شاعری است. و صاحب آتشکده گوید بعضی او را بدخشانی شمرده اند اما چون بهروی مشهور بوده است بنام او در اینجا رقمی شد. گویند بعزم سیاحت به هندوستان رفته در آنجا وفات یافت. از اوست: چنان از ناله شب دل تنگ سازم پاسبانش را که برخیزد رود با من گذارد آستانش را. زیر لب دشنام ای نامهربان دادی مرا کشته بودی از تغافل باز جان دادی مرا. (از آتشکدۀ آذر ذیل شعرای هرات). صاحب قاموس الاعلام گوید: وی در بخارا به تحصیل پرداخت سپس بحج رفت و به سال 972 هجری قمری درگذشت. او بشرابخواری ولع تمام داشت و شیخ فیضی تاریخ وفات او را ’صبوحی میخوار’ گفته است. مسیو ویلیام بیل در تألیف خود موسوم به ’تراجم احوال شرقیون’ گوید: ’وی یکی از شعرای منسوب به اکبرشاه است’ واو نیز گفتۀ صاحب آتشکده را تأیید میکند. از اوست: خیالت در نظر آورده می گویم وصال است این وصالت را تمنا می کنم اما خیال است این شاعری است. و صاحب مجالس النفائس آرد که وی شیرازی است و نانوائی میکرد و هرچه هرروزه از دکان حاصل میکرد در راه درویشان و دردمندان صرف میکرد، و شعر او نیکوست. از اوست: عاشق سرگرم او خشتی که زیر سرنهاد سوخت چندانی که آخر سر به خاکستر نهاد. هرجا سیاهیی که ز داغ تو اوفتاد برداشت عاشق تو و بر چشم خود نهاد. و او راست: مقصودطلب قدر رخ زرد چه داند؟ هر بوالهوسی چاشنی درد چه داند؟ (مجالس النفائس ص 388) معروف به عبدی الظریف. او را دیوانی است. (کشف الظنون) شاعری است. و صاحب آتشکده گوید شعر بسیاری در مثنویات گفته و این شعر در وصف اصفهان ازوست: چه شهری ز وسعت برون از گمان نگین دان و فیروزۀ آسمان. (آتشکدۀ آذر ذیل شعرای جرفادقان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود