جدول جو
جدول جو

معنی شومال - جستجوی لغت در جدول جو

شومال
شوی مال، شومالنده،
ابزاری که بدان پارچه را جلا دهند، (فرهنگ فارسی معین)، نفع و فایده و سودا، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شومال
کسی که پارچه را آهار دهد، ابزاری که بدان پارچه را جلا دهند
تصویری از شومال
تصویر شومال
فرهنگ لغت هوشیار
شومال
کسی که پارچه را آهار دهد، ابزاری که بدان پارچه را جلا دهند
تصویری از شومال
تصویر شومال
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوال
تصویر شوال
بوقلمون، پرنده ای از خانوادۀ ماکیان با پرهای سیاه رنگ و سر و گردن بی پر که قدرت پرواز ندارد
شوالک، شوات، سرخاب، پیروج، ابوقلمون، پیل مرغ، حربا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوال
تصویر شوال
ماه دهم از سال قمری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمال
تصویر شمال
مقابل یمین، طرف چپ، سمت چپ
مقابل جنوب، در علم جغرافیا طرف دست چپ کسی که رو به مشرق ایستاده باشد
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، بدشگون، مرخشه، تخجّم، نحس، نامیمون، مشوم، نافرّخ، نامبارک، سیاه دست، بدقدم، سبز قدم، مشئوم، میشوم، بداغر، بدیمن، شنار، خشک پی، سبز پا، پاسبز، منحوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رومال
تصویر رومال
پارچه ای که با آن دست و روی را پاک کنند، دستمال، روپاک
فرهنگ فارسی عمید
(شُوْ وا)
جمع واژۀ شائل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شتر مادۀ بی شیر که برای گشنی دم برافراشته باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به شائل شود
لغت نامه دهخدا
ربرت، آهنگساز مشهور آلمانی، وی در تزویکاو بسال 1810 میلادی متولد شد و بسال 1856 میلادی درگذشت، پدرش کتابفروش بود و او در طفولیت به کتاب و ادب علاقه یافت و در 15سالگی به امور ادبی پرداخت، در سال 1828 میلادی برای آموختن حقوق به دانشگاه لیپزیک رفت، هنگامی که با کلارا ویک دختر موسیقی دان و هنرمند آشنا شد به موسیقی علاقه یافت، وی موسیقی را در 20سالگی آغاز کرد و مدتی بعد با کلارا ویک که دختر استادش بود ازدواج نمود، شومان در جوانی به انتقاد آثار موسیقی پرداخت و از 1834تا ده سال ’مجلۀ جدید برای موسیقی’ را در لیپزیک انتشار داد، شومان از 1840 میلادی به ساختن آهنگ مشغول شدو در سال 1843 میلادی به استادی کنسرواتوار لیپزیک انتخاب گردید، از سال 1853 میلادی به بعد شومان صحت و حواس خود را از دست داد، در پایان حیات دیوانه شد و در تیمارستان درگذشت، آهنگهای سبکش برای پیانو، از شاعرانه ترین آثار موسیقی آلمان بشمار می آید، شومان گاهی آهنگهای خود را زیر نفوذ باخ و بتهوون میساخت، قطعات اوغالباً پخته و عمیق است، ضرب موسیقی شومان متنوع و آثارش نرم و ملایم و دلنشین و شاعرانه است، آثار مهم او عبارتند از: کارناوال، اپوس 9، مناظر جنگل، اپوس 105 شمارۀ یک، سمفنی بهار در سی بمل، سمفنی زمان در می بمل، عشق و زندگی یک زن، عشقهای شاعر، وی علاوه بر چهار سمفنی، چهار ’اوورتور’ به نامهای ’نامزد مسین’، ’ژول سزار’، ’هرمان و دوروته’ و ’جشن’ ساخته است،
کلارا ژوزفین ویک، زن شومان (1819- 1896 میلادی) پیانوزنی ماهر بود، وی پس از مرگ شوهرش آثار او را تألیف و اصلاح کرد، (از فرهنگ فارسی معین)
ربر، سیاستمدار فرانسوی، در لوکزامبورگ بسال 1886 میلادی متولد گردیده، دموکرات است و مکرر به وزارت خارجه و نخست وزیری رسیده است، وی مبتکر طرح همکاری اقتصادی اروپا (زغال سنگ و فولاد) است، (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
آذربادگان. (آثارالباقیه) (مفاتیح)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
سرشت. ج، شمائل. (از منتهی الارب). سرشت. طبع. خوی. ج، شمائل. (ناظم الاطباء). طبع. خو. خوی. عادت. خلق. (یادداشت مؤلف). خوی. (دهار). خو. خلق. (مقدمۀ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3) ، خوبی ذات. سرشت نیکو. (ناظم الاطباء) (برهان) ، چپ. ضد یمین. ج، اشمله، شمائل، شمل، شمال (به لفظ واحد). (منتهی الارب). چپ. ضد یمین. (ناظم الاطباء). یسار. مقابل یمین. سوی چپ. مقابل سوی راست. دست چپ. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (ترجمان القرآن ص 62) (از غیاث) (مهذب الاسماء) (دهار). دست چپ. (مقدمۀ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3) :
من بر این مرکب فراوان تاختم
گرد عالم گر یمین و گر شمال.
ناصرخسرو.
نیست کسی جز من خشنود از او
نیک نگه کن به یمین و شمال.
ناصرخسرو.
مدح تو چون تمام کنم گرچه ناصرم
من کز یمین خویش بنشناختم شمال.
ناصرخسرو.
- اصحاب یمین و شمال، کسانی که در دست راست و دست چپ واقع شده اند. (ناظم الاطباء).
- خط شمال، سمت چپ. سوی شمال:
گر خط شمال خسف گیرد
از مکه روم امان ببینم.
خاقانی.
- ذوالشمالین، کسی که به هر دو دست کار میکند. (ناظم الاطباء).
، جوف. (یادداشت مؤلف) ، فال بد و شوم. ج، اشمل، شمائل، شمل. (ناظم الاطباء). شوم. (آنندراج) (غیاث) (منتهی الارب) ، ماده شترشتاب رو. یقال: ناقه شمال، هر دستۀ زراعت که در وقت درو بدست گرفته درو نمایند، داغ پستان گوسفند، غلاف پستان گوسپند، یعنی توبره مانندی که در وقت گران شدن پستان بدان بندند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کیسۀ پستان. ج، شمائل. (از مهذب الاسماء) ، غلاف خرمابن نورس. ج، شمالات. (ناظم الاطباء). غلاف نخل نورس. (از آنندراج) (از غیاث) (منتهی الارب) ، جمع واژۀ شمال که بمعنی طرف چپ و دست چپ باشد. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ شمال (به لفظ واحد). (منتهی الارب). مفرد کلمه و جمع آن در این معنی یک لفظ دارد، جمع واژۀ شمله. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). رجوع به شمله شود
لغت نامه دهخدا
(دَ کُ)
نومالیده. تازه مال:تریاک نومال، تریاکی که به تازگی مالیده شده است
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو)
نودولت. تازه به دوران رسیده. (یادداشت مؤلف). به تازگی صاحب مال و منال شده: با شیخان و نومالان... صحبت مدارید. (عبید زاکانی از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پارچه ای که بدان روی را پاک کنند، دستمال و ابزاری وبشگیر، (ناظم الاطباء)، مندیل، دستمال، (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)، پارچه ای که بدان روی را از غبارو جز آن پاک کنند، (آنندراج)، دستمال، دستمال بزرگ:سری که درد نمی کند رومال چرا باید بست، در لهجۀ مردم چهار محال و پاکستان، دستمال، (یادداشت مؤلف)،
- رومال سیاه، چون پردۀ مشکین و پردۀ نیلوفری که بستن آن بر چشم آشوب گرفته معمول است، (آنندراج) :
بست رومال سیه بر چشم آن آرام جان
گشت آهویی درون خیمۀ لیلی نهان،
صائب (از آنندراج)،
، چارقد، (یادداشت مؤلف)، دستار، (لغت محلی شوشتر، نوعی از کبوتر،
امردباز، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کلمه عبری است بمعنی روباه و نام شخص اشیری بود، (اول تواریخ 7:36)، رجوع به شوعال در قاموس کتاب مقدس شود،
- زمین شوعال، مقاطعه ای است که یکی از طوایف مخربۀ فلسطینیان مخماس در آنجا شدند و چندان از بیت ایل دور نبود و دور نیست که مقصود اراضی شعلیم باشد، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
خداوند دارائی، توانگر، مرد باخواسته، مالدار، غنی
لغت نامه دهخدا
قلعۀ شومان، در قسمت علیای رود قبادیان و باختر پل سنگی شهر واشجرد و در جنوب آن قلعۀ بزرگ شومان (الشومان) واقع بوده است. مقدسی درباره شومان گوید: مکانی پرجمعیت است و آباد و نیکو. یاقوت گوید: شهری است در چغانیان در آن طرف نهر جیحون و اهالی آنجا سرکش و بر سلطان خویش متمردند. در زمان وی این نقطه یکی از ثغور مهم اسلامی در مقابل ترکان بوده است. شرف الدین علی یزدی در وصف جنگهای امیر تیمور از این قلعه بنام حصار شومان مکرر یاد کرده و غالباً آن را بصورت مختصر حصار یا حصارک نوشته و امروز هم به ’حصار’ معروف است. (از سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص 468) (از معجم البلدان). شهری است [به ماوراءالنهر استوار... و گرد او باره ای کشیده واو را قهندزی است بر سر کوه نهاده و اندر میان قهندز چشمه ای است بزرگ و از وی زعفران خیزد بسیار. (حدودالعالم). و رجوع به نزهه القلوب مقالۀ 3 ص 156 و مجمل التواریخ ص 305 و شرح احوال رودکی ص 55 و 257 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری، سکنۀ آن 580 تن و آب آن از رود خانه نکا و محصول آن برنج، پنبه، غلات، حبوبات، صیفی و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان پارچه های نخی بافی است، راه فرعی به شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان رودپی بخش مرکزی شهرستان ساری، سکنۀ آن 100 تن و آب آن از رود خانه تجن و محصول آن برنج، غلات، پنبه، کنف، صیفی، و شغل اهالی زراعت است، در حدود 30 باب دکان و روزهای سه شنبه هر هفته بازار عمومی دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
شوی مالی، شغل و عمل کسی که پارچه را آهار میدهد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ مِ)
هرآنچه چیزی را دربرداشته و شامل وی باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به شامل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شمال
تصویر شمال
طبع، خوی، عادت خلق، چپ مقابل جنوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شومالی
تصویر شومالی
شغل و عمل کسی که پارچه را آهار میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذومال
تصویر ذومال
توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شومل
تصویر شومل
باد سرد باد اپاختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوال
تصویر شوال
ماه عید فطر، ماه دهم از سال قمری شلوار و تنبان، زیر جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شومار
تصویر شومار
رازیانه بادیان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رومال
تصویر رومال
پارچه ای که بدان روی را پاک کنند، دستمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمال
تصویر شمال
((ش))
سمت روبروی ما وقتی که خورشید در سمت راستمان باشد، سمت چپ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوال
تصویر شوال
((شَ))
شلوار، تنبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوال
تصویر شوال
((شَ وّ))
ماه دهم از سال قمری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رومال
تصویر رومال
((ص فا. اِ.))
پارچه ای که با آن روی و دست را پاک کنند، روپاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شمال
تصویر شمال
اپاختر
فرهنگ واژه فارسی سره
لایروبی نهرها
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در قائم شهر، از دهکده های بهشهر، از توابع دهستان میان دورود ساری، از
فرهنگ گویش مازندرانی
مشعل
فرهنگ گویش مازندرانی