جدول جو
جدول جو

معنی شیبان - جستجوی لغت در جدول جو

شیبان
(پسرانه)
از قبایل عرب
تصویری از شیبان
تصویر شیبان
فرهنگ نامهای ایرانی
شیبان
از ماه های زمستان یا کانون اول که در آن زمین از برف پوشیده و سفید می شود
فرهنگ فارسی عمید
شیبان
(شَ)
ابن محارب بن فهر بن مالک. جدی است جاهلی، نسل او بطنی از کنانه اند، و عده بسیاری بدو نسبت دارند از جمله ضحاک بن قیس و حبیب بن مسلمه. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 262)
ابن احمد بن طولون. پنجمین از امرای بنی طولون، جلوس و عزل 292 هجری قمری انقراض سلسله در زمان او به دست خلفای عباسی صورت گرفت. (از فرهنگ فارسی معین)
ابن ثعلبه بن عکابه. جدی جاهلی است، و نسل او بطنی از قبیلۀ بکر بن وائل از عدنانیه اند و از آنهاست ذهل و تیم و ثعلبه. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 263)
ابن ثعلبه. بطنی از بکر بن وائل از عدنانیه است و از قبایل این بطن بنورقاش، آل عمرو بن مربد، بنومازن بن شیبان هستند. (از معجم قبائل العرب)
ابن عوف، از بنی زهیر بن ابین بن الهمیع. جدی است جاهلی حمیری و ذواصبعبن مالک از نسل او باشد. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 263)
ابن زکریا المعالج. معاصر ابوحنیفه و راوی حدیث از ثوری و ابوحنیفه و عباد بن کثیر. (از ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 343)
ابن معرب. بطنی از زهیر بن ابین از قحطانیه است. (از معجم قبایل العرب)
ابن ثابت بن قره. او راست کتاب الانواء. (از کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
شیبان
(شَ)
بطنی از بنی سلیم. (از معجم قبایل العرب)
تیره ای از عبید بن ثعلبه بن یربوع از عدنانیه. (از معجم قبایل العرب)
نام قبیله ای است که میان عدن و مکلا سکنی دارند. (از معجم قبایل العرب)
لغت نامه دهخدا
شیبان
(شَ)
دهی از دهستان ترگور بخش سلوانای شهرستان ارومیه است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
شیبان
(شَ / شی)
شیبان و ملحان، نام دو ماه زمستان است که در آن سردی زیاده باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- یوم شیبان، روز سرد با ابر تنک بی باران. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شیبان
اسم فاعل از شیبیدن، (حاشیۀ برهان چ معین)، آمیخته و برهم زده و درهم کرده، (برهان)، درهم، (انجمن آرا) (آنندراج)، لرزان، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)، لرزنده، پریشان و آشفته، و شیبانیدن مصدر آن است، و بر آن قیاس شیبد و شیباند و شیبانید و شیبانیده و شیبم، (انجمن آرا) (آنندراج)،
- شیباندل، پریشان حال:
چو از خنجرروز بگریخت شب
همی رفت شیباندل و خشک لب،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
شیبان
روز سرد، ابر تنک پریشان، آشفته درهم، لرزان
تصویری از شیبان
تصویر شیبان
فرهنگ لغت هوشیار
شیبان
پریشان، درهم، آشفته، لرزان
تصویری از شیبان
تصویر شیبان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیلان
تصویر شیلان
(دخترانه)
مهمانی، سور، چیلان، عناب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیبان
تصویر زیبان
(دخترانه)
زیبا، خوشایند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شعبان
تصویر شعبان
(پسرانه)
نام ماه هشتم از سال قمری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهبان
تصویر شهبان
(پسرانه)
برادر زرین ملک در داستان ملک بهمن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیران
تصویر شیران
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیبان
تصویر زیبان
خوش نما، خوب رو، خوشگل، برای مثال آن نگار پری رخ زیبان / خوب گفتار و مهتر خوبان (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیلان
تصویر شیلان
سفرۀ طعام، سفرۀ بزرگی که انواع خوراک ها برآن چیده می شود
عنّاب، میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، چیلان، جیلان، سیلانه، سنجد گرگان، تبرخون
شیلان کشیدن: گستردن سفرۀ طعام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیوان
تصویر شیوان
آمیخته و برهم، لرزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوبان
تصویر شوبان
شبان، چوپان، نگهبان گلۀ گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
شعبه دوم از ایل عرب (از ایلات خمسۀ فارس). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87). این شعبه به تیره های ذیل منقسم میگردد: پاپتی، ابوالحسنی، اردال، پلنگی، تکریتی، حسانی، کتی، کویچه، کلاریشی، ولیشاهی، شاه سواری، خوشنامی، عمادی، مهاری، فریدی، ابوالحاجی، سنوده، صباحی، غلامشاهی، لواردان، الوانی، بنی عبداللهی و غیره. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
منسوب است به
شیبان که قبیله ای است
لغت نامه دهخدا
(شَ)
اشرس بن عوف. از بزرگان ودلیران بنی شیبان در صدر اسلام است (متوفی 38 هجری قمری) او پس از واقعۀ نهروان با دویست تن از یاران خود در دسکره (غرب بغداد) بر علی بن ابیطالب خروج کرد و از آنجا به ’انبار’ رفت و در همانجا کشته شد. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 1 ص 332). رجوع به اشرس بن حسان شود
اسحاق بن مرار، ملقب به ابوعمر. رجوع به اسحاق بن مرار شیبانی و اعلام زرکلی چ 2 ج 1 ص 289 و نزهه الالباب ص 129 و میزان الاعتدال ج 3 ص 373 و تاریخ بغداد ج 2 ص 329 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیطان
تصویر شیطان
نافرمان، دیو، اهریمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیباء
تصویر شیباء
واپسین شب از هر ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیحان
تصویر شیحان
درمنه یهودی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیئان
تصویر شیئان
فرجامنگر دور اندیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهبان
تصویر شهبان
جمع شهاب، زبانه های آتش گل خورشیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکبان
تصویر شکبان
تور کاهکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیظان
تصویر شیظان
بد خوی سنگدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیفان
تصویر شیفان
دیده بان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیلان
تصویر شیلان
موقع صرف نهار و صلای طعام، سفره امرا و بزرگان، طعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقبان
تصویر شقبان
مرغ تاجدار مرغ استرالیایی
فرهنگ لغت هوشیار
ماه هشت از سال مهی که 29 روز دارد ماه هشتم از سال قمری عرب و اسلام ماه بین رجب و رمضان
فرهنگ لغت هوشیار
زیبنده شایسته زیبای گاه (شایسته تخت سلطنت)، نیکو جمیل قشنگ خوشگل: دختری زبیا مقابل زشت بدگل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیبان
تصویر بیبان
جمع باب، درها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیطان
تصویر شیطان
اهریمن
فرهنگ واژه فارسی سره