جمع واژۀ صدغ. (دهار) (منتهی الارب). جمع واژۀ صدغ، بمعنی مابین چشم و گوش مردم. و موی پیچیده بر صدغ فروهشته. (آنندراج). بناگوشها. موهای بناگوش و میان چشمهاو گوشها و موها که بر این مواضع باشند. جمع واژۀ صدغ، بمعنی میان چشم و گوش و موی پیچیده بر این جایگاه. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). و رجوع به صدغ شود
جَمعِ واژۀ صُدْغ. (دهار) (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ صُدْغ، بمعنی مابین چشم و گوش مردم. و موی پیچیده بر صدغ فروهشته. (آنندراج). بناگوشها. موهای بناگوش و میان چشمهاو گوشها و موها که بر این مواضع باشند. جَمعِ واژۀ صدغ، بمعنی میان چشم و گوش و موی پیچیده بر این جایگاه. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). و رجوع به صُدْغ شود
گیاهی است از تیره بداغها که برگهایش پنچه ای و گلهایش سفیدرنگند. آرایش گل آنها خوشه ای است و بنحوی است که یک گلولۀ درشت سفیدرنگ از گلها بوجود می آورند. افلوع. بوداغ. (فرهنگ فارسی معین ذیل گل). یکی از انواع زیندار و درختچه ای است زینتی و زیبا در راه میان آستارا به اردبیل موجود است. (از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 269). گل دنبه. دنبه. تاغ. غضاه. (یادداشت مؤلف).
گیاهی است از تیره بداغها که برگهایش پنچه ای و گلهایش سفیدرنگند. آرایش گل آنها خوشه ای است و بنحوی است که یک گلولۀ درشت سفیدرنگ از گلها بوجود می آورند. افلوع. بوداغ. (فرهنگ فارسی معین ذیل گل). یکی از انواع زیندار و درختچه ای است زینتی و زیبا در راه میان آستارا به اردبیل موجود است. (از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 269). گل دنبه. دنبه. تاغ. غَضاه. (یادداشت مؤلف).
پارسی تازی گشته سباغ نانخورش، سرخین، رنگ رنگریز رنگرز رنگساز، دروغگوی که سخن را رنگ می دهد و دگرگون می سازد رنگرز رنگ ساز، جمع صباغین. یا صباغ اثمار. ماه قمر. یا صباغ ارض. آفتاب شمس. یا صباغ تنگار. ماه قمر. یا صباغ جواهر. آفتاب شمس. یا صباغ فلک. ماه قمر
پارسی تازی گشته سباغ نانخورش، سرخین، رنگ رنگریز رنگرز رنگساز، دروغگوی که سخن را رنگ می دهد و دگرگون می سازد رنگرز رنگ ساز، جمع صباغین. یا صباغ اثمار. ماه قمر. یا صباغ ارض. آفتاب شمس. یا صباغ تنگار. ماه قمر. یا صباغ جواهر. آفتاب شمس. یا صباغ فلک. ماه قمر