جدول جو
جدول جو

معنی شکاکان - جستجوی لغت در جدول جو

شکاکان
(شَکْ کا)
جماعتی از حکما هستند معتقد به اینکه انسان برای کسب علم و یقین به معلومات خود میزان و مأخذ صحیحی ندارد. حس خطا میکند و عقل از اصلاح خطای او عاجز است، چه اشخاص به حسب اختلاف بنیه و مزاج و ذوق و فهم و زمان و مکان و اوضاع و احوال و تربیت و انس و عادت و غیر آنها ادراکاتشان مختلف میباشد و امور را یکسان تشخیص نمی دهند، بنابراین در هیچ امری نباید رأی جزم و حکم قطعی اظهار کرد و همه چیز را با تردید و شبهه بایدتلقی نمود و در اعمال زندگانی جنبۀ اخلاق هم بیطرفی و بی تمایلی و عدم عاطفه را باید اختیار کرد. هرچند در میان قدما هم این نوع عقاید وجود داشته و پروتاغوراس سوفسطایی نیز دارای همین مذاق بوده، ولی کسی که به این مذهب معروف است و بلکه مؤسس آن شمرده میشود پیرون است که معاصر اسکندر مقدونی بود. فضلای ما میان شکاکان و سوفسطاییان از جهت مشابهتی که به یکدیگر دارند فرق نگذاشته و شکاک را هم سوفسطایی خوانده اند. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادکان
تصویر شادکان
(پسرانه)
کامیاب، کامروا، خوشحال، شادمان، نام برادر فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شکاکین
تصویر شکاکین
شکاک، کسانی که در عقاید مذهبی شک می آورند، در فلسفه جمعی از حکما که معتقد بودند علم به چیزی که ورای تجربه قرار داشته باشد محال است و در هیچ امری نباید رای و حکم قطعی داد و همۀ امور را باید با شک و شبهه تلقی کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکاندن
تصویر شکاندن
شکستن، خرد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
اجداد، پدران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکافتن
تصویر شکافتن
چاک دادن، چاک کردن، پاره کردن، دریدن، شکاف خوردن، چاک شدن، چاک خوردن، دریده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دکاکین
تصویر دکاکین
دکّان ها، مغازه ها، جمع واژۀ دکّان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتابان
تصویر شتابان
شتابنده، کسی که باشتاب حرکت کند
فرهنگ فارسی عمید
(شَکْ کا)
جمع واژۀ شکاک در حالت نصبی و جری. شکاکان. شک کنندگان. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ)
صفت حالیه. در حال شکافتن. (یادداشت مؤلف) :
جام شکوفه دار شکافان شد از هوس
چون حجلۀ شکوفه برانداخت نوبهار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 15هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه سر راه مالرو و ساردوئیه به جیرفت واقع است، کوهستانی و سردسیر است تعداد سکنۀ آن 45 نفر است آبش از چشمه تأمین میشود، محصولاتش عبارت از غلات، حبوبات، تریاک و شغل اهالی آن زراعت و راههایش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
از پارسی شک کنندگان پر گمانان جمع شکاک در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) شکاکان شک کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
اجداد، گذشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است یکساله یا دوساله از تیره مرکبان که دارای ساقه ای بارتفاع 50 سانتیمتراست. منشااولیه این گیاه را عربستان ذکر کرده اند ولی امروزه در نقاط دیگر نیز کشت میشود. برگهای این گیاه نرم و دندانه دار و پوشیده از تیغهای ظریف و نازک است. در سطح پهنک آن (مخصوصا سطح تحتانی پهنک) رگبرگهای بر جسته مشاهده میشود. گلهایش منفرد و شامل برگه های خاردار در پایین کاسه و گلهای لوله یی برنگ زرد یا ارغوانی بر روی نهنج است. میوه اش فندقه و دارای دسته تار نازک در قسمت انتهایی است. از گلبرگهای این گیاه ماده ای برنگ زرد زیبا و محلول در آب و ماده دیگری برنگ قرمز بنام کارتامین که آن نیز در آب محلول است بدست آورده اند. دانه این گیاه که به کافشه موسوم است شامل تا 30 تا 37 درصد از مواد پروتیدی و 45 تا 46 درصد از مواد چربی است که پس از تصفیه میتواند مورد مصرف قرار گیرد. گل و مخصوصا دانه های کاجی دارای اثر مسهلی است که بصورت جوشانده 12 تا 24 در هزار مصرف میشود. از دانه های این گیاه روغنی استخراج میکنند که دارای اثر مسهلی است و سابقا بصورت مالیدن بر روی عضو در روماتیسم و فلج مورد استفاده قرار میگرفت. این گیاه در اکثر نقاط جنوبی اروپا و مناطق بحرالرومی و آسیای صغیر و شمال افریقا و ایران میروید (در خراسان و تبریز و تفرش فراوان است) قرطم عصفر احریض بهرام بهرم بهرمان بهرامه سکری خریع مریق کازیره کاژیره کاجره اصبور اصفور زعفران کاذب پالان زعفران فنیفس خسک دانه کافشه کافیشه قنطادوس کابیج گل زردک گل رنگ تاقالا اطرقطوس بهرامن خسک. توضیح دانه این گیاه را خسک دانه و حب العصفر نیز نامند و آن بعنوان مسهل در طب قدیم مصرف میشده است و در بازار بنام تخم کاجیره نیز عرضه میشود. توضیح، ماده رنگی که از گلبرگهای این گیاه استخراج میشود بنام زردج و ما العصفر مشهوراست. یا تخم کاجیره. دانه کاجیره. یا کاجیره صحرایی. یکی از گونه های کاژیره که بطور خود رو در مزارع میروید و برگهایش دارای کرک میباشند زعفران بیابانی قرطم بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیخکان
تصویر شیخکان
(جمع شیخک که تصغیر مع التحقیر شیخ است) سالارکان بخرد نمایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکافتن
تصویر شکافتن
مضراب، زخمه، شکفه، چوبی که بدان ساز نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاکیت
تصویر شکاکیت
شکاک بودن شک بودن، منکر حصول علم قطعی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاکیه
تصویر شکاکیه
از پارسی شکداشت پر گمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاندن
تصویر شکاندن
شکستن، توضیح شکستن خود متعدی است و احتیاجی بدین فعل نیست
فرهنگ لغت هوشیار
شتابنده آن که با شتاب و سرعت حرکت کند یا کاری انجام دهد، بعجله بشتاب: شتابان به سوی شهر حرکت کرد
فرهنگ لغت هوشیار
جوانی مقال شیب پیری، پرده ایست از موسیقی. آن جا که شب آرام گیرند، زیر زمین عمیق خانه که در تابستان برای خنکی از آن استفاده کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکاکین
تصویر سکاکین
جمع سکین، کارد ها دشنه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکاکات
تصویر حکاکات
خار خار، وسوسه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دکان، کرپه ها دوکان ها سکو بلندی، جایی که کاسب اجناس خود را در آن نهد و فروشد. حجره داد و ستد جمع دکاکین، تخته ای که روی آن نشینند نیمکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
جمع نیاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شبادان
تصویر شبادان
((شَ))
آن جا که شب آرام گیرند، زیرزمین عمیق خانه که در تابستان برای خنکی از آن استفاده کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکافتن
تصویر شکافتن
((ش تَ))
چاک دادن، پاره کردن، شکستن، پاره شدن، شق شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دکاکین
تصویر دکاکین
((دَ))
جمع دکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکافتن
تصویر شکافتن
اشتقاق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
اجداد، آباء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکاکیت
تصویر شکاکیت
Skepticism
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شکاکیت
تصویر شکاکیت
скептицизм
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شکاکیت
تصویر شکاکیت
Skeptizismus
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شکاکیت
تصویر شکاکیت
скептицизм
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شکاکیت
تصویر شکاکیت
sceptycyzm
دیکشنری فارسی به لهستانی