور. تفسیر آیه و تری الجبال تحسبها جامده. تفسیر سوره الاعلی و سجده و البقره تا آیه کونوا قردهخاسئین و سوره الجمعه و سوره الحدید و سوره الزلزال و سوره الضحی و سوره الطارق و سوره الطلاق و سوره الفاتحه و سوره الواقعه و سوره یس. الجبر و التفویض. حاشیه بر الهیات شفا و تجرید خواجه و تفسیر بیضاوی و رواشح سماویۀ میرداماد و روضۀ شهید (شرح لمعه) و شرح تجرید قوشچی و شفای ابوعلی. حدوث العالم. الحشر. الحکمه العرشیه. رسائل که حاوی هشت رسالۀ متفرقه ازرساله های ملاصدرا است. شرح اصول کافی. شرح حکمهالاشراق. شرح الهدایه الاثیریه. الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه. القواعد الملکوتیه. کسر اصنام الجاهلیه. المبداء و المعاد. المسائل القدسیه. المشاعر. مفاتیح الغیب. ملاصدرا هفت بار پیاده به حج رفت و بار هفتم به سال یکهزار و پنجاه هجری در بصره درگذشت و هم بدانجا مدفون است. صاحب نخبه المقال گوید: ثم ابن ابراهیم صدر الاجل فی سفر الحج مریض (مریضاً؟) (1050) ارتحل قدوه اهل العلم و الصفاء یروی عن الداماد و البهائی. این رباعی از ملاصدراست: آنان که ره دوست گزیدند همه در کوی شهادت آرمیدندهمه در معرکۀ دو کون فتح از عشق است هر چند سپاه او شهیدند همه. (از ریحانه الادب ج 2 ص 460)
ملا صدرا، نام وی محمد فرزند ابراهیم بن یحیی شیرازی و ملقب به صدرالدین و صدرالمتألهین و معروف به صدراو ملاصدرا و از اکابر فلاسفه و حکمای اسلامی قرن یازدهم هجری قمری است. وی علاوه بر تبحر در کلام و فلسفه در حدیث و تفسیر قرآن نیز بارع بود. صدرا نزد شیخ بهائی و میرداماد و میرفندرسکی تلمذ کرد و جمعی از بزرگان فلسفه و حدیث نزد وی بتحصیل اشتغال داشتند، از آنجمله است ملا محسن فیض کاشانی و ملاعبدالرزاق فیاض لاهیجانی. صدرا را کتب و رسائل متعددی است که از آنجمله است: الاسفار الاربعه. اتحاد العاقل و المعقول. اتصاف الماهیه بالوجود. اسرار الایات و انوار البینات. اکسیر العارفین فی معرفه طریق الحق و الیقین. الامامه. بدء وجود الانسان. التصور و التصدیق که در آخر الجوهر النضید در تهران بطبع رسیده است. تفسیر آیه الکرسی. تفسیر آیه النور. تفسیر آیه و تری الجبال تحسبها جامده. تفسیر سوره الاعلی و سجده و البقره تا آیه کونوا قردهخاسئین و سوره الجمعه و سوره الحدید و سوره الزلزال و سوره الضحی و سوره الطارق و سوره الطلاق و سوره الفاتحه و سوره الواقعه و سوره یس. الجبر و التفویض. حاشیه بر الهیات شفا و تجرید خواجه و تفسیر بیضاوی و رواشح سماویۀ میرداماد و روضۀ شهید (شرح لمعه) و شرح تجرید قوشچی و شفای ابوعلی. حدوث العالم. الحشر. الحکمه العرشیه. رسائل که حاوی هشت رسالۀ متفرقه ازرساله های ملاصدرا است. شرح اصول کافی. شرح حکمهالاشراق. شرح الهدایه الاثیریه. الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه. القواعد الملکوتیه. کسر اصنام الجاهلیه. المبداء و المعاد. المسائل القدسیه. المشاعر. مفاتیح الغیب. ملاصدرا هفت بار پیاده به حج رفت و بار هفتم به سال یکهزار و پنجاه هجری در بصره درگذشت و هم بدانجا مدفون است. صاحب نخبه المقال گوید: ثم ابن ابراهیم صدر الاجل فی سفر الحج مریض (مریضاً؟) (1050) ارتحل قدوه اهل العلم و الصفاء یروی عن الداماد و البهائی. این رباعی از ملاصدراست: آنان که ره دوست گزیدند همه در کوی شهادت آرمیدندهمه در معرکۀ دو کون فتح از عشق است هر چند سپاه او شهیدند همه. (از ریحانه الادب ج 2 ص 460)
سینه راست کرده نشستن در مجلس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در پیشگاه نشستن. (تاج المصادر بیهقی). در صدر نشستن. (زوزنی). در صدرجای نشستن از مجلس. (منتهی الارب) (آنندراج). در صدر مجلس نشستن. (ناظم الاطباء). نشستن در صدر مجلس که اول قوم باشد. (از اقرب الموارد) ، درگذشتن اسب به دویدن از اسبان دیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
سینه راست کرده نشستن در مجلس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در پیشگاه نشستن. (تاج المصادر بیهقی). در صدر نشستن. (زوزنی). در صدرجای نشستن از مجلس. (منتهی الارب) (آنندراج). در صدر مجلس نشستن. (ناظم الاطباء). نشستن در صدر مجلس که اول قوم باشد. (از اقرب الموارد) ، درگذشتن اسب به دویدن از اسبان دیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
وی از شعرای عثمانی است. نام او پیری و به توقادلی زاده شهرت داشت و بعهد سلطان بایزیدخان ثانی میزیست و با وزرا و اعیان معاشر و به احوال آنان احاطۀ کامل داشت و ادعای مهارت در رمل می کرد. (قاموس الاعلام ترکی) از شعرای عثمانی و از اهالی اشتیب است و بدرس شیخی افندی مداومت داشت. وی به سال 993 هجری قمری در استانبول درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی). او را دیوانی است به ترکی. (کشف الظنون)
وی از شعرای عثمانی است. نام او پیری و به توقادلی زاده شهرت داشت و بعهد سلطان بایزیدخان ثانی میزیست و با وزرا و اعیان معاشر و به احوال آنان احاطۀ کامل داشت و ادعای مهارت در رمل می کرد. (قاموس الاعلام ترکی) از شعرای عثمانی و از اهالی اشتیب است و بدرس شیخی افندی مداومت داشت. وی به سال 993 هجری قمری در استانبول درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی). او را دیوانی است به ترکی. (کشف الظنون)
سینه. (منتهی الارب) ، سرسینه. (منتهی الارب). مااشرف من اعلی صدره. (قطر المحیط). بالای سینه. (مهذب الاسماء) ، سینه پوش. کرتۀ خرد. نیم تنه. (غیاث اللغات). شاماکچه. سینه بند زنان. لباچۀ صدر. (مهذب الاسماء). جامه ای که سینه را بپوشاند: ای صورت بهشتی در صدرۀ بهائی هرگزمباد روزی از تو مرا جدائی. فرخی. دی ز لشکرگه آمد آن دلبر صدرۀ سبز بازکرد از بر. فرخی. بنزد من آمد کمربسته روزی یکی صدره پوشیده یکرنگ اخضر. ابوسراقه امین درودگر. گر سروصدره پوشد تو سرو باقبائی ور ماه باده نوشد تو با رخ چو ماهی. عبدالواسع جبلی. صدره ها دیدمت ملمعنقش جبه ها دیدمت مهلهل کار. مسعودسعد. چون صدرۀ تو بافته از پنبۀ فناست در دل طمع قبای بقا را چرا کنی. سنائی. بدامان شب پاره ای درفزاید از آن صدرۀ روز نقصان نماید. خاقانی. جوشن عقل داده اند ترا صدرۀ کام اگر ندوخته اند. خاقانی. دوش که صبح چاک زد صدرۀ چرخ چنبری خضر درآمد از درم صبح وش از منوری. خاقانی. بجای صدرۀ خارا چو بطریق پلاسی پوشم اندر سنگ خارا. خاقانی. صدره کندند و بی نقاب شدند وز لطافت چو در در آب شدند. نظامی. سدره شده صدرۀ پیراهنش عرش گریبان زده در دامنش. نظامی. ساکن سرای سکوت شدم و صدرۀ صابری درپوشیدم تا کار بغایت رسید. (تذکره الاولیاء). بگوش صخرۀصما اگر فروخوانم ز ذوق چاک زند کوه صدرۀ خارا. کمال اسماعیل. پیراهن بی سعادتی در سرکش، صدرۀ جفا چاک زن. (مجالس سعدی)
سینه. (منتهی الارب) ، سرسینه. (منتهی الارب). مااشرف من اعلی صدره. (قطر المحیط). بالای سینه. (مهذب الاسماء) ، سینه پوش. کرتۀ خرد. نیم تنه. (غیاث اللغات). شاماکچه. سینه بند زنان. لباچۀ صدر. (مهذب الاسماء). جامه ای که سینه را بپوشاند: ای صورت بهشتی در صدرۀ بهائی هرگزمباد روزی از تو مرا جدائی. فرخی. دی ز لشکرگه آمد آن دلبر صدرۀ سبز بازکرد از بر. فرخی. بنزد من آمد کمربسته روزی یکی صدره پوشیده یکرنگ اخضر. ابوسراقه امین درودگر. گر سروصدره پوشد تو سرو باقبائی ور ماه باده نوشد تو با رخ چو ماهی. عبدالواسع جبلی. صدره ها دیدمت ملمعنقش جبه ها دیدمت مهلهل کار. مسعودسعد. چون صدرۀ تو بافته از پنبۀ فناست در دل طمع قبای بقا را چرا کنی. سنائی. بدامان شب پاره ای درفزاید از آن صدرۀ روز نقصان نماید. خاقانی. جوشن عقل داده اند ترا صدرۀ کام اگر ندوخته اند. خاقانی. دوش که صبح چاک زد صدرۀ چرخ چنبری خضر درآمد از درم صبح وش از منوری. خاقانی. بجای صدرۀ خارا چو بطریق پلاسی پوشم اندر سنگ خارا. خاقانی. صدره کندند و بی نقاب شدند وز لطافت چو در در آب شدند. نظامی. سدره شده صدرۀ پیراهنش عرش گریبان زده در دامنش. نظامی. ساکن سرای سکوت شدم و صدرۀ صابری درپوشیدم تا کار بغایت رسید. (تذکره الاولیاء). بگوش صخرۀصما اگر فروخوانم ز ذوق چاک زند کوه صدرۀ خارا. کمال اسماعیل. پیراهن بی سعادتی در سرکش، صدرۀ جفا چاک زن. (مجالس سعدی)