جدول جو
جدول جو

معنی شکارگیر - جستجوی لغت در جدول جو

شکارگیر
شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، صیدبند، نخجیرگر، شکارگر، نخجیرگیر، نخجیرگان، قانص، متصیّد، نخجیروال، حابل، نخجیرزن، صیدگر، صیدافکن، صیّاد
تصویری از شکارگیر
تصویر شکارگیر
فرهنگ فارسی عمید
شکارگیر
(اُ تُ چَ)
صیاد. (زمخشری) (ناظم الاطباء). شکارگر. (ناظم الاطباء). شکارچی. نخجیرگر. و رجوع به مترادفات شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکارگر
تصویر شکارگر
شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، صیّاد، نخجیرگر، نخجیروال، صیدافکن، نخجیرگیر، نخجیرزن، نخجیرگان، شکارگیر، متصیّد، حابل، صیدبند، قانص، صیدگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکارگاه
تصویر شکارگاه
سرزمینی که در آن شکار فراوان باشد، جای شکار کردن، شکارگاه، شکارستان، نخجیرگاه، صیدگاه، متصیّد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیارگیر
تصویر عیارگیر
عیار گیرنده، صاحب عیار، آنکه عیار سیم وزر را می سنجد
فرهنگ فارسی عمید
(بَ تَ / تِ)
گرفتار. ظاهراً مانند نمک گیر:
مشوبر طرۀ شیرین شکرگیر
وگر گیری نخست از خویشتن گیر.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ گَ)
شکارچی. نخجیرگر. صیاد. (یادداشت مؤلف). شکارگیر. صیاد. (ناظم الاطباء) :
عقل سگ جان هوا گرفت چو باز
کاین سگ و باز چون شکارگراست.
خاقانی.
و رجوع به شکارچی و مترادفات دیگر شود
لغت نامه دهخدا
غار و سرداب و زیرزمینی و گنبد، نوعی از پارچۀ درشت و ستبر، سنگ محکم و ستون سنگی و استواری که در ساختن عمارت بکار میبرند،
- کارگیر بنا، سنگی که بدان چیزی بنا میکنند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
محاسب. (آنندراج). حساب کننده. محاسب. حساب نویس. (ناظم الاطباء). حاسب. (دهار). حساب. شمارگر. (یادداشت مؤلف) : عمر... سایب بن اقرع را که مولای بنی ثقیف بود و دبیر شمارگیر بود بفرستاد او را که اگر ظفر باشد و غنیمت باشد، او قسمت کند. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی).
خوش آن حساب که باشد محاسبش معشوق
خوش آن شمار که باشد شمارگیرش یار.
فرخی.
شمارگیر بیابد شمارۀ گردون
کرانۀ هنر تو نیابد او به شمار.
عنصری.
این سیل بزرگ مردمان را چندان زیان کرد که در حساب هیچ شمارگیر نیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 262). رجوع به شمارگر شود، دوست گیرنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شکرگیر
تصویر شکرگیر
گرفتار، نمک گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکارگر
تصویر شکارگر
صیاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکارگیری
تصویر بکارگیری
استعمال، استخدام
فرهنگ واژه فارسی سره
دام گستر، دامیار، شکارچی، صیاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
الصّيد
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
Predation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
prédation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
Prädation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
শিকার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
хищничество
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
شکار
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
uwindaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
การล่า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
хижацтво
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
טריפה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
포식
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
pemangsaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
शिकार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
predatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
depredación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
predazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
predação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
捕食
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
drapieżnictwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شکارگری
تصویر شکارگری
捕食
دیکشنری فارسی به ژاپنی