جدول جو
جدول جو

معنی شیخکان - جستجوی لغت در جدول جو

شیخکان
(شَ / شِ خَ)
جمع واژۀ شیخک که تصغیر مع التحقیر شیخ است. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
شیخکان
(جمع شیخک که تصغیر مع التحقیر شیخ است) سالارکان بخرد نمایان
تصویری از شیخکان
تصویر شیخکان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادکان
تصویر شادکان
(پسرانه)
کامیاب، کامروا، خوشحال، شادمان، نام برادر فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیرلان
تصویر شیرلان
جایگاه شیر، جایی که شیر بسیار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیکران
تصویر شیکران
شوکران، مادۀ سمّی خطرناک که از ریشه گیاهی شبیه جعفری با شاخه های چتری و گل های سفید به همین نام به دست می آید، دورس، تفت، بیخ تفت، تودریون، شبیبی
فرهنگ فارسی عمید
قسمتی از معدۀ گوسفند و سایر حیوانات نشخوار کننده که شیرۀ معده در آن مترشح می شود، شکمبۀ بره و بزغاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشعان
تصویر شیشعان
دارشیشعان، درختی کوتاه و خاردار با پوست سرخ رنگ و خوش بو و گل های زرد که پوست آن در طب قدیم برای تسکین درد دندان به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیربان
تصویر شیربان
نگهبان شیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرمان
تصویر شیرمان
مانند شیر، کنایه از دلیر، پردل
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، در جهل و هشت هزارگزی جنوب باختر مهابادو سی و هفت هزارگزی باختر راه مهاباد به سردشت، کوهستانی و سردسیر است، سکنۀ آن یکصد و پنجاه و نه تن کرد سنی اند، آب آن از رود خانه بادین آباد تأمین میشود و محصولات آن غلات و توتون و حبوبات و شغل مردم آن زراعت و گله داری و دستبافی و جاجیم بافی است، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 289)
لغت نامه دهخدا
(شی وَ)
خاکشی (اعم از خاکشی حوض یا خاکشی خوردنی). (یادداشت مؤلف). اسم ترکی خبه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). خاکشیر، جانورکهایی که در آبهای راکدمانده پدید آید برنگ سرخ و زرد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
یاقوت ذیل شادکان شهری در نواحی خوزستان معرفی کرده است. (معجم البلدان). نام جدید فلاحیه. در حدود یکصدو پنجاه قریه و آبادی دارد و سابقاً نام یکی از دو قسمت فلاحیه بود که یکی را جراحی و دیگری را شادکان مینامیدند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شادگان شود
لغت نامه دهخدا
دیهی است از دهستان دربقاضی، بخش حومه شهرستان نیشابور واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری نیشابور، جلگه ای و آب و هوای آن معتدل است، 175 تن جمعیت دارد، آب آن از قنات، محصولات آن غلات و تریاک و شغل اهالی آن زراعت و مالداری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(شَ مُ)
گرگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
از دیه های جبل به قم، (تاریخ قم ص 136)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش لطف آباد شهرستان دره گز، سکنۀ آن 777 تن، آب از قنات، راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(شَ کُ)
گیاهی است، یا صواب به سین است. (منتهی الارب). گیاهی است کشنده، و بعضی سیکران نیز گفته اند، و شوکران هم آمده. (آنندراج). شوکران. (ناظم الاطباء). نوعی است از نبات. (مهذب الاسماء). شوکران. سیکران. (یادداشت مؤلف). رجوع به شوکران شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
نام رودی است: آب شاذکان از کوه بازرنگ بر میخیزد و بر ولایت کهرکان و دشت رستاق گذشته بدریا میریزد. آبی بزرگ است گذر اسپ بآسان ندهد. طولش نه فرسنگ باشد. (نزهه القلوب، مقالۀ سوم ص 225)
لغت نامه دهخدا
موضعی بین کشم و قلعۀ ظفر (در ولایت بدخشان)، در حاشیۀ تاریخ شاهی بنقل از اکبرنامه آمده است ’: رای جهان آرای بر آن قرار گرفت که بجهت مزید سرانجام مهام بدخشان و آسودگی سپاه و رعیت، قشلاق، درقلعۀ ظفر واقع شود، به این عزیمت صائب متوجه آن حدود شدند چون بموضع شاخدان (که مابین کشم و قلعۀ ظفر است) نزول اجلال شد مزاج صحت امتزاج آن حضرت از مرکز اعتدال فی الجمله منحرف شد’، (تاریخ شاهی چ کلکته حاشیۀ ص 314)
لغت نامه دهخدا
دهی از بخش ششتمدشهرستان سبزوار و محدود است از طرف شمال و خاور به شهرستان نیشابور و از جنوب بدهستان ربع شامات و از باختر بدهستان تکاب و زمج، رود خانه کال شور از این دهستان سرچشمه میگیرد محصول زراعتی خوب ندارد و اهالی از سردرختی آن استفاده میکنند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، و نیز رجوع شود به تاریخ بیهق ص 184
قصبۀ مرکز دهستان بخش ششتمد شهرستان سبزوار، دارای 1394 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آن غلات و پبنه و میوه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، یاقوت در معجم البلدان شامکان را قریه ای از قرای نیشابور ضبط کرده است که شاید با شامکان مذکور در فوق یکی باشد
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شیخین. ابوبکر بن ابی قحافه و عمر بن خطاب
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی است دوفرسنگی میانۀ جنوب و مغرب کاکی. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور است و 188 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش سلوانا از شهرستان ارومیه، سکنۀ آن 145 تن، آب آن از چشمه، صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ شیخ، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، رجوع به شیخ شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
تثنیۀ شیخ. رجوع به شیخ شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد و 132 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
در نزد فقها، ابوحنیفه و ابویوسف باشند بعلت آنکه هر دو استاد محمد شیبانی بوده اند. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لقب مصعب بن عبدالله محدث. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام اطمی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
گیاهی است علفی و دو ساله از تیره چتریان به ارتفاع 8، تا 5، 1 متر که به حد وفور در اماکن سایه دار و در کنار رودخانه های نقاط مختلف می روید. ساقه اش راست و بدون کرک است و بر روی ساقه و دمبرگ لکه هایی برنگ قهوه یی قرمز دیده می شود. برگهایش متناوب و بزرگ و شفاف و دارای بریدگی های بسیار است ولی وضع متناوب برگها به تدریج که به انتهای ساقه می رسد به هم خورده به صورت متقابل در می آید رنگ برگها در سطح فوقانی پهنک سبز شفاف و در سطح تحتانی سبز کم رنگ است. گلهایش کوچک و سفید رنگند. در شوکران 5 آلکالوئید یافت می شود. میوه شوکران در استعمال داخلی دارای اثر آرام کننده و ضد تشنج است. این گیاه در اکثر نقاط آسیا و اروپا و افریقا به فراوانی می روید و در تمام نقاط ایران نیز (خصوصا خراسان و فارس) بوفور دیده می شود شوکران یونانی دورس طحما شیکران صرو بالداران قونیون بیوک بالدیران شورکران آنتنی درست بسبس بری شوکیران. توضیح 1 سقراط حکیم یونانی به وسیله عصاره میوه این گیاه مسموم شد، توضیح 2 در برخی کتب بیخ تفت را مرادف با شکران یا ریشه شوکران ذکر کرده اند در حالی که تفت گیاه دیگریست و ارتباطی با شوکران ندارد. یا شوکران آبی. گونه ای شوکران که علفی و پایاست و ارتفاعش تا 3، 1 متر میرسد و در مردابها و نواحی آبگیر مناطق شمالی نیمکره می روید. ریزوم آن متورم و بیضوی و حجیم است و چون عرضا قطع شود شیره نا مطبوعی برنگ مایل به زرد از آن خارج می شود. از اختصاصات این گیاه آنست که اولا بر خلاف شوکران کبیر ساقه اش فاقد لک است و ثانیا پایه اشعه چتر اصلی آن بدون گریبانه است. بوی آن شبیه کرفس و طعمش جعفری است. گلهایش کوچک و سفید رنگند. ساقه زیرزمینی این گیاه سمی و خطرناک است مسمومیت حاصل از عصاره این گیاه مزبور عوارض شدیدی را در انسان تولید می کند که منجر به مرگ می شود جقوطه فیروزا صوبالدیرانی قاتل البقر شیکران آبی شیکران مائی شوکران مائی. یا شوکران باغی. شوکران صغیر. یا شوکران نابستانی. شوکران صغیر. یا شوکران صغیر. گونه ای شوکران که ارتفاعش از شورکان آبی کمتر و ریشه اش دوکی شکل و ساقه اش شفاف و بی کرک و دارای خطوط قابل تشخیص است. به علاوه گاهی بر روی آن خطوط یا لکه های برنگ قرمز دیده می شوند. برگهایش نرم برنگ سبز تیره و گلهایش سفید رنگ است. برای این گیاه اثر دارویی شناخته نشده و نیز بر خلاف شوکران کبیر فاقد مواد سمی است اگر چه دارای مقادیر بسیار کمی کونیسین می باشد کزبره الثعلب کرفس الکلاب جعفری زهری شوکران بستانی شوکران باغی بقدونس کاذب. یا شوکران مائی. شوکران آبی
فرهنگ لغت هوشیار
کاندوله کاندول از گیاهان کاندوله از گیاهان درختچه ایست از تیره گزها جزو رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که شبیه تیره زیتونیان است. ارتفاع آن بین یک تا دو متر است. ساقه اش راست و منشعب و زاویه دار و برگهایش ریز و کوچکند. از اندامهای این گیاه بوی مطبوعی استشمام میگردد. در تداوی برگ و پوست ساقه آن را به عنوان اشتها آور و مدر بکار می بردند شیشعان در اکثر نقاط ایران خصوصا خراسان و کنار رودخانه های کرج و آذربایجان می روید دار شیشعان قندول عراثا عود البرق. گل این کیاه را در کتب دارویی به نام نورالقندول می نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیردان
تصویر شیردان
ظرفی چون قوری که در آن شیر کنند و با چای آرند، ظرف شیرخوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرلان
تصویر شیرلان
جایی که در آن شیر فراوان باشد، شیرناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیردان
تصویر شیردان
شکنبه بره و بزغاله و گوسفند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیرکان
تصویر زیرکان
اکیاس
فرهنگ واژه فارسی سره