جدول جو
جدول جو

معنی صباغت - جستجوی لغت در جدول جو

صباغت
حرفۀ صباغ، رنگرزی
تصویری از صباغت
تصویر صباغت
فرهنگ فارسی عمید
صباغت
رنگرزی
تصویری از صباغت
تصویر صباغت
فرهنگ لغت هوشیار
صباغت((صَ بّ غَ))
رنگرزی
تصویری از صباغت
تصویر صباغت
فرهنگ فارسی معین
صباغت
رنگرزی، رنگ سازی، صباغی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صباحت
تصویر صباحت
(دخترانه)
زیبایی، جمال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صباحت
تصویر صباحت
خوب رو شدن، صاحب جمال شدن، خوب رویی، زیبایی، خوشگلی، جمال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیاغت
تصویر صیاغت
زرگری، ریخته گری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صباوت
تصویر صباوت
کودکی، بچگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صباغ
تصویر صباغ
رنگرز، رنگ ساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دباغت
تصویر دباغت
پاک کردن و پیراستن پوست حیوانات، پیشۀ دباغ
فرهنگ فارسی عمید
(صِ)
جمع واژۀ صبغ. نانخورش. (منتهی الارب)
رنگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَبْ با)
رنگرزی
لغت نامه دهخدا
(صِ وَ)
طفولیت. بچگی. کودکی
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
صیاغه. زرگری. زرگری کردن. رجوع به صیاغه شود
لغت نامه دهخدا
(صِ غَ)
رنگرزی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آشگری. دباغه. پوست پیرایی. آش کردن. پوست پیراستن. آش نهادن. حرفۀ دباغ. دباغی. پیراستن چرم. پیرایش پوست. پیراستن و پاک کردن پوست. (غیاث اللغات). دباغی کردن. پیراهش. پیراهیدن. دبغ. دباغ. (منتهی الارب) :
وآن نمطهای گوهرآموده
چرمهای دباغت آلوده.
نظامی.
در دباغت گر خلق پوشید مرد
خواجگی خواجه را آن کم نکرد.
مولوی.
مناخه، نشان دباغت. (منتهی الارب). اندباغ، دباغت یافتن پوست. ادیم مأروط، پوست دباغت داده شده به برگ ارطی. (منتهی الارب). افق، دباغت ناتمام دادن. (منتهی الارب). و رجوع به دباغه شود، آلودن و خشک کردن رطوبات اصلیه از چیزی. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(صَبْ با)
صیغۀمبالغت از صبغ. رنگرز. رنگ ساز، دروغ گوی که سخن را رنگ میدهد و دگرگون می سازد و فی الحدیث:اکذب الناس الصباغون قیل یحتملهما. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صیاغت
تصویر صیاغت
زرگری، زیورآلات، زر ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباحت
تصویر صباحت
خوبروئی و سفیدی رنگ انسان، زیبائی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سباغ نانخورش، سرخین، رنگ رنگریز رنگرز رنگساز، دروغگوی که سخن را رنگ می دهد و دگرگون می سازد رنگرز رنگ ساز، جمع صباغین. یا صباغ اثمار. ماه قمر. یا صباغ ارض. آفتاب شمس. یا صباغ تنگار. ماه قمر. یا صباغ جواهر. آفتاب شمس. یا صباغ فلک. ماه قمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباغه
تصویر صباغه
صباغت درفارسی: رنگرزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباغی
تصویر صباغی
رنگرزی صباغت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباوت
تصویر صباوت
طفولیت، بچگی، کودکی
فرهنگ لغت هوشیار
پوست پیرایی پیراهیدن پوستگری پاک و پرداخت کردن پوست حیوانات پیراهیدن، دباغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباغ
تصویر صباغ
((صَ بّ))
رنگرز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صباغی
تصویر صباغی
((صَ بّ))
رنگرزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صباحت
تصویر صباحت
((صَ حَ))
زیبا شدن، نیکوروی شدن، زیبایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صباوت
تصویر صباوت
((صَ وَ))
کودکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صیاغت
تصویر صیاغت
((غَ))
ریخته گری، زرگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دباغت
تصویر دباغت
((دَبّ غَ))
پرداخت کردن پوست حیوانات
فرهنگ فارسی معین
طفولیت، کودکی، نوباوگی، نوجوانی
متضاد: کهولت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جمال، خوبرویی، خوشگلی، زیبایی، وجاهت، حوری، سپیدرویی
متضاد: زشتی، ملاحت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رنگرز، رنگ ساز
فرهنگ واژه مترادف متضاد