جدول جو
جدول جو

معنی شکافتن - جستجوی لغت در جدول جو

شکافتن
اشتقاق
تصویری از شکافتن
تصویر شکافتن
فرهنگ واژه فارسی سره
شکافتن
مضراب، زخمه، شکفه، چوبی که بدان ساز نوازند
تصویری از شکافتن
تصویر شکافتن
فرهنگ لغت هوشیار
شکافتن
چاک دادن، چاک کردن، پاره کردن، دریدن، شکاف خوردن، چاک شدن، چاک خوردن، دریده شدن
تصویری از شکافتن
تصویر شکافتن
فرهنگ فارسی عمید
شکافتن
((ش تَ))
چاک دادن، پاره کردن، شکستن، پاره شدن، شق شدن
تصویری از شکافتن
تصویر شکافتن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشکافتن
تصویر اشکافتن
شکافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکافتن
تصویر بشکافتن
شکافته شدن، ترکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکافتن
تصویر اشکافتن
شکافتن، چاک دادن، چاک کردن، پاره کردن، دریدن، شکاف خوردن، چاک شدن، چاک خوردن، دریده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موشکافتن
تصویر موشکافتن
دقت بسیار در کاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتافتن
تصویر شتافتن
عجله کردن، شتاب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
چاک خورده رخنه یافته، پاره شده دریده، شکسته، نشات یافته پدید آمده، منتج حاصل شده، استشاق یافته مشتق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنافتن
تصویر شنافتن
شنیدن و گوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیفتن
تصویر شکیفتن
شکیبائی داشتن، صبر و تاب آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیفتن
تصویر شکیفتن
آرام و قرار گرفتن، شکیبیدن، صبر کردن، برای مثال هیچ جانی به صبر ازو نشکیفت / هیچ عقلی به زیرکی نفریفت (سنائی - ۲۸) . مرا پنج روز این پسر دل فریفت / ز مهرش چنانم که نتوان شکیفت (سعدی۱ - ۱۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتافتن
تصویر شتافتن
شتاب کردن، عجله کردن، شتابیدن، تند رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکوفتن
تصویر شکوفتن
شکافتن، شکافته شدن، گشوده شدن، وا شدن، شکست دادن لشکر، شکوفیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتافتن
تصویر شتافتن
((ش تَ))
عجله کردن، تند رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکافته
تصویر شکافته
((ش تَ تِ))
چاک خورده، پاره شده، شکسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکیفتن
تصویر شکیفتن
((شَ تَ))
صبر کردن، شکیبیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکافته
تصویر شکافته
چاک خورده، دریده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکفتن
تصویر شکفتن
وا شدن غنچه، شکفته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافتن
تصویر کافتن
شکافتن، چاک دادن، برای مثال سپاه آن صدف ها همی کافتند / به خروار درّ هر کسی یافتند (اسدی - ۱۲۵)، سوراخ کردن، کندن، حفر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکفتن
تصویر شکفتن
باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن
شگفتن، شگفته شدن، شکفته شدن، اشکفتن، اشگفیدن، شکفیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافتن
تصویر کافتن
شکافتن، ترکاندن، چاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکفتن
تصویر شکفتن
((ش کُ تَ))
باز شدن غنچه گل و مانند آن، خندان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کافتن
تصویر کافتن
((فْ تَ))
دریدن، چاک کردن، ترکانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتافتن
تصویر اشتافتن
عجله کردن، بسرعت رفتن، شتافتن، شتاب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکفتن
تصویر اشکفتن
شکفته شدن، شکوفه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتافته
تصویر شتافته
عجله کرده شتاب کرده، تند رفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاندن
تصویر شکاندن
شکستن، توضیح شکستن خود متعدی است و احتیاجی بدین فعل نیست
فرهنگ لغت هوشیار
از پارسی شک کنندگان پر گمانان جمع شکاک در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) شکاکان شک کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناختن
تصویر شناختن
آشنا شدن، دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالفتن
تصویر کالفتن
آشفته شدن، پریشان حال شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکاکین
تصویر شکاکین
شکاک، کسانی که در عقاید مذهبی شک می آورند، در فلسفه جمعی از حکما که معتقد بودند علم به چیزی که ورای تجربه قرار داشته باشد محال است و در هیچ امری نباید رای و حکم قطعی داد و همۀ امور را باید با شک و شبهه تلقی کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتافتن
تصویر اشتافتن
شتافتن، شتاب کردن، عجله کردن، شتابیدن، تند رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکفتن
تصویر اشکفتن
شکفتن، باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن
شگفتن، شگفته شدن، شکفته شدن، اشگفیدن، شکفیدن
فرهنگ فارسی عمید