جدول جو
جدول جو

معنی شکیبید - جستجوی لغت در جدول جو

شکیبید
صبرکرد
تصویری از شکیبید
تصویر شکیبید
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکیبیده
تصویر شکیبیده
صبر کرده آرام گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیبیدن
تصویر شکیبیدن
صبر کردن آرام گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیبیدن
تصویر شکیبیدن
صبر کردن، آرام گرفتن، طاقت آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکیبیدن
تصویر شکیبیدن
((شَ دَ))
صبر کردن، شکیفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکینید
تصویر اکینید
خارداران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکیبایی
تصویر شکیبایی
صبر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکیبنده
تصویر شکیبنده
صبر کننده و تحمل نماینده، قانع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیبایی
تصویر شکیبایی
بردباری صبوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیبیدن
تصویر شیبیدن
مخلوط شدن، آمیخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیبیدن
تصویر کیبیدن
از راه گشتن، منحرف شدن، کج رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیبیدن
تصویر شیبیدن
لرزیدن، تپیدن، فریفته شدن، شیفته شدن، آشفته شدن، درهم شدن، آمیخته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشک بید
تصویر مشک بید
بیدمشک، درختی شبیه درخت بید با پوست صاف و برجستگی های تیز در زیر آن، از شکوفه های معطر آن که همین بیدمشک نام دارد عرقی بنام شربت عرق بیدمشک تهیه میشود که ملیّن و مقوی قلب و معده است، گربکو، پله، بهرامج، بهرامه، بیدموش، گربه بید
فرهنگ فارسی عمید
بیکسو رفته کناره گرفته، از جایی بجایی شده، تحاشی کرده، انحراف یافته منحرف، فریفته (بعشق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیبیدن
تصویر کیبیدن
محنرف کردن از راه، بضلالت افکندن، اضلال، از راستی به کژی افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشک بید
تصویر مشک بید
بیدمشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیبیدن
تصویر شیبیدن
((دَ))
درهم شدن، مخلوط شدن، شیفته شدن، لرزیدن، آشفته گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیبیده
تصویر کیبیده
((دَ یا دِ))
به یکسو رفته، کناره گرفته، از جایی به جایی شده، تحاشی کرده، انحراف یافته، منحرف، فریفته (به عشق)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیبیدن
تصویر کیبیدن
((کِ بِ دَ))
از راه برگشتن، منحرف شدن، از جایی به جایی کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشک بید
تصویر مشک بید
بیدمشک، درختی است از گونه بید، با شکوفه های معطر که عرق آن نشاط آور است، سالج، گربه بید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکیبنده
تصویر شکیبنده
صبر کننده، برای مثال تو در کنج کاشانه پنهان شوی / شکیبنده چون شخص بی جان شوی (نظامی۶ - ۱۰۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکیبایی
تصویر شکیبایی
صبر و بردباری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکیبه
تصویر شکیبه
(دخترانه)
بردبار و صبور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شکیبا
تصویر شکیبا
(دخترانه)
صبور و بردبار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شکیبا
تصویر شکیبا
پرحوصله، صبور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رکیبی
تصویر رکیبی
رکابی، دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبیبی
تصویر شبیبی
بیخ شوکران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیبا
تصویر شکیبا
تحمل کننده و آرام گیرنده و متحمل و بردبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبیبی
تصویر شبیبی
شوکران، مادۀ سمّی خطرناک که از ریشه گیاهی شبیه جعفری با شاخه های چتری و گل های سفید به همین نام به دست می آید، دورس، تفت، بیخ تفت، تودریون، شیکران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکیبا
تصویر شکیبا
((شَ))
بردبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکیبا
تصویر شکیبا
صبور، بردبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکیب
تصویر شکیب
(پسرانه)
تحمل، بردباری، آرام و صبر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شکیب
تصویر شکیب
صبر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکیب
تصویر شکیب
صبر و آرام و تحمل، آرام و صبر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیب
تصویر شکیب
صبر، آرام، شکیبایی، صبر و بردباری
فرهنگ فارسی عمید