دانۀ بزرگ سبحه که هر دو انتهای نخ سبحه را از آن بیرون کرده بهم گره کنند. خلیفۀ سبحه. مهرۀ بلندتر که بر سر سبحه است. میانه (در سبحه). واسطه. واسطهالعقد. صوفی. امام. محراب (در سبحه). (یادداشت مؤلف) مرکب از شیخ عربی و کاف تصغیر فارسی، که تصغیر مع التحقیر شیخ است. (از غیاث)