شرابی که صبح زود بخورند صبوحی زدن: نوشیدن شراب در بامداد، برای مثال بر من که صبوحی زده ام خرقه حرام است / ای مجلسیان راه خرابات کدام است (سعدی۲ - ۳۴۷)
شرابی که صبح زود بخورند صبوحی زدن: نوشیدن شراب در بامداد، برای مِثال بر من که صبوحی زده ام خرقه حرام است / ای مجلسیان راه خرابات کدام است (سعدی۲ - ۳۴۷)
شاعری است. و صاحب آتشکده گوید بعضی او را بدخشانی شمرده اند اما چون بهروی مشهور بوده است بنام او در اینجا رقمی شد. گویند بعزم سیاحت به هندوستان رفته در آنجا وفات یافت. از اوست: چنان از ناله شب دل تنگ سازم پاسبانش را که برخیزد رود با من گذارد آستانش را. زیر لب دشنام ای نامهربان دادی مرا کشته بودی از تغافل باز جان دادی مرا. (از آتشکدۀ آذر ذیل شعرای هرات). صاحب قاموس الاعلام گوید: وی در بخارا به تحصیل پرداخت سپس بحج رفت و به سال 972 هجری قمری درگذشت. او بشرابخواری ولع تمام داشت و شیخ فیضی تاریخ وفات او را ’صبوحی میخوار’ گفته است. مسیو ویلیام بیل در تألیف خود موسوم به ’تراجم احوال شرقیون’ گوید: ’وی یکی از شعرای منسوب به اکبرشاه است’ واو نیز گفتۀ صاحب آتشکده را تأیید میکند. از اوست: خیالت در نظر آورده می گویم وصال است این وصالت را تمنا می کنم اما خیال است این شاعری است. و صاحب مجالس النفائس آرد که وی شیرازی است و نانوائی میکرد و هرچه هرروزه از دکان حاصل میکرد در راه درویشان و دردمندان صرف میکرد، و شعر او نیکوست. از اوست: عاشق سرگرم او خشتی که زیر سرنهاد سوخت چندانی که آخر سر به خاکستر نهاد. هرجا سیاهیی که ز داغ تو اوفتاد برداشت عاشق تو و بر چشم خود نهاد. و او راست: مقصودطلب قدر رخ زرد چه داند؟ هر بوالهوسی چاشنی درد چه داند؟ (مجالس النفائس ص 388) معروف به عبدی الظریف. او را دیوانی است. (کشف الظنون) شاعری است. و صاحب آتشکده گوید شعر بسیاری در مثنویات گفته و این شعر در وصف اصفهان ازوست: چه شهری ز وسعت برون از گمان نگین دان و فیروزۀ آسمان. (آتشکدۀ آذر ذیل شعرای جرفادقان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
شاعری است. و صاحب آتشکده گوید بعضی او را بدخشانی شمرده اند اما چون بهروی مشهور بوده است بنام او در اینجا رقمی شد. گویند بعزم سیاحت به هندوستان رفته در آنجا وفات یافت. از اوست: چنان از ناله شب دل تنگ سازم پاسبانش را که برخیزد رود با من گذارد آستانش را. زیر لب دشنام ای نامهربان دادی مرا کشته بودی از تغافل باز جان دادی مرا. (از آتشکدۀ آذر ذیل شعرای هرات). صاحب قاموس الاعلام گوید: وی در بخارا به تحصیل پرداخت سپس بحج رفت و به سال 972 هجری قمری درگذشت. او بشرابخواری ولع تمام داشت و شیخ فیضی تاریخ وفات او را ’صبوحی میخوار’ گفته است. مسیو ویلیام بیل در تألیف خود موسوم به ’تراجم احوال شرقیون’ گوید: ’وی یکی از شعرای منسوب به اکبرشاه است’ واو نیز گفتۀ صاحب آتشکده را تأیید میکند. از اوست: خیالت در نظر آورده می گویم وصال است این وصالت را تمنا می کنم اما خیال است این شاعری است. و صاحب مجالس النفائس آرد که وی شیرازی است و نانوائی میکرد و هرچه هرروزه از دکان حاصل میکرد در راه درویشان و دردمندان صرف میکرد، و شعر او نیکوست. از اوست: عاشق سرگرم او خشتی که زیر سرنهاد سوخت چندانی که آخر سر به خاکستر نهاد. هرجا سیاهیی که ز داغ تو اوفتاد برداشت عاشق تو و بر چشم خود نهاد. و او راست: مقصودطلب قدر رخ زرد چه داند؟ هر بوالهوسی چاشنی درد چه داند؟ (مجالس النفائس ص 388) معروف به عبدی الظریف. او را دیوانی است. (کشف الظنون) شاعری است. و صاحب آتشکده گوید شعر بسیاری در مثنویات گفته و این شعر در وصف اصفهان ازوست: چه شهری ز وسعت برون از گمان نگین دان و فیروزۀ آسمان. (آتشکدۀ آذر ذیل شعرای جرفادقان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
قسمی شپش که در مژگان پدید آید و آن غیر قرده و غیر قمقام است که آن دو نیز در مژگان پدید شوند. این شپش سخت خرد و سپید باشد و اندر بن مژگان پیدا شود. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). ظاهراً این کلمه صئبان است، جمع واژۀ صؤابه. رجوع به صؤابه شود جمع واژۀ صبی است. (ترجمان علامۀ جرجانی) (منتهی الارب) (غیاث اللغات). در غیاث آرد: بضم نیز آمده است. - نصاب الصبیان، منظومه ای است در لغت عربی به فارسی تألیف ابونصر فراهی
قسمی شپش که در مژگان پدید آید و آن غیر قرده و غیر قمقام است که آن دو نیز در مژگان پدید شوند. این شپش سخت خرد و سپید باشد و اندر بن مژگان پیدا شود. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). ظاهراً این کلمه صئبان است، جَمعِ واژۀ صؤابه. رجوع به صؤابه شود جَمعِ واژۀ صبی است. (ترجمان علامۀ جرجانی) (منتهی الارب) (غیاث اللغات). در غیاث آرد: بضم نیز آمده است. - نصاب الصبیان، منظومه ای است در لغت عربی به فارسی تألیف ابونصر فراهی
بوی کننده، (برهان) (آنندراج)، بوی کننده و دارای بوی، (ناظم الاطباء) : نور ظلمت ز بویۀ قدمت خاک کویت چو عاشقان بویان، انوری، بوی دادن غیرمعروف، (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین)، بوی آمدن، بو دادن، پراکندن رایحه: همی از لبت شیر بوید هنوز که زد بر کمان تو از جنگ توز، فردوسی، جهان خرم و آب چون انگبین همی مشک بویید خاک زمین، فردوسی، همه رنگ شرم آید از گردنت همه مشک بوید ز پیراهنت، فردوسی، بخندد همی باغ چون روی دلبر ببوید همی خاک چون مشک اذفر، فرخی، مردمی آزادمردی زو همی بوید بطبع همچنان کز کلبۀ عطار بوید مشک و بان، فرخی، مشک آن است که ببوید، نه آنکه عطار بگوید، (گلستان)، نیاساید مشام از طبلۀ عود بر آتش نه، که چون عنبر ببوید، سعدی
بوی کننده، (برهان) (آنندراج)، بوی کننده و دارای بوی، (ناظم الاطباء) : نور ظلمت ز بویۀ قدمت خاک کویت چو عاشقان بویان، انوری، بوی دادن غیرمعروف، (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین)، بوی آمدن، بو دادن، پراکندن رایحه: همی از لبت شیر بوید هنوز که زد بر کمان تو از جنگ توز، فردوسی، جهان خرم و آب چون انگبین همی مشک بویید خاک زمین، فردوسی، همه رنگ شرم آید از گردنت همه مشک بوید ز پیراهنت، فردوسی، بخندد همی باغ چون روی دلبر ببوید همی خاک چون مشک اذفر، فرخی، مردمی آزادمردی زو همی بوید بطبع همچنان کز کلبۀ عطار بوید مشک و بان، فرخی، مشک آن است که ببوید، نه آنکه عطار بگوید، (گلستان)، نیاساید مشام از طبلۀ عود بر آتش نه، که چون عنبر ببوید، سعدی
نام یکی از دهستانهای پنجگانه بخش شبستر شهرستان تبریز، محدود است از شمال به بخش زنوز، از جنوب به بخش اسکو، از خاور به شهرستان تبریز و از باختر به دهستان سیس، آب و هوایش معتدل و سالم و قرای آن عموماً در جلگه واقع و دارای جادۀ شوسه یا ارابه رو میباشد، آب قراء از چشمه سارها و رود صوفیان تأمین میشود، محصولات عمده آنجا غلات، حبوبات، زردآلو، انگور، سیب و بادام است، این دهستان از 16 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده، سکنۀ آن 12220 تن است، قرای عمده آن صوفیان (مرکز دهستان)، سفیدکمر، سرکند، دیزج، نظرلو، ساوالان است، راه آهن تبریز و جلفا و شرفخانه از این دهستان عبور میکند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) ده کوچکی است از دهستان دیلمان بخش سیاهکل دیلمان تابع شهرستان لاهیجان، واقع در جنوب سیاهکل و 4 هزارگزی شمال دیلمان، دارای 42 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
نام یکی از دهستانهای پنجگانه بخش شبستر شهرستان تبریز، محدود است از شمال به بخش زنوز، از جنوب به بخش اسکو، از خاور به شهرستان تبریز و از باختر به دهستان سیس، آب و هوایش معتدل و سالم و قرای آن عموماً در جلگه واقع و دارای جادۀ شوسه یا ارابه رو میباشد، آب قراء از چشمه سارها و رود صوفیان تأمین میشود، محصولات عمده آنجا غلات، حبوبات، زردآلو، انگور، سیب و بادام است، این دهستان از 16 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده، سکنۀ آن 12220 تن است، قرای عمده آن صوفیان (مرکز دهستان)، سفیدکمر، سرکند، دیزج، نظرلو، ساوالان است، راه آهن تبریز و جلفا و شرفخانه از این دهستان عبور میکند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) ده کوچکی است از دهستان دیلمان بخش سیاهکل دیلمان تابع شهرستان لاهیجان، واقع در جنوب سیاهکل و 4 هزارگزی شمال دیلمان، دارای 42 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
از فرقه های گنوستیک و مردمانی شریر بودند و سر خوک می پرستیدند. (ترجمه ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 337) طایفه ای از یهودند که در عهد جدید مکرراً مذکور می باشند اما مبداء اشتقاق این اسم و معنایش مبهم است، لکن رای محکم آنکه ایشان از صادوق کاهن متسلسل شده متدرجاً بدین اسم شهرت یافتند (کتاب اعمال رسولان 5:17) و خود صادوق رئیس کهنه بود که سلیمان ملک بعد از عزل ابی یاثار بجایش مقرر و منصوب داشت (اول پادشاهان 2:35) این طایفۀ صدوقیان جمع قلیل و دارای اقتدار بسیار نبودند و اغلب تمایل بفلسفه داشتند. و خیالات و افکار ایشان در بارۀ دین ظاهری بود، بدین لحاظ چندان در میان عوام شهرت نیافته بودند و تعلیمات ایشان دارای چهار مادۀ عمده بود: اولا انکار نوامیس و شرایع سماعی یعنی تفسیر شریعت مکتوبه که برغم فریسیان از موسی دست بدست مأخوذ و سندش به وی میرسید. ثانیاً قبول تعلیم موسی به تنها و از این معلوم میشود که ایشان کتب عهد قدیم را رد می کردند و فقط اسفار حضرت موسی را قبول داشتند. ثالثاً، انکار قیامت اموات یعنی ایشان معتقد بودند که نفس هم با جسد فانی میشود (انجیل متی 22:23) و از قرار معلوم بعد از آنکه انکار قیامت را نمودند البته منکر تعلیم ثواب و عقاب و اعتقاد بملائکه و ارواح نیز می باشند (کتاب اعمال رسولان 23:8) رابعاً اعتقاد بر وجود آزادی و مختاریت مطلقه و بعباره اخری تفویض تامه از برای بنی نوع بشر و بحدی در این اعتقاد راسخ بودند که نزدیک بود توجه و عنایت حضرت اقدس را نسبت بعالم نیز منکر شوند. و حضرت مسیح بقدری که فریسیان را سرزنش مینمود صدوقیان راملامت نمی فرمود، لکن ایشان نیز با وی نهایت ضدیت را داشتند و با فریسیان در موقع شکایت و صلیب کردنش موافقت کردند و حنانیا و قیافا صدوقی بودند. این طایفه در صفحات تاریخ ذکری ندارند اما آنهائی که فعلاً به این اعتقادند صدوقی می باشند. (از قاموس کتاب مقدس)
از فرقه های گنوستیک و مردمانی شریر بودند و سر خوک می پرستیدند. (ترجمه ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 337) طایفه ای از یهودند که در عهد جدید مکرراً مذکور می باشند اما مبداء اشتقاق این اسم و معنایش مبهم است، لکن رای محکم آنکه ایشان از صادوق کاهن متسلسل شده متدرجاً بدین اسم شهرت یافتند (کتاب اعمال رسولان 5:17) و خود صادوق رئیس کهنه بود که سلیمان ملک بعد از عزل ابی یاثار بجایش مقرر و منصوب داشت (اول پادشاهان 2:35) این طایفۀ صدوقیان جمع قلیل و دارای اقتدار بسیار نبودند و اغلب تمایل بفلسفه داشتند. و خیالات و افکار ایشان در بارۀ دین ظاهری بود، بدین لحاظ چندان در میان عوام شهرت نیافته بودند و تعلیمات ایشان دارای چهار مادۀ عمده بود: اولا انکار نوامیس و شرایع سماعی یعنی تفسیر شریعت مکتوبه که برغم فریسیان از موسی دست بدست مأخوذ و سندش به وی میرسید. ثانیاً قبول تعلیم موسی به تنها و از این معلوم میشود که ایشان کتب عهد قدیم را رد می کردند و فقط اسفار حضرت موسی را قبول داشتند. ثالثاً، انکار قیامت اموات یعنی ایشان معتقد بودند که نفس هم با جسد فانی میشود (انجیل متی 22:23) و از قرار معلوم بعد از آنکه انکار قیامت را نمودند البته منکر تعلیم ثواب و عقاب و اعتقاد بملائکه و ارواح نیز می باشند (کتاب اعمال رسولان 23:8) رابعاً اعتقاد بر وجود آزادی و مختاریت مطلقه و بعباره اخری تفویض تامه از برای بنی نوع بشر و بحدی در این اعتقاد راسخ بودند که نزدیک بود توجه و عنایت حضرت اقدس را نسبت بعالم نیز منکر شوند. و حضرت مسیح بقدری که فریسیان را سرزنش مینمود صدوقیان راملامت نمی فرمود، لکن ایشان نیز با وی نهایت ضدیت را داشتند و با فریسیان در موقع شکایت و صلیب کردنش موافقت کردند و حنانیا و قیافا صدوقی بودند. این طایفه در صفحات تاریخ ذکری ندارند اما آنهائی که فعلاً به این اعتقادند صدوقی می باشند. (از قاموس کتاب مقدس)
اثیرالدین محمد بن یوسف بن علی غرناطی اندلسی جیانی. یکی از ائمۀ لغت عرب. اصلاً بربری است. مولد او در غرناطه به سال 654 هجری قمری بوده است. مقدمات علوم را در همان شهر بیاموخت و سپس به شهرهای بلش و مالقه و مریه شد و در بلاد مزبوره به تحصیل علوم پرداخت و از آنجا به شمال افریقیه و مصر سفر کرد و نزد ابن نحاس تا سال 698 به تحصیل نحو پرداخت و پس از وی در تدریس نحو جانشین معلم خویش گشت. او در اول پیرو مذهب ظاهریه بود و ابن حجر که شرح حال او را نوشته گوید ابوحیان حتی در نحو هم ظاهری است چه او سعی داشت از آراء ائمۀ نحو و بالخاصه سیبویه تخلف نشود و پس از آن مذهب شافعی گرفت و تألیفات وی تنها در علم نحو نیست بلکه او را در علوم قرآن و حدیث نیز مؤلفاتی است و کتابی نیز در شصت مجلد در تاریخ اندلس داشته است که در دست نیست و از کلیۀ تألیفات او که بالغ بر 65 کتاب است جز ده کتاب ظاهراً باقی نمانده است. ابوحیان قریحۀشعر نیز داشت و قطعاتی از وی نقل شده است و او علاوه بر زبان عرب، فارسی و ترکی و حبشی نیز میدانسته است چنانکه منطق الخرس فی لسان الفرس و کتاب الافعال فی لسان الترک و کتاب زهو الملک فی نحو الترک و رجز نورالغبش فی لسان الحبش از اوست، و این کتاب اخیر ناتمام مانده است. و از مؤلفات دیگر اوست: کتاب التذییل والتکمیل فی شرح التسهیل. التنحیل الملخص من شرح التسهیل. الشذره الذهبیه فی علوم العربیه. کتاب نحات اندلس. کتاب شذا فی مسئله (کذا). کتاب المبدع فی التصریف. کتاب الملخص عن شرح سیبویه للصفار. کتاب المبین فی تاریخ الاندلس در 60 مجلد. کتاب الارتضاء فی الضاد و الظاء. کتاب ارتشاف الضرب فی لسان العرب. کتاب البحر المحیط فی التفسیر و مختصر آن موسوم به النهر الماد من البحر. کتاب الحلل الحالیه فی اسانید القرائه العالیه. تذکره فی العربیه. کتاب خلاصه التبیان فی المعانی و البیان. کتاب البر الجلی و النظر الخفی. کتاب تحفه الاریب فیما فی القرآن من الغریب. کتاب شرح الالفیه موسوم به منهج السالک. کتاب التجرید لاحکام سیبویه. التذکره. الموفور. التقریب مختصر المقرب. التدریب. غایهالاحسان. النکت الحسان. کتاب الفضل فی احکام الفصل. اللمحه. عقداللئالی. نکت الامالی. النافع فی قرائه نافع. الاثیر فی قرائه بن کثیر. المورد الغمر فی قرائه ابی عمرو. الروض الباسم فی قرائه عاصم. المزن الهامر فی قرائه بن عامر. الرمزه فی قرائه حمزه. تقریب النائی فی قرائه الکسائی. غایهالمطلوب فی قرائه یعقوب. قصیده النیر الجلی فی قرائه زید بن علی. الوهاج فی اختصار المنهاج. الانورالاجلی فی اختصار المحلی. الاعلام بارکان الاسلام. نثر الزهر و نظم الزهر. نظر الحسبی فی جواب اسئله الذهبی. فهرست مسموعاتی. نوافث السحر فی دمائث الشعر. تحفهالندس فی نحاه اندلس. الابیات الوافیه فی علم القافیه. جزء فی الحدیث. مشیخه بن ابی منصور. کتاب الادراک للسان الاتراک. نفحهالمسک فی سیره الترک. و کتبی که ناقص و ناتمام از وی مانده است: مسلک الرشد فی تجرید مسائل نهایه (شاید: تهافت ؟) ابن رشد. منهج یا تهیج السالک فی الکلام علی الفیه ابن مالک و شاید این کتاب همان منهج السالک سابق الذکر است. نهایهالاغراب فی علم التصریف والاعراب. رجز مجانی العصر فی آداب وتواریخ اهل العصر. المخبور فی لسان الیحمور. و قطعۀ ذیل از اشعار او است: عدای لهم فضل علی و منه فلااذهب اﷲ عنی الاعادیا (؟) هم بحثوا عن زلتی فاجتنبتها و هم نافثونی فاکتسبت المعالیا. و حاجی خلیفه دو کتاب ذیل را نیز به ابوحیان نسبت کند: کتاب نضار. کتاب المفردات. وفات او به سال 745بوده است. و رجوع به محمد بن یوسف غرناطی و نامۀ دانشوران ج 1 ص 127 شود مترجم و مصلح کتاب المجسطی با معاضدت سلم بأمر یحیی بن خالد برمکی بود و نیز نام او را ابوحسان آورده اند. رجوع به ابوحسان... شود
اثیرالدین محمد بن یوسف بن علی غرناطی اندلسی جیانی. یکی از ائمۀ لغت عرب. اصلاً بربری است. مولد او در غرناطه به سال 654 هجری قمری بوده است. مقدمات علوم را در همان شهر بیاموخت و سپس به شهرهای بلش و مالقه و مریه شد و در بلاد مزبوره به تحصیل علوم پرداخت و از آنجا به شمال افریقیه و مصر سفر کرد و نزد ابن نحاس تا سال 698 به تحصیل نحو پرداخت و پس از وی در تدریس نحو جانشین معلم خویش گشت. او در اول پیرو مذهب ظاهریه بود و ابن حجر که شرح حال او را نوشته گوید ابوحیان حتی در نحو هم ظاهری است چه او سعی داشت از آراء ائمۀ نحو و بالخاصه سیبویه تخلف نشود و پس از آن مذهب شافعی گرفت و تألیفات وی تنها در علم نحو نیست بلکه او را در علوم قرآن و حدیث نیز مؤلفاتی است و کتابی نیز در شصت مجلد در تاریخ اندلس داشته است که در دست نیست و از کلیۀ تألیفات او که بالغ بر 65 کتاب است جز ده کتاب ظاهراً باقی نمانده است. ابوحیان قریحۀشعر نیز داشت و قطعاتی از وی نقل شده است و او علاوه بر زبان عرب، فارسی و ترکی و حبشی نیز میدانسته است چنانکه منطق الخرس فی لسان الفرس و کتاب الافعال فی لسان الترک و کتاب زهو الملک فی نحو الترک و رجز نورالغبش فی لسان الحبش از اوست، و این کتاب اخیر ناتمام مانده است. و از مؤلفات دیگر اوست: کتاب التذییل والتکمیل فی شرح التسهیل. التنحیل الملخص من شرح التسهیل. الشذره الذهبیه فی علوم العربیه. کتاب نحات اندلس. کتاب شذا فی مسئله (کذا). کتاب المبدع فی التصریف. کتاب الملخص عن شرح سیبویه للصفار. کتاب المبین فی تاریخ الاندلس در 60 مجلد. کتاب الارتضاء فی الضاد و الظاء. کتاب ارتشاف الضرب فی لسان العرب. کتاب البحر المحیط فی التفسیر و مختصر آن موسوم به النهر الماد من البحر. کتاب الحلل الحالیه فی اسانید القرائه العالیه. تذکره فی العربیه. کتاب خلاصه التبیان فی المعانی و البیان. کتاب البر الجلی و النظر الخفی. کتاب تحفه الاریب فیما فی القرآن من الغریب. کتاب شرح الالفیه موسوم به منهج السالک. کتاب التجرید لاحکام سیبویه. التذکره. الموفور. التقریب مختصر المقرب. التدریب. غایهالاحسان. النکت الحسان. کتاب الفضل فی احکام الفصل. اللمحه. عقداللئالی. نکت الامالی. النافع فی قرائه نافع. الاثیر فی قرائه بن کثیر. المورد الغمر فی قرائه ابی عمرو. الروض الباسم فی قرائه عاصم. المزن الهامر فی قرائه بن عامر. الرمزه فی قرائه حمزه. تقریب النائی فی قرائه الکسائی. غایهالمطلوب فی قرائه یعقوب. قصیده النیر الجلی فی قرائه زید بن علی. الوهاج فی اختصار المنهاج. الانورالاجلی فی اختصار المحلی. الاعلام بارکان الاسلام. نثر الزهر و نظم الزهر. نظر الحسبی فی جواب اسئله الذهبی. فهرست مسموعاتی. نوافث السحر فی دمائث الشعر. تحفهالندس فی نحاه اندلس. الابیات الوافیه فی علم القافیه. جزء فی الحدیث. مشیخه بن ابی منصور. کتاب الادراک للسان الاتراک. نفحهالمسک فی سیره الترک. و کتبی که ناقص و ناتمام از وی مانده است: مسلک الرشد فی تجرید مسائل نهایه (شاید: تهافت ؟) ابن رشد. منهج یا تهیج السالک فی الکلام علی الفیه ابن مالک و شاید این کتاب همان منهج السالک سابق الذکر است. نهایهالاغراب فی علم التصریف والاعراب. رجز مجانی العصر فی آداب وتواریخ اهل العصر. المخبور فی لسان الیحمور. و قطعۀ ذیل از اشعار او است: عدای لهم فضل علی و منه فلااذهب اﷲ عنی الاعادیا (؟) هُم ُ بحثوا عن زلتی فاجتنبتها و هم نافثونی فاکتسبت المعالیا. و حاجی خلیفه دو کتاب ذیل را نیز به ابوحیان نسبت کند: کتاب نضار. کتاب المفردات. وفات او به سال 745بوده است. و رجوع به محمد بن یوسف غرناطی و نامۀ دانشوران ج 1 ص 127 شود مترجم و مصلح کتاب المجسطی با معاضدت سلم بأمر یحیی بن خالد برمکی بود و نیز نام او را ابوحسان آورده اند. رجوع به ابوحسان... شود
اسم طایفه ای از کنعانیان است که در کوهستان حوالی اورشلیم سکونت میداشتند و اسرائیلیان به هلاک نمودن ایشان مأمور بودند و با جمعی از پادشاهان بر ضد جبون همدست گردیدند لکن در حضور یوشع شکست خورده شهریار ایشان ادونی صادق مقتول گشت. از آن پس باقی یبوسیان با یابین پادشاه حاصور بر ضد یوشع متحد گشتند و لکن هزیمت و پراکنده گشتند. اما یبوسیان اورشلیم همگی از اورشلیم اخراج نشدند بلکه با بنی یهودا و بنی یامین سکونت ورزیدند و با وجودی که داود قلعۀ ایشان را گرفته بود ایشان را اخراج ننمود و بعضی از یبوسیان را خراج گزار نمود و بعضی از یبوسیان تا بعد از مراجعت از اسیری بابل در اورشلیم باقی ماندند. (از قاموس کتاب مقدس)
اسم طایفه ای از کنعانیان است که در کوهستان حوالی اورشلیم سکونت میداشتند و اسرائیلیان به هلاک نمودن ایشان مأمور بودند و با جمعی از پادشاهان بر ضد جبون همدست گردیدند لکن در حضور یوشع شکست خورده شهریار ایشان ادونی صادق مقتول گشت. از آن پس باقی یبوسیان با یابین پادشاه حاصور بر ضد یوشع متحد گشتند و لکن هزیمت و پراکنده گشتند. اما یبوسیان اورشلیم همگی از اورشلیم اخراج نشدند بلکه با بنی یهودا و بنی یامین سکونت ورزیدند و با وجودی که داود قلعۀ ایشان را گرفته بود ایشان را اخراج ننمود و بعضی از یبوسیان را خراج گزار نمود و بعضی از یبوسیان تا بعد از مراجعت از اسیری بابل در اورشلیم باقی ماندند. (از قاموس کتاب مقدس)