جدول جو
جدول جو

معنی شیذقان - جستجوی لغت در جدول جو

شیذقان
(شَ ذَ)
شیذق. طائری از طیور صید، و گفته اند صقر است یا شاهین. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به شیذق و مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیشعان
تصویر شیشعان
دارشیشعان، درختی کوتاه و خاردار با پوست سرخ رنگ و خوش بو و گل های زرد که پوست آن در طب قدیم برای تسکین درد دندان به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیربان
تصویر شیربان
نگهبان شیر
فرهنگ فارسی عمید
قسمتی از معدۀ گوسفند و سایر حیوانات نشخوار کننده که شیرۀ معده در آن مترشح می شود، شکمبۀ بره و بزغاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیکران
تصویر شیکران
شوکران، مادۀ سمّی خطرناک که از ریشه گیاهی شبیه جعفری با شاخه های چتری و گل های سفید به همین نام به دست می آید، دورس، تفت، بیخ تفت، تودریون، شبیبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرلان
تصویر شیرلان
جایگاه شیر، جایی که شیر بسیار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرمان
تصویر شیرمان
مانند شیر، کنایه از دلیر، پردل
فرهنگ فارسی عمید
(حَ ذُ)
مرغی است و آنرا ساق جز نیز گویند. (منتهی الارب) قمری نر
لغت نامه دهخدا
بلغت رومی حنا را گویند و آن برگ درختی باشد که بکوبند و خمیر کنند و بر دست و پابندند، (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم)، حنا، (الفاظ الادویه)، رجوع به حنا شود، دستمال، رومال، بقچه، سفره، مئزر، فلزر یا رکویی بود که خوردنی در آن بندند، (حاشیۀ فرهنگ اسدی چ اقبال ص 171) :
تو چشم مرا نیز بمالیده ازاری
روشن کن ازایرا که من ایزار ندارم،
سنائی،
آخر سوراخی بر کنار دریا کردم و همه روز می نشستم تا روزی کشتی دیدم ایزار بر سر چوبی کردم و بجنبانیدم تا کشتی آنجا آمد، (مجمل التواریخ و القصص)، شیخ او را گفت ایزاری بر زبر این قرص ها انداز و چندان که میخواهی بیرون ایزار برمگیر، (تذکره الاولیاء عطار)،
پیشک آفتاب و بارانیست
بقچه دانست و جامه و ایزار،
نظام قاری (دیوان چ استانبول ص 34)،
، هر چیز که بر کمر بسته و ساقها را بدان بپوشانند مانند لنگ و لنگی، چادر:
سبلت چو کن مرغ کن و کفت برآور
بنمای بسلطان کمر ساده و ایزار،
حقیقی صوفی،
ایزاری درمیان بسته بود و گوشۀ ایزار از پشت فروزده بود، (تفسیر ابوالفتوح)، رجوع به ازار شود، ایزار، ایزاره، ازاره، هزاره، قسمی از دیوار که با آجریا سنگ یا جز آن برآرند از زمین تا کف طاقچۀ زیرین، (یادداشت بخط مؤلف)، مخفف ایزاره و ازارۀ خانه را گویند و آن دیوار مقداری باشد از زمین خانه تا کنار طاقچۀ مرتبۀ پائین که هنگام نشستن پشت بر آن گذارند، (حاشیۀ چهار مقالۀ نظامی چ معین چ زوار ص 34)، چون مأمون به بیت العروس آمد خانه ای دید مجصص و منقش ایزار چینی زده خرم تر از مشرق در وقت دمیدن صبح، (چهار مقاله ایضاً)، رجوع به ازار و ایزاره شود
لغت نامه دهخدا
(خَ فَ)
لقب سیار است و ظلم او در بین عربان مورد مثل زدن می باشد. ابوالمظالم. (از منتهی الارب).
- امثال:
ظلم ظلم خیفقان است.
ظلمی چون ظلم خیفقان نیست.
داستان این ظلم برطبق آنچه در منتهی الارب در ذیل کلمه خیفق آمده چنین بوده است:
خیفقان برادرعوف بن خلیل را کشت و از دست عوف فرار کرد در راه به پسر عم خود برخورد او سبب فرار او را پرسید. خیفقان گفت فرارم بجهت کشتن برادر عوف است ابن عم او چون چنین دید از دو شتری که همراه داشت و زاد و توشه ای که با او بود یک شتر و مقداری توشه به خیفقان داد و گفت اینها از آن تو باشد تا در سفر بمضیقه نیفتی خیفقان پس از گرفتن آنها چون پسر عمش پشت کرد که برود او را کشت و شتر دیگر را هم برداشت چون بشهر خود رسید هاتفی را شنید که میگفت با کشتن منصف خود ظلم بدی کردی او از این قول سخت در خشم شد و دست به تیر و کمان برد و هاتف را با تیر زد و کشت از آنروز این دو مثل بین مردمان سائر گشت: ’ظلمه ظلم الخیفقان’ و ’لاظلم کظلم الخیفقان’
لغت نامه دهخدا
(بَ ذُ)
نام گیاهی است. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
خردل صحرایی است و آن رستنیی باشد که بعربی جرجر خوانند. گویند اگر آب آن را بگیرند و در پای درخت انار ترش ریزند انار آن درخت شیرین گردد. (برهان) (آنندراج). جرجر بری. نهق. انداو. (صراح اللغه). کثاء. (از اقرب الموارد). در نسخۀ خطی شمارۀ 1071 کتاب خانه ملی پاریس یادداشتی است که ابوحنیفه از ابوزید نقل کرده و او گوید که نام حقیقی ’جرجر’ النهق است و لبید از شعرای معلقه برای ضرورت شعر آنرا الایهقان آورده. (لکلرک ج 1 ص 179) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). گیاهی است دراز، شکوفۀ آن سرخ و برگ پهن و آن را میخورند و گفته اند جرجیر دشتی است که بفارسی انداو گویند. شکوفه و تخم آن مانند کلم و ثمر آن بشکل اسپاناخ رومی است. (یادداشت بخط مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(شی وَ)
خاکشی (اعم از خاکشی حوض یا خاکشی خوردنی). (یادداشت مؤلف). اسم ترکی خبه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). خاکشیر، جانورکهایی که در آبهای راکدمانده پدید آید برنگ سرخ و زرد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ مُ)
گرگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش لطف آباد شهرستان دره گز، سکنۀ آن 777 تن، آب از قنات، راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(شَ کُ)
گیاهی است، یا صواب به سین است. (منتهی الارب). گیاهی است کشنده، و بعضی سیکران نیز گفته اند، و شوکران هم آمده. (آنندراج). شوکران. (ناظم الاطباء). نوعی است از نبات. (مهذب الاسماء). شوکران. سیکران. (یادداشت مؤلف). رجوع به شوکران شود
لغت نامه دهخدا
موش، رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
نام رودی است: آب شاذکان از کوه بازرنگ بر میخیزد و بر ولایت کهرکان و دشت رستاق گذشته بدریا میریزد. آبی بزرگ است گذر اسپ بآسان ندهد. طولش نه فرسنگ باشد. (نزهه القلوب، مقالۀ سوم ص 225)
لغت نامه دهخدا
دهقان، دیهگان:
به از صناع عالم دیهقان است
که وحش و طیر را راحت رسان است
جهان را خرمی از دیهقان است
از او گه زرع و گاهی بوستان است،
(از سعادت نامه منسوب به ناصرخسرو)،
رجوع به دهقان شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
ظاهراً معرب بیلگان. (غیاث). شهر بیلقان که به ارمنی آن را فیداگران میگفتند پس از خراب شدن بردعه کرسی اران قرار گرفت و اگرچه امروز ظاهراً کلیۀ آثار آن شهر محو شده ولی جغرافی نویسان عرب محل تقریبی آن را بدست داده اند. بیلقان در چهارده فرسخی جنوب بردعه و هفت یا نه فرسخی شمال ارس در جاده ای که از برزند می آمد قرار داشت و تا قرن نهم جای مهمی محسوب بود. ابن حوقل در قرن چهارم مینویسد شهری نیکوست، دارای آب فراوان و باغستان و درخت و آسیابهای بسیار و به تهیۀ حلوای معروف به ناطف مشهور است. در سال 617 هجری قمری که مغولها آن شهر را محاصره کردند و باروی آن را مستحکم دیدند خواستند بارو را با منجنیق خراب کنند و چون سنگی که بوسیلۀ منجنیق به حصار اندازند نیافتند چنارهای کهن رابا اره قطعه قطعه ساخته با منجنیق به بارو پرتاب کردند و بارو را خراب نموده وارد شهر شدند و پس از غارت شهر را سوزانیدند. بعد از رفتن مغولها مردم شهر که فرار اختیار کرده بودند، پس از چندی بشهر خود برگشته به آبادی آن پرداختند و آن شهر دوباره معمور گردید. در آخر قرن هشتم بیلقان در محاصرۀ امیرتیمور قرار گرفت و او پس از تصرف شهر امر کرد ابنیۀ خراب آن رااز نو ساختند و نهری نیز از رود ارس جدا کردند و بشهر آوردند که شش فرسخ طول و پانزده ذراع عرض داشت و آن را بنام برلاس، عشیرۀ تیمور، نهر برلاس نامید. (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 191). و یاقوت در معجم البلدان نویسد شهری است نزدیک دربند که آن را باب الابواب گویند و از توابع ارمینیۀ کبری و نزدیک شروان قراردارد و گویند نخستین کس که آن را ایجاد کرد قباد پس از تصرف ارمینیه بوده است. و برخی دیگر ایجاد آن رانسبت به بیلقان بن ارمنی بن لنطی بن یونان دهند و گروهی این شهر را از توابع اران میدانند و سلمان بن ربیعه در روزگار خلافت عثمان آن را از راه صلح و پرداخت جزیت فتح نمود تا آنکه مغولها بر آن تاختند و آن را ویران کردند و عده ای بدان منسوبند از جمله ابوالمعالی عبدالملک بن احمد بن عبدالملک بن عبدکان بیلقانی محدث متوفی 496 هجری قمری (از معجم البلدان). شهری قدیم در اران جنوب قفقاز که گویند بدست قباد ساسانی ساخته شد. (از دائره المعارف فارسی). و رجوع به تاریخ سیستان ص 78، 77، تاریخ جهانگشای ج 1 ص 116 ج 2 ص 182، نزهه القلوب ص 91، تاریخ مغول ص 331، 137، تاریخ رشیدی ص 85، تاریخ غازان ص 99، و حدود العالم، ابن خلدون ص 62، فهرست اعلام حبیب السیر، مرآت البلدان ج 1 ص 327، مراصدالاطلاع، تاریخ گزیده ص 282، 592، اخبارالدولهالسلجوقیه (فهرست اعلام) ، قاموس الاعلام ترکی ج 2، تاریخ کرد ص 115، برهان قاطع، آنندراج، غیاث و ناظم الاطباء شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
به گفتۀ سمعانی از قرای مرو است و عبدالرحمن موفق بن ابوالفضل دیوقانی به این ده منسوب است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ ذَ / ذُ)
چرغ. (منتهی الارب). نوعی از چرغ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دو کوهند، (منتهی الارب) (آنندراج)، موضعی است نزدیک مدینه، (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
یکی از دهستانهای بخش ششتمد شهرستان سبزوار است که در جنوب بخش و شهرستان واقع است، این دهستان کوهستانی است و به واسطۀ کثرت چشمه سارها، دارای باغهای میوه و انگور است لیکن به جهت کوهستانی بودن محل مناسبی برای زراعت ندارد، از 11 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و مجموعاً در حدود 4189 تن سکنه دارد، قرای عمده آن عبارتند از طرسک که 907 تن و تندک که 678 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است، (تاریخ بیهق ص 115)، ده مرکز دهستان کیذقان است که در بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع است و 617 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(شَ ذُ)
گرگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). گرگ درندۀ مطلق یا نوعی از گرگ. (غیاث). طبس. أوس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
شیارامنتی، پاپ مسیحی از سال 1800 تا 1823 میلادی وی پیمانی (بسال 1801) با ناپلئون بست و به فرانسه رفت و تاج امپراطوری را بر سر وی نهاد. اما این دوستی دیری نپائید و ناپلئون املاک او رااز حیطۀ تصرفش بدر آورد و بسال 1809 رم را نیز ضبطکرد و پاپ را با خود به فونتن بلو برد و وی آنجا چون اسیری میزیست. وی ناگزیر در 1813 پیمان دیگری مبنی بر کناره گیری از حکومت ظاهری و اقامت در فرانسه منعقد ساخت و سرانجام بسال 1814 میلادی بر اثر سقوط ناپلئون به رم بازگشت و زمام امور کشور خویش را بدست گرفت
لغت نامه دهخدا
تصویری از کیذبان
تصویر کیذبان
دروغگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیخکان
تصویر شیخکان
(جمع شیخک که تصغیر مع التحقیر شیخ است) سالارکان بخرد نمایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیردان
تصویر شیردان
ظرفی چون قوری که در آن شیر کنند و با چای آرند، ظرف شیرخوری
فرهنگ لغت هوشیار
کاندوله کاندول از گیاهان کاندوله از گیاهان درختچه ایست از تیره گزها جزو رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که شبیه تیره زیتونیان است. ارتفاع آن بین یک تا دو متر است. ساقه اش راست و منشعب و زاویه دار و برگهایش ریز و کوچکند. از اندامهای این گیاه بوی مطبوعی استشمام میگردد. در تداوی برگ و پوست ساقه آن را به عنوان اشتها آور و مدر بکار می بردند شیشعان در اکثر نقاط ایران خصوصا خراسان و کنار رودخانه های کرج و آذربایجان می روید دار شیشعان قندول عراثا عود البرق. گل این کیاه را در کتب دارویی به نام نورالقندول می نامند
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است علفی و دو ساله از تیره چتریان به ارتفاع 8، تا 5، 1 متر که به حد وفور در اماکن سایه دار و در کنار رودخانه های نقاط مختلف می روید. ساقه اش راست و بدون کرک است و بر روی ساقه و دمبرگ لکه هایی برنگ قهوه یی قرمز دیده می شود. برگهایش متناوب و بزرگ و شفاف و دارای بریدگی های بسیار است ولی وضع متناوب برگها به تدریج که به انتهای ساقه می رسد به هم خورده به صورت متقابل در می آید رنگ برگها در سطح فوقانی پهنک سبز شفاف و در سطح تحتانی سبز کم رنگ است. گلهایش کوچک و سفید رنگند. در شوکران 5 آلکالوئید یافت می شود. میوه شوکران در استعمال داخلی دارای اثر آرام کننده و ضد تشنج است. این گیاه در اکثر نقاط آسیا و اروپا و افریقا به فراوانی می روید و در تمام نقاط ایران نیز (خصوصا خراسان و فارس) بوفور دیده می شود شوکران یونانی دورس طحما شیکران صرو بالداران قونیون بیوک بالدیران شورکران آنتنی درست بسبس بری شوکیران. توضیح 1 سقراط حکیم یونانی به وسیله عصاره میوه این گیاه مسموم شد، توضیح 2 در برخی کتب بیخ تفت را مرادف با شکران یا ریشه شوکران ذکر کرده اند در حالی که تفت گیاه دیگریست و ارتباطی با شوکران ندارد. یا شوکران آبی. گونه ای شوکران که علفی و پایاست و ارتفاعش تا 3، 1 متر میرسد و در مردابها و نواحی آبگیر مناطق شمالی نیمکره می روید. ریزوم آن متورم و بیضوی و حجیم است و چون عرضا قطع شود شیره نا مطبوعی برنگ مایل به زرد از آن خارج می شود. از اختصاصات این گیاه آنست که اولا بر خلاف شوکران کبیر ساقه اش فاقد لک است و ثانیا پایه اشعه چتر اصلی آن بدون گریبانه است. بوی آن شبیه کرفس و طعمش جعفری است. گلهایش کوچک و سفید رنگند. ساقه زیرزمینی این گیاه سمی و خطرناک است مسمومیت حاصل از عصاره این گیاه مزبور عوارض شدیدی را در انسان تولید می کند که منجر به مرگ می شود جقوطه فیروزا صوبالدیرانی قاتل البقر شیکران آبی شیکران مائی شوکران مائی. یا شوکران باغی. شوکران صغیر. یا شوکران نابستانی. شوکران صغیر. یا شوکران صغیر. گونه ای شوکران که ارتفاعش از شورکان آبی کمتر و ریشه اش دوکی شکل و ساقه اش شفاف و بی کرک و دارای خطوط قابل تشخیص است. به علاوه گاهی بر روی آن خطوط یا لکه های برنگ قرمز دیده می شوند. برگهایش نرم برنگ سبز تیره و گلهایش سفید رنگ است. برای این گیاه اثر دارویی شناخته نشده و نیز بر خلاف شوکران کبیر فاقد مواد سمی است اگر چه دارای مقادیر بسیار کمی کونیسین می باشد کزبره الثعلب کرفس الکلاب جعفری زهری شوکران بستانی شوکران باغی بقدونس کاذب. یا شوکران مائی. شوکران آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیذوان
تصویر حیذوان
کبوتر کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریهقان
تصویر ریهقان
از پارسی دلهگان کرکم (زعفران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرلان
تصویر شیرلان
جایی که در آن شیر فراوان باشد، شیرناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیردان
تصویر شیردان
شکنبه بره و بزغاله و گوسفند
فرهنگ فارسی معین