دهقان علی سمرقندی. از شاعران و حکیمان معروف ماوراءالنهر در قرن ششم هجری قمری بود. نوشته اند که وی شاگرد سوزنی بوده. (فرهنگ فارسی معین). او راست کتاب العطر. (ابن ندیم)
دهقان علی سمرقندی. از شاعران و حکیمان معروف ماوراءالنهر در قرن ششم هجری قمری بود. نوشته اند که وی شاگرد سوزنی بوده. (فرهنگ فارسی معین). او راست کتاب العطر. (ابن ندیم)
شطرنجی. منسوب به شترنج، همانند صفحۀ شطرنج. دارای مربعات سفید وسیاه. - پارچۀ شترنجی، پارچه که نقش آن دارای مربعات باشد یکی سیاه و دیگری سپید. رجوع به شطرنج شود. ، آش یا نانی که از شترنج سازند. (برهان) (انجمن آرا). - آش شترنجی، آشی که از غلات درهم ساخته شده است. - نان شترنجی، که از غلات درهم پخته شده است: سفرۀ چرخ و نان شترنجی چیست تا در سماط او سنجی. شیخ اوحدی. ، نوعی از گلیم. (ناظم الاطباء)
شطرنجی. منسوب به شترنج، همانند صفحۀ شطرنج. دارای مربعات سفید وسیاه. - پارچۀ شترنجی، پارچه که نقش آن دارای مربعات باشد یکی سیاه و دیگری سپید. رجوع به شطرنج شود. ، آش یا نانی که از شترنج سازند. (برهان) (انجمن آرا). - آش شترنجی، آشی که از غلات درهم ساخته شده است. - نان شترنجی، که از غلات درهم پخته شده است: سفرۀ چرخ و نان شترنجی چیست تا در سماط او سنجی. شیخ اوحدی. ، نوعی از گلیم. (ناظم الاطباء)
ناخوش و بیزار. (آنندراج) (غیاث) : شمایل تو مرا کشت وین همه فتنه از آن کلاه کژ و تکمۀ شکررنگ است. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). خنده را از دهنش تاب جدایی نبود این گل از غنچه شکررنگ برون می آید. غنیمت (از آنندراج). ، خجل. شرمگین. (فرهنگ فارسی معین). بمناسبت عارض شدن سرخی شرم بر رخسار
ناخوش و بیزار. (آنندراج) (غیاث) : شمایل تو مرا کشت وین همه فتنه از آن کلاه کژ و تکمۀ شکررنگ است. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). خنده را از دهنش تاب جدایی نبود این گل از غنچه شکررنگ برون می آید. غنیمت (از آنندراج). ، خجل. شرمگین. (فرهنگ فارسی معین). بمناسبت عارض شدن سرخی شرم بر رخسار
شکرهنگ. خارخسک. (ناظم الاطباء). معرب شکرهنگ است که خسک باشد و آن خاری است سه پهلو و به این معنی بجای ’ر’، ’و’ هم آمده. (برهان) (آنندراج). شکوهنج. به فارسی خسک است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به مترادفات کلمه شود
شکرهنگ. خارخسک. (ناظم الاطباء). معرب شکرهنگ است که خسک باشد و آن خاری است سه پهلو و به این معنی بجای ’ر’، ’و’ هم آمده. (برهان) (آنندراج). شکوهنج. به فارسی خسک است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به مترادفات کلمه شود
کارنگی (آندریو) (1835- 1919 میلادی) صاحب مؤسسات معروف آمریکایی. وی مؤسسه ای بنام ’مؤسسۀ کارنجی’، ایجاد کرد و هدف آن یاری بامور فرهنگی و خیریۀ اقطار جهان بود. در تاریخ ایران باستان آمده: عده ای از متخصصین آمریکائی آن در سال (1904 میلادی). شهر قدیم ’آنائو’، واقع در 14هزارگزی عشق آباد را که تراکمه ’الو’ نامند، حفر کرده و نظر داده اند که قدمت این شهر به سه الی چهار هزار سال قبل از میلاد میرسد. (ازتاریخ ایران باستان چ 2 ص 2643)
کارنگی (آندریو) (1835- 1919 میلادی) صاحب مؤسسات معروف آمریکایی. وی مؤسسه ای بنام ’مؤسسۀ کارنجی’، ایجاد کرد و هدف آن یاری بامور فرهنگی و خیریۀ اقطار جهان بود. در تاریخ ایران باستان آمده: عده ای از متخصصین آمریکائی آن در سال (1904 میلادی). شهر قدیم ’آنائو’، واقع در 14هزارگزی عشق آباد را که تراکمه ’الو’ نامند، حفر کرده و نظر داده اند که قدمت این شهر به سه الی چهار هزار سال قبل از میلاد میرسد. (ازتاریخ ایران باستان چ 2 ص 2643)
حالت و چگونگی شکرخند. شیرین لبخندی. شیرین تبسمی: بجز از خوبی و شکرخندی داشت پیرایۀ هنرمندی. نظامی. شکر ناب در شکرخندی عقد عناب در گهربندی. نظامی. و رجوع به شکرخند وشکر خندیدن شود
حالت و چگونگی شکرخند. شیرین لبخندی. شیرین تبسمی: بجز از خوبی و شکرخندی داشت پیرایۀ هنرمندی. نظامی. شکر ناب در شکرخندی عقد عناب در گهربندی. نظامی. و رجوع به شکرخند وشکر خندیدن شود
حالت و عمل و صفت و صنعت شکرریز. قنادی. (یادداشت مؤلف) ، گفتار خوش و سخنان شیرین و نرم و آهسته. (از برهان) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، نکاح. بزم. سور: گر نیم محرم شکرریزی پاسدار شهم به شب خیزی. نظامی. ، نثار کردن در عروسی و سور: نثار اشک من هر شب شکرریز است پنهانی که همت را زناشوییست از زانو و پیشانی. خاقانی. - شکرریزی کردن، شکرریز کردن. نثار کردن: وآنکه ازبهر این دل انگیزی کرد بر تازه گل شکرریزی. نظامی. - ، از دهان شکرریختن. سخن شیرین گفتن. آواز خوش و دلنشین خواندن. شعر دلپسند و شیرین گفتن: بگشا پستۀ خندان و شکرریزی کن خلق را از دهن خویش مینداز به شک. حافظ. ، گریه ای را گویند که از روی شادی و خوشحالی کنند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
حالت و عمل و صفت و صنعت شکرریز. قنادی. (یادداشت مؤلف) ، گفتار خوش و سخنان شیرین و نرم و آهسته. (از برهان) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، نکاح. بزم. سور: گر نیَم محرم شکرریزی پاسدار شهم به شب خیزی. نظامی. ، نثار کردن در عروسی و سور: نثار اشک من هر شب شکرریز است پنهانی که همت را زناشوییست از زانو و پیشانی. خاقانی. - شکرریزی کردن، شکرریز کردن. نثار کردن: وآنکه ازبهر این دل انگیزی کرد بر تازه گل شکرریزی. نظامی. - ، از دهان شکرریختن. سخن شیرین گفتن. آواز خوش و دلنشین خواندن. شعر دلپسند و شیرین گفتن: بگشا پستۀ خندان و شکرریزی کن خلق را از دهن خویش مینداز به شک. حافظ. ، گریه ای را گویند که از روی شادی و خوشحالی کنند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
ابوالوفا داود بن محمد بن نصرالشابرنجی. وی از محمد بن عبدالکریم و علی بن حشرم و ابوحمزه یعلی بن حمزه و محمد بن عبده و احمد بن عبدالله و دیگران روایت کرده است. ابوالعباس احمد بن سعید المعدانی و ابوالحسن علی بن الحسن الکراعی و ابوالحرث علی بن القاسم الخطابی و دیگران از وی روایت کرده اند. (انساب سمعانی) ابوالعباس احمد بن محمد بن العباس الشابرنجی. وی از ابوعیسی محمد بن عباد بن مسلم روایت کرد. ابوذرعه المسیحی در تاریخش از وی نام برده است. (انساب سمعانی)
ابوالوفا داود بن محمد بن نصرالشابرنجی. وی از محمد بن عبدالکریم و علی بن حشرم و ابوحمزه یعلی بن حمزه و محمد بن عبده و احمد بن عبدالله و دیگران روایت کرده است. ابوالعباس احمد بن سعید المعدانی و ابوالحسن علی بن الحسن الکراعی و ابوالحرث علی بن القاسم الخطابی و دیگران از وی روایت کرده اند. (انساب سمعانی) ابوالعباس احمد بن محمد بن العباس الشابرنجی. وی از ابوعیسی محمد بن عباد بن مسلم روایت کرد. ابوذرعه المسیحی در تاریخش از وی نام برده است. (انساب سمعانی)