مصغر شیر، یعنی شیر کوچک. (ناظم الاطباء). اسید. شیربچه. (یادداشت مؤلف) ، جری و دلیر و پر دل و جرأت. (ناظم الاطباء). دلیر و جری (با لفظ ساختن و شدن و کردن مستعمل است). (از آنندراج). - شیرک ساختن، دلیر ساختن کسی را. (آنندراج). و رجوع به مادۀ شیرک کردن شود مصغر شیره که نوعی از شراب است. (ناظم الاطباء). شراب، شیره. عصاره، شیرۀ تریاک. (فرهنگ فارسی معین)
مصغر شیر، یعنی شیر کوچک. (ناظم الاطباء). اُسَید. شیربچه. (یادداشت مؤلف) ، جری و دلیر و پر دل و جرأت. (ناظم الاطباء). دلیر و جری (با لفظ ساختن و شدن و کردن مستعمل است). (از آنندراج). - شیرک ساختن، دلیر ساختن کسی را. (آنندراج). و رجوع به مادۀ شیرک کردن شود مصغر شیره که نوعی از شراب است. (ناظم الاطباء). شراب، شیره. عصاره، شیرۀ تریاک. (فرهنگ فارسی معین)
افشره و آبی که از میوه می گیرند، آب انگور یا توت که آن را می جوشانند تا غلیظ شود شیرۀ پرورده: در علم زیست شناسی شیره ای که در برگ های گیاه پرورش می یابد و به قسمت های مختلف گیاه می رود شیرۀ تریاک: ماده ای که از جوشاندن سوختۀ تریاک درست می کنند شیرۀ خام: در علم زیست شناسی شیره ای که از ریشۀ گیاه به ساقه و برگ ها می رود شیرۀ معده: در علم زیست شناسی مایعی که از غده های معده ترشح می شود و هضم غذا را آسان می کند
افشره و آبی که از میوه می گیرند، آب انگور یا توت که آن را می جوشانند تا غلیظ شود شیرۀ پرورده: در علم زیست شناسی شیره ای که در برگ های گیاه پرورش می یابد و به قسمت های مختلف گیاه می رود شیرۀ تریاک: ماده ای که از جوشاندن سوختۀ تریاک درست می کنند شیرۀ خام: در علم زیست شناسی شیره ای که از ریشۀ گیاه به ساقه و برگ ها می رود شیرۀ معده: در علم زیست شناسی مایعی که از غده های معده ترشح می شود و هضم غذا را آسان می کند
دهی است از بخش چگنی شهرستان خرم آباد. سکنۀ آن 300 تن. آب آن از رود خانه کشکان. ساکنان از طایفۀ شاهسوند هستند و در زمستان ییلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از بخش چگنی شهرستان خرم آباد. سکنۀ آن 300 تن. آب آن از رود خانه کشکان. ساکنان از طایفۀ شاهسوند هستند و در زمستان ییلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
چارپایی چینی که دارای بدنی زرد و دهان سیاه می باشد، (ناظم الاطباء)، قسمی از پوشاک اسب که به رنگ این حیوان باشد، (ناظم الاطباء)، در اصطلاح اصطبل (در یراق اسب)، کفل پوش اسب، (یادداشت مؤلف) : دامن ابریسکی ّ شیرکی هست چون این لاجوردی دایره، نظام قاری
چارپایی چینی که دارای بدنی زرد و دهان سیاه می باشد، (ناظم الاطباء)، قسمی از پوشاک اسب که به رنگ این حیوان باشد، (ناظم الاطباء)، در اصطلاح اصطبل (در یراق اسب)، کفل پوش اسب، (یادداشت مؤلف) : دامن ابریسکی ّ شیرکی هست چون این لاجوردی دایره، نظام قاری
شیرگا، این نام را در نور به سپیره آ کرناتا دهند، (یادداشت مؤلف)، درختچه ای است که در درۀ شهرستانک و در مرز فوقانی جنگلهای نور و به نام شیرکا در نور خوانده می شود، (جنگل شناسی ج 1 ص 280)
شیرگا، این نام را در نور به سپیره آ کرناتا دهند، (یادداشت مؤلف)، درختچه ای است که در درۀ شهرستانک و در مرز فوقانی جنگلهای نور و به نام شیرکا در نور خوانده می شود، (جنگل شناسی ج 1 ص 280)
محل مخصوصی که در آنجا کارهای ورزشی و بازی کردن با حیوانات نمایش داده میشود فرانسوی تاژگاه علف سیر. نمایشهای پهلوانی و بازی با حیوانات و کارهای عجیب و اعمال خنده آور است که جمعی در روی صحنه ای (معمولا مدور) انجام دهند
محل مخصوصی که در آنجا کارهای ورزشی و بازی کردن با حیوانات نمایش داده میشود فرانسوی تاژگاه علف سیر. نمایشهای پهلوانی و بازی با حیوانات و کارهای عجیب و اعمال خنده آور است که جمعی در روی صحنه ای (معمولا مدور) انجام دهند
سهیم، همدست، مشارک همباز همباغ هنباگ همکار همال هماس هنباز گفته اندکه دیگ باهنبازان بسیاربه جوش نیاید (تاریخ بیهغی) رسن، داماد انباز مشارکت همدست، جمع شرکا (ء) یا شریک جرم. کسی است که قسمتی از اعمال اصلی جرم را انجام داده است. یا شریک مال. کسی است که با دیگری در کل ثروت یا سرمایه تجارت شریک است
سهیم، همدست، مشارک همباز همباغ هنباگ همکار همال هماس هنباز گفته اندکه دیگ باهنبازان بسیاربه جوش نیاید (تاریخ بیهغی) رسن، داماد انباز مشارکت همدست، جمع شرکا (ء) یا شریک جرم. کسی است که قسمتی از اعمال اصلی جرم را انجام داده است. یا شریک مال. کسی است که با دیگری در کل ثروت یا سرمایه تجارت شریک است
تیر کوچک تیرکوچک، ستوی که در وسط چادر و سرا پرده نصب کنند و چادر بر روی آن قرار گیرد دیرک، آبله هایی که در دیگ آب جوشان یا در میان روغن جوشان بسبب پخته شدن گوشت بهم رسد، جهش خون از رگ یاآب از آبدزدک یا سوراخ مشک و مانند آن، ایجاد در دو وجع در اعضا
تیر کوچک تیرکوچک، ستوی که در وسط چادر و سرا پرده نصب کنند و چادر بر روی آن قرار گیرد دیرک، آبله هایی که در دیگ آب جوشان یا در میان روغن جوشان بسبب پخته شدن گوشت بهم رسد، جهش خون از رگ یاآب از آبدزدک یا سوراخ مشک و مانند آن، ایجاد در دو وجع در اعضا