جدول جو
جدول جو

معنی شیبانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

شیبانیدن
لرزانیدن، فریفته ساختن، آشفته کردن، درهم کردن، مخلوط کردن آرد با آب، خمیر کردن
تصویری از شیبانیدن
تصویر شیبانیدن
فرهنگ فارسی عمید
شیبانیدن
(مُ حَرْ رَ کَ دَ)
متعدی شیبیدن. (حاشیۀ برهان چ معین). آرد گندم و امثال آنرا در آب و غیره آمیختن و بر هم زدن. (برهان) (آنندراج). مخلوط و آمیخته کردن. (ناظم الاطباء) ، لرزانیدن. (برهان) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به شیبیدن شود
لغت نامه دهخدا
شیبانیدن
مخلوط کردن (آرد با آب و مانند آن) خمیر کردن، فریفته گردانیدن، لرزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
شیبانیدن
مخلوط کردن، فریفته ساختن، لرزانیدن، شیوانیدن
تصویری از شیبانیدن
تصویر شیبانیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خیزانیدن
تصویر خیزانیدن
خیز دادن، جهاندن، کسی را از زمین بلند کردن و به حالت ایستاده درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیبانیدن
تصویر کیبانیدن
میل دادن و منحرف ساختن به سوی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیوانیدن
تصویر شیوانیدن
شیبانیدن، لرزانیدن، فریفته ساختن، آشفته کردن، درهم کردن، مخلوط کردن آرد با آب، خمیر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیباننده
تصویر شیباننده
لرزاننده، درهم کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخشانیدن
تصویر شخشانیدن
لغزانیدن، لیز دادن، سر دادن، خزاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ ثَ وَ / وُ دَ)
به صبر و تحمل امر فرمودن و نصیحت کردن به صبر و شکیبایی. بردبار و صابر ساختن کسی را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ کَ کَ دَ)
شیواندن. آمیختن و مخلوط کردن و بر هم زدن، خمیر کردن و آمیختن آرد گندم و جز آن رادر آب، رزانیدن. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج). رجوع به شیوان و شیوانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نسل ششم شیبان بن جوجی موسوم به منگوتیمور یا ازبک، خان کل سیراردو معاصر بود. قبایل خاندان شیبان از آن تاریخ به بعد به ازبکان مشهور شدند و این اسم بر روی ایشان ماند. بعد از انقراض خاندان ’باتو’ چند تن از خاندان شیبان بمقام خانی کل رسیده اند و در دورۀ دوم ایام منازعات خاندانهای متخاصم، یعنی بعد از طرد توقتمش ’درویش خان’ و ’سیداحمد’ به احتمال قوی نمایندۀ خاندان شیبانی بوده اند. شعبه اصلی این خاندان در اردوگاه اولی خود ماندندو عنوان تزارهای تیومن را پیدا کردند و ایشان گاهی نیز بر قسمت عظیمی از سیبریه مسلط بودند، و اگرچه تا1659 میلادی یعنی تا موقعی که قبایل ’قلموق’ مساکنشان را بتصرف داشتند باقی بودند ولی مدتها قبل از این تاریخ اعتبار خود را از دست داده بودند و فقط اسمی از ایشان بجا مانده بود. از این شعبه مهمتر فرزندان پولادپسر منگوتیمورند که یک بار هم بمقام خانی کل سیراردو رسیده اند. دو پسر پولاد ابراهیم و عربشاه بترتیب جد خانان بخارا و خانان خوارزم و خیوه اند. خانات اول را محمد شیبانی نوادۀ ابوالخیرخان تأسیس کرد و ابوالزبیرخان خود نوادۀ ابراهیم است که در 1520 میلادی میزیسته. خانات بخارا تا ایام اخیر باقی بودند و ’کائوفمان’ سردار روسی آنرا در سال 1285 هجری قمری / 1868 م. تحت تبعیت روسیه درآورد. عربشاه مؤسس خانات خیوه، اگرچه بمقام خانی کل سیراردو نرسیده ولی سکه ای از او در دست است که قبل از هجوم توقتمش در دشت قپچاق ضرب شده. پنجمین پشت او ’ایلبرس خان’ پس از مرگ محمد شیبانی ظاهراً در حدود 921 هجری قمری / 1515 میلادی تمام ماوراءالنهر را بتصرف درآورد و فرزندان او تا اوایل قرن حاضر به خانان خیوه معروف به ودند ولی از سال 1289 هجری قمری / 1872 میلادی ببعد روسیه ایشان را تحت تعقیب خود درآورده بود. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به شیبانیه در دائره المعارف اسلامی و تاریخ جهانگشای ج 1 ص 1445 و طبقات سلاطین لین پول ص 214، 212، 241، 243 شود
قسمت عمده از قبایل شیبانی که در ناحیۀ ’تیومن’ سکونت داشتند تحت سرکردگی محمد شیبانی بماوراءالنهر کوچ کردند و امرای تیموری را از بین بردند و دولت ازبکان را تأسیس نمودند. این دولت که خانات بخارا و خیوه شاخه هایی از آن بودند تا تصرف این قسمت بتوسط روسها وجود داشتند. ازبکان تحت امر چند سلسله بر ماوراءالنهر مستولی بودند، و از آن جمله امرای شیبانی است که در تمام قرن یازدهم هجری این خطه را تحت حکومت خود داشتند، ولی خوارزم را خانان این ناحیه که نیز اولاد شیبان بودند وخراسان را صفویه از تحت حکومت ایشان بیرون بردند. اسامی افراد این شعبه از شیبانیان از این قرار است:
محمد شیبانی جلوس 906 هجری قمری / 1500 میلادی
کوچکونجی جلوس 916 هجری قمری / 1510 میلادی
ابوسعید جلوس 937 هجری قمری / 1530 میلادی
عبیدالله جلوس 940 هجری قمری / 1533 میلادی
عبدالله اول جلوس 946 هجری قمری / 1539 میلادی
عبداللطیف جلوس 947 هجری قمری 1540/ میلادی
نوروز احمد جلوس 959هجری قمری / 1551 میلادی
پیر محمد اول جلوس 963 هجری قمری / 1555 میلادی
اسکندر جلوس 968 هجری قمری / 1560 میلادی
عبدالله دوم جلوس 991 هجری قمری / 1583 میلادی
عبدالمؤمن جلوس 1006 هجری قمری / 1598 میلادی
پیر محمد دوم جلوس 1007 هجری قمری / 1599 میلادی
این سلسله را امرای هشترخان منقرض کردند. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به طبقات سلاطین اسلام لین پول ترجمه عباس اقبال شود
خاندان ابودلف که ممدوح قطران بوده است و اسدی طوسی خاندان ابودلف را تازیک و از قبیلۀ شیبانیان میخواند و او که گرشاسبنامه را در سال 458 هجری قمری سروده پیداست که ابودلف زندگانی دراز کرده و تا آن هنگام زنده و فرمانروا بوده و اسدی در آن سال به نخجوان رسیده است و وزیر ابودلف که محمد پسر اسماعیل حصنی نام داشته و برادرش ابراهیم از او درخواسته که به پیروی از فردوسی داستانی را بنام ابودلف بنظم بسراید، او این خواهش را پذیرفته است. (از شهریاران گمنام ص 172، 224) :
شه ارمن و پشت ایرانیان
مه تازیان شاه شیبانیان.
اسدی (گرشاسب نامه ص 11).
سوار جهان پشت ایرانیان
مه تازیان تاج شیبانیان.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
صاحب منتهی الارب در کلمه زیغ گوید: ’ازاغ ازاغه، کنبانید او را از راه’، چون او از اهل هند است و نسخی در دست داشته که از آن نقل می کرده است گمان می کنم منقول عنه کیبانیدن متعدی کیبیدن بوده است و او به غلط کنبانیدن خوانده است. (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کیبیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شییاریدن
تصویر شییاریدن
شیاریدن شیار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیوانیده
تصویر شیوانیده
آمیخته برهم زده، لزانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیژانیدن
تصویر غیژانیدن
بخیزیدن وا داشتن، به حرکت آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
به گوش رسانیدن مطلبی را به سمع کسی رساندن اسماع، وادار به شنیدن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
غذایی نرم (مانند پلویا نان) را باعجله و حرص و نیم جویده فرو دادن: خلاصه هزار کار سیاه و سفید میکند که بگانم فقط یکیش از دست جلال ساخته باشد: لمباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنبانیدن
تصویر لنبانیدن
بالقمه های بزرگ نیم خاییده فرو برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیسانیدن
تصویر لیسانیدن
وادار به لیسیدن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیزانیدن
تصویر لیزانیدن
حرکت دادن چیزی در سطحی لغزان سر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
متلاطم کردن (دریا)، بر انگیختن مردم را ایجاد فتنه و آشوب کردن، دیوانه کردن، بامیختن واداشتن، آلوده ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسبانیدن
تصویر تسبانیدن
گرم کردن، خفه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخشانیدن
تصویر شخشانیدن
سبب لغزش شدن لغزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنبانیدن
تصویر سنبانیدن
سنبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بتابش داشتن بتافتن داشتن، گرم کردن تنور و غیره، تاب دادن پیچ دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچانیدن
تصویر پیچانیدن
پیچاندن
فرهنگ لغت هوشیار
جهاندن بجست وا داشتن، از زمین بلند کردن و سر پا نگاهداشتن کسی را، لغزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
خیسانید خیساند خواهد خیسانید بخیسان خیساننده خیسانیده) ترکردن مرطوب ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنبانیدن
تصویر خنبانیدن
تقلید کردن، گفتگوها و حرکات و سکنات مردم را بطور تمسخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنبانیدن
تصویر جنبانیدن
جنباند خواهد جنباند بجنبان جنباننده جنبانده) حرکت دادن تکان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیپانیدن
تصویر شیپانیدن
مخلوط کردن با آب
فرهنگ لغت هوشیار
آمیختن برهم زدن (عموما)، آرد گندم و مانند آن را در آب و امثال وی آمیختن (خصوصا)، لرزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیوانیدن
تصویر شیوانیدن
((دَ))
مخلوط کردن، فریفته ساختن، لرزانیدن، شیبانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیچانیدن
تصویر پیچانیدن
((دَ))
خم کردن، تاب دادن، رنج دادن، فشار آوردن، پیچاندن
فرهنگ فارسی معین