شکارچی. نخجیرگر. صیاد. (یادداشت مؤلف). شکارگیر. صیاد. (ناظم الاطباء) : عقل سگ جان هوا گرفت چو باز کاین سگ و باز چون شکارگراست. خاقانی. و رجوع به شکارچی و مترادفات دیگر شود
شکارچی. نخجیرگر. صیاد. (یادداشت مؤلف). شکارگیر. صیاد. (ناظم الاطباء) : عقل سگ جان هوا گرفت چو باز کاین سگ و باز چون شکارگراست. خاقانی. و رجوع به شکارچی و مترادفات دیگر شود
غار و سرداب و زیرزمینی و گنبد، نوعی از پارچۀ درشت و ستبر، سنگ محکم و ستون سنگی و استواری که در ساختن عمارت بکار میبرند، - کارگیر بنا، سنگی که بدان چیزی بنا میکنند، (ناظم الاطباء)
غار و سرداب و زیرزمینی و گنبد، نوعی از پارچۀ درشت و ستبر، سنگ محکم و ستون سنگی و استواری که در ساختن عمارت بکار میبرند، - کارگیر بنا، سنگی که بدان چیزی بنا میکنند، (ناظم الاطباء)
محاسب. (آنندراج). حساب کننده. محاسب. حساب نویس. (ناظم الاطباء). حاسب. (دهار). حساب. شمارگر. (یادداشت مؤلف) : عمر... سایب بن اقرع را که مولای بنی ثقیف بود و دبیر شمارگیر بود بفرستاد او را که اگر ظفر باشد و غنیمت باشد، او قسمت کند. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). خوش آن حساب که باشد محاسبش معشوق خوش آن شمار که باشد شمارگیرش یار. فرخی. شمارگیر بیابد شمارۀ گردون کرانۀ هنر تو نیابد او به شمار. عنصری. این سیل بزرگ مردمان را چندان زیان کرد که در حساب هیچ شمارگیر نیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 262). رجوع به شمارگر شود، دوست گیرنده. (ناظم الاطباء)
محاسب. (آنندراج). حساب کننده. محاسب. حساب نویس. (ناظم الاطباء). حاسب. (دهار). حساب. شمارگر. (یادداشت مؤلف) : عمر... سایب بن اقرع را که مولای بنی ثقیف بود و دبیر شمارگیر بود بفرستاد او را که اگر ظفر باشد و غنیمت باشد، او قسمت کند. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). خوش آن حساب که باشد محاسبش معشوق خوش آن شمار که باشد شمارگیرش یار. فرخی. شمارگیر بیابد شمارۀ گردون کرانۀ هنر تو نیابد او به شمار. عنصری. این سیل بزرگ مردمان را چندان زیان کرد که در حساب هیچ شمارگیر نیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 262). رجوع به شمارگر شود، دوست گیرنده. (ناظم الاطباء)