ناخوش و بیزار. (آنندراج) (غیاث) : شمایل تو مرا کشت وین همه فتنه از آن کلاه کژ و تکمۀ شکررنگ است. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). خنده را از دهنش تاب جدایی نبود این گل از غنچه شکررنگ برون می آید. غنیمت (از آنندراج). ، خجل. شرمگین. (فرهنگ فارسی معین). بمناسبت عارض شدن سرخی شرم بر رخسار
آنکه در راه رفتن می لنگد. (ناظم الاطباء). کسی که فی الجمله لنگ باشد. (آنندراج) (غیاث) : شود ز باد کج و راست نیشکر لیکن به جلوه های قدش چون رسد شکرلنگ است. مشفقی بخاری (از آنندراج)
یک نوعی سنگی که چون ساییدۀ آنرا بر موضعی که خون آید بریزند بازایستد. (ناظم الاطباء). آنرا سنگ زخم نیز گویند، به تازی حجرالعاج و حجرالاعرابی نیز خوانند، چون سودۀ آن سپید و شیرین است آنرا شکرسنگ گفته اند و بدو مداوای زخم کنند، و از دیار عرب خیزد از این جهت آنرا حجر اعرابی گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). حجر اعرابی است و آن سنگی باشد سفید، چون آنرا بسایند و بر موضعی که خون می آمده باشد ریزندخون را بازدارد. (برهان). اسم فارسی حجرالعاج است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به مترادفات کلمه شود
به معنی شکربرگ است و آن برگها و پاره های دراز است که از شکر سازند و بر هم بندند. (از برهان) (آنندراج). نوعی از حلوا. (ناظم الاطباء) ، مخفف شکررنگ است یعنی شکرروییده، چه رنگ به معنی روییده و رسته هم آمده است. (برهان) (آنندراج)