جدول جو
جدول جو

معنی شونیزی - جستجوی لغت در جدول جو

شونیزی
انتسابی است به شونیز بغداد که مقبره ای مشهور و مدفن برخی از مشایخ طریقت می باشد، (از انساب سمعانی)
منسوب است به شونیز که دانۀ سیاه معروفی است، (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منیزی
تصویر منیزی
دارویی طبی که برای رفع سوء هاضمه به کار می رود، تباشیر فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شویدی
تصویر شویدی
گیاهی زینتی با برگ های ریز و سوزنی و گل های کوچک سفید رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شونیز
تصویر شونیز
سیاه دانه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، غرمج، بوغنج، کرنج، کبودان، سنیز، سیاه تخمه، سیسارون، سنز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شومیز
تصویر شومیز
پیراهن زنانه دارای آستین های بلند و یقۀ مردانه، نوعی مقوا که برای جلدسازی بعضی کتاب ها استفاده می شود، پوشه، شمیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شومیز
تصویر شومیز
شیار، شخم، کشت کار، برزگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قونیوی
تصویر قونیوی
از مردم قونیه
فرهنگ فارسی عمید
(قُ زَ)
شاه بانگ. (فرهنگ فارسی معین). و آن گیاهی است
لغت نامه دهخدا
ژوبین، و آن نیزۀ کوچکی بود که سر آن دو شاخ دارد، (آنندراج)، نیزۀ کوتاه و ژوبین، (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
بسان گشنیز. بمانند گشنیز، ورقی از اوراق بازی که خالهای آن بشکل برگ گشنیز است. ورق قمار که بر آن صورت گشنیز نقش است: تک خال گشنیزی. دو لوی گشنیزی. ده لوی گشنیزی
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ)
ابوالسعادات احمد بن احمد بن ... شفنینی متوکلی. وی از ابوجعفر بن مسلمه و ابوبکر خطیب حدیث شنید و حافظ ابوالقاسم... دمشقی و جز وی از او روایت دارند. مرگ شفنینی بسال 521هجری قمری در بغداد اتفاق افتاد. (از لباب الانساب)
لقب عبیدالله بن محمد... هاشمی است. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ)
منسوب به شفنین که نام پرنده ایست
لغت نامه دهخدا
منسوب به ’روی میز’: چراغ رومیزی، (فرهنگ فارسی معین)، جامه که میز را بدان پوشند، پارچه یا مشمع یا نایلون که بروی میز گسترند، (یادداشت مؤلف)،
- ساعت رومیزی، ساعت که در روی میز جا دهند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زی یَ)
نام مقبره ای بجانب غربی بغداد. (یادداشت مؤلف). مقبره ای است در سمت مغرب بغداد و جمع کثیری از صلحا در این مکان دفن شده اند: جنید، سری ّ سقطی، جعفر خلدی، رویم و سمنون محب. مسجد جنید نیز اینجاست که پهلویش خانقاهی از برای صوفیان دارد. (از معجم البلدان) :
پیش من لاف ز شونیزیه شو نیز مزن
دست من گیر و به حانوتیه بسپار مرا.
خاقانی.
، نام مسجدی است غیرمعلوم. (برهان) (منتهی الارب). و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 76 و 150 شود
لغت نامه دهخدا
(شُ وِ)
افراط در وطن پرستی. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شون و شوینیسم شود
لغت نامه دهخدا
نسبت است به قونیه و آن شهری است مابین شام و قسطنطنیه، (ریحانه الادب)، رجوع به قونیه و قونوی شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
سمعانی گوید: او مظفر بن احمد بن محمد بن حسین شیانی، مکنی به ابوعاصم است. من وی رادر خوارزم دیدم و از او چیز اندکی نوشتم. ولادت او در شوال سال 499 هجری قمری بود. (انساب ورق 408 الف)
لغت نامه دهخدا
نوعی است از جامه، (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
گورستانی است به بغداد، (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
سیاه دانه را گویند و به عربی حبهالسودا خوانند و آن تخمی باشد که بر روی خمیر نان پاشند، (برهان)، مرادف شنیز و شونیز معرب آن، (رشیدی)، سیه دانه، (دهار)، حبهالسوداء، (قاموس)، تخمی است سیاه که به هندی کلونجی گویند، (غیاث اللغات)، سیاه دانه، حبهالسودا و آن تخمی است که بر روی نان پاشند، (از آنندراج) (از انجمن آرا)، لغتی در شنیز، (منتهی الارب)، سیاه تخمه، نان خواه، شنیز، سویداء، بوغنج، شونوز، شینیز، شهنیز، حبهالمبارکه، و بنا بر قول دینوری اصل کلمه فارسی است، (یادداشت مؤلف)، بزغنج، (نزههالقلوب)، شنبیذ، شویز، شونانا، کالنجی، قالیز، سیاهدانه، (از ترجمه صیدنۀ بیرونی)، شنیز است وحب السوداء گویند و به پارسی شونیز و شنیز گویند، (از اختیارات بدیعی)، شونز، شنز، شینیز، سنیز، معرب آن شؤنیز، شونیز یا سیاه دانه از تیره آلاله ها و شمارۀ گلبرگهای آن از پنج تا هشت است و دانه های سیاه رنگ آن در برگه های وسط گل قرار گرفته و بوی مخصوصی دارد، (حاشیۀ برهان چ معین از گل گلاب ص 200) :
بگاه خشم او گوهر شود همرنگ شونیزا
چنو خشنود باشد من کنم ز انقاس قرمیزا،
بهرامی سرخسی،
رجوع به شینیز و تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 225 و گیاه شناسی گل گلاب ص 200 و ذخیرۀ خوارزمشاهی شود،
شومیز، شومز، زمین شیارکرده، (برهان)، شومیز، (جهانگیری)، رجوع به شومیزشود، برزیگر و زراعت کننده، (برهان)
لغت نامه دهخدا
ریختن خون، سفاکی، خون بسیار ریختن، مردم بسیار کشتن، (ناظم الاطباء)، سفک دماء، خون ریزش، قتل، (یادداشت بخط مؤلف)، کشتار:
تیغ از آن سو بقهر خونریزی
رفق از این سو بمرهم آمیزی،
نظامی،
نگه دارد آزرم تخت کیان
بخونریزی اول نبندد میان،
نظامی،
برون شد دگرباره چون آفتاب
که آرد بخونریزی شب شتاب،
نظامی،
بخونریزی شهریاران مکوش
که تا فتنه را خون نیایدبجوش،
نظامی،
فتنه و آشوب و خونریزی مجوی
بیش ازین از شمس تبریزی مگوی،
مولوی،
هیچ در وقت تندی و تیزی
میل و رغبت مکن بخونریزی،
اوحدی،
، نفث الدم، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
منسوب به سینیز که دهی است بفارس، رجوع به ص 149 و 150 فارسنامۀ ابن البلخی، منتهی الارب و سینیز شود
لغت نامه دهخدا
(حُ وَ)
منسوب است به حویزه. (الانساب). رجوع به حویزه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قونیزه
تصویر قونیزه
لاتینی تازی گشته شاه بانگ از گیاهان ترهلی ترهلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونریزی
تصویر خونریزی
عمل خونریز
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است زینتی از تیره سوسنیها از دسته مارچوبها دارای شاخه و برگهای دراز که عموما آنرا در گلدان می کارند و در اطاق پشت پنجره یا روی پلکان می گذارند. این گیاه دارای گونه های مختلفی است که همگی زینتی هستند اسبرجس فینو شبتی شودی پرچملی قوش قو نماز. یا شویدی پیچ. گونه ای شویدی که شاخه هایش تا پنج متر دراز می شود. و رای پوشش و زیور ستون تنه درخت و دیوار بسیار متناسب است. شودی پیچ شبتی پیچ. یا شویدی سرخسی. گردی. یا شویدی مار پیچ. گونه ای شویدی که شاخه هایش بین 1 تا 2 متر طول دارند و به اطراف میگرایند. این گونه شویدی زینت خوبی برای روی میز است و به اطاق جلوه می دهد. یا شویدی معطر. گونه ای شویدی که دارای گلهای ریز خوشبو است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شومیز
تصویر شومیز
زارع و زراعت کننده و برزگر
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گشنیز مانند گشنیز، (گنجفه) ورقی که خالهای آن بشکل برگ گشنیز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شونیز
تصویر شونیز
سیاه دانه که بر روی خمیر نان می پاشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنیزی
تصویر کنیزی
کنیز بودن: به کنیزی گرم قبول کند بکنم ناز بر مه و اختر
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی تباشیر فرنگی طباشیر فرنگی یا منیزی کلسینه. طباشیر فرنگی مکلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مویزی
تصویر مویزی
منسوب به مویز، نوعی شراب که از مویز (زبیب) گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شونیز
تصویر شونیز
سیاه دانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شومیز
تصویر شومیز
زمین شیار کرده و آماده برای زراعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوایی
تصویر شوایی
احتمال
فرهنگ واژه فارسی سره