- شکافتن
- اشتقاق
معنی شکافتن - جستجوی لغت در جدول جو
- شکافتن
- مضراب، زخمه، شکفه، چوبی که بدان ساز نوازند
- شکافتن
- چاک دادن، چاک کردن، پاره کردن، دریدن، شکاف خوردن، چاک شدن، چاک خوردن، دریده شدن
- شکافتن ((ش تَ))
- چاک دادن، پاره کردن، شکستن، پاره شدن، شق شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکافتن
شکافته شدن، ترکیدن
شکافتن، چاک دادن، چاک کردن، پاره کردن، دریدن، شکاف خوردن، چاک شدن، چاک خوردن، دریده شدن
دقت بسیار در کاری کردن
عجله کردن، شتاب کردن
چاک خورده رخنه یافته، پاره شده دریده، شکسته، نشات یافته پدید آمده، منتج حاصل شده، استشاق یافته مشتق
شنیدن و گوش دادن
شکیبائی داشتن، صبر و تاب آوردن
آرام و قرار گرفتن، شکیبیدن، صبر کردن، برای مثال هیچ جانی به صبر ازو نشکیفت / هیچ عقلی به زیرکی نفریفت (سنائی - ۲۸) . مرا پنج روز این پسر دل فریفت / ز مهرش چنانم که نتوان شکیفت (سعدی۱ - ۱۱۱)
شتاب کردن، عجله کردن، شتابیدن، تند رفتن
شکافتن، شکافته شدن، گشوده شدن، وا شدن، شکست دادن لشکر، شکوفیدن
چاک خورده، دریده
وا شدن غنچه، شکفته شدن
شکافتن، چاک دادن، برای مثال سپاه آن صدف ها همی کافتند / به خروار درّ هر کسی یافتند (اسدی - ۱۲۵) ، سوراخ کردن، کندن، حفر کردن
باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن
شگفتن، شگفته شدن، شکفته شدن، اشکفتن، اشگفیدن، شکفیدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن
شگفتن، شگفته شدن، شکفته شدن، اشکفتن، اشگفیدن، شکفیدن
شکافتن، ترکاندن، چاک کردن
عجله کردن، بسرعت رفتن، شتافتن، شتاب کردن
شکفته شدن، شکوفه آوردن
عجله کرده شتاب کرده، تند رفته
شکستن، توضیح شکستن خود متعدی است و احتیاجی بدین فعل نیست
از پارسی شک کنندگان پر گمانان جمع شکاک در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) شکاکان شک کنندگان
آشنا شدن، دانستن
آشفته شدن، پریشان حال شدن
شکاک، کسانی که در عقاید مذهبی شک می آورند، در فلسفه جمعی از حکما که معتقد بودند علم به چیزی که ورای تجربه قرار داشته باشد محال است و در هیچ امری نباید رای و حکم قطعی داد و همۀ امور را باید با شک و شبهه تلقی کرد
شتافتن، شتاب کردن، عجله کردن، شتابیدن، تند رفتن
شکفتن، باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن
شگفتن، شگفته شدن، شکفته شدن، اشگفیدن، شکفیدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن
شگفتن، شگفته شدن، شکفته شدن، اشگفیدن، شکفیدن