اسب جلد و تند و تیز رفتار. (برهان) (جهانگیری). اسب تیزرو. (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). اسب تیزرفتار. (فرهنگ نظام). اسب. (فرهنگ خطی). اسب مطلق به هر رنگ که باشد. (یادداشت مؤلف) : بیفتاد از آن شولک خوبرنگ بمرد و برفت اینت فرجام جنگ. دقیقی. به زیر اندرون تیزرو شولکی که ناید چنان از هزاران یکی. فردوسی. نشست از بر شولک اسفندیار برفت از پسش لشکر نامدار. فردوسی. فرودآمد از شولک خوبرنگ به ریش خود اندر زده هر دو چنگ. فردوسی. بسا پشته هائی که تو پست کردی به نعل سم شولک و خنگ اشقر. فرخی. سپهدار برکرد شولک ز جای کشیده به کین تیغ کشورگشای. اسدی. به شبرنگ شولک درآورد پای گرائیدبا گرز گردی ز جای. اسدی. شولک تو که پدید آید پندارد خلق کز شبه گوئی بر چار ستون عاج است. مسعودسعد. گر اردوان بدیدی پای و رکاب تو بودی به پیش شولک تو اردوان دوان. سیدحسن غزنوی (از جهانگیری). درآمد بر آن شولک تیزپای چو دریای آتش درآمد ز جای. همایون خواجو. ، نام مرکب اسفندیار. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). اما بر اساسی نمی نماید: خنگ همایون من در همه کاری رخش تهمتن بدی شولک اسفندیار. فخرالدین مبارکشاه. ، بادریسۀ دوک و آن چرم یا چوب گردی است که در گلوی دوک محکم سازند. (ازبرهان). بادریسۀ دوک. (انجمن آرا) (آنندراج). شوکل. شنگرک. شنگور. (حاشیۀ برهان چ معین) ، مرغی که تغییر رنگ دهد و هر دم به رنگی درآید. (ناظم الاطباء)
اسب جلد و تند و تیز رفتار. (برهان) (جهانگیری). اسب تیزرو. (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). اسب تیزرفتار. (فرهنگ نظام). اسب. (فرهنگ خطی). اسب مطلق به هر رنگ که باشد. (یادداشت مؤلف) : بیفتاد از آن شولک خوبرنگ بمرد و برفت اینت فرجام جنگ. دقیقی. به زیر اندرون تیزرو شولکی که ناید چنان از هزاران یکی. فردوسی. نشست از بر شولک اسفندیار برفت از پسش لشکر نامدار. فردوسی. فرودآمد از شولک خوبرنگ به ریش خود اندر زده هر دو چنگ. فردوسی. بسا پشته هائی که تو پست کردی به نعل سم شولک و خنگ اشقر. فرخی. سپهدار برکرد شولک ز جای کشیده به کین تیغ کشورگشای. اسدی. به شبرنگ شولک درآورد پای گرائیدبا گرز گردی ز جای. اسدی. شولک تو که پدید آید پندارد خلق کز شبه گوئی بر چار ستون عاج است. مسعودسعد. گر اردوان بدیدی پای و رکاب تو بودی به پیش شولک تو اردوان دوان. سیدحسن غزنوی (از جهانگیری). درآمد بر آن شولک تیزپای چو دریای آتش درآمد ز جای. همایون خواجو. ، نام مرکب اسفندیار. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). اما بر اساسی نمی نماید: خنگ همایون من در همه کاری رخش تهمتن بدی شولک اسفندیار. فخرالدین مبارکشاه. ، بادریسۀ دوک و آن چرم یا چوب گردی است که در گلوی دوک محکم سازند. (ازبرهان). بادریسۀ دوک. (انجمن آرا) (آنندراج). شوکل. شنگرک. شنگور. (حاشیۀ برهان چ معین) ، مرغی که تغییر رنگ دهد و هر دم به رنگی درآید. (ناظم الاطباء)
زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد زرو، زلو، جلو، شلک، شلکا، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد زَرو، زَلو، جَلو، شَلک، شَلکا، خِرِستِه، مَکِل، دیوَک، دیوچِه، دُشتی، عَلَق
تیهو، پرنده ای شبیه کبک اما کوچک تر از آن با گوشتی لذیذ و پرهای خاکستری مایل به زرد و خال های سیاه رنگ در زیر سینه شارشک، شاشنگ، شیشو، شیشیک، شاشک، طیهوج، فرفور، نموسک، نموشک، سرخ بال
تیهو، پرنده ای شبیه کبک اما کوچک تر از آن با گوشتی لذیذ و پرهای خاکستری مایل به زرد و خال های سیاه رنگ در زیر سینه شارَشک، شاشَنگ، شیشو، شیشیک، شاشَک، طیهوج، فَرفور، نَموسَک، نَموشَک، سُرخ بال
پول خرد، در علم زیست شناسی هر یک از واحدهای شاخی، استخوانی یا غشایی نازکی که روی بدن برخی مهره داران مانند ماهی ها را می پوشاند، فلس، دایره های نازک فلزی به رنگ زرد یا سرخ یا سفید که برای زیبایی به لباس های زنانه و چیزهای دیگر می دوزند پل کوچک
پول خُرد، در علم زیست شناسی هر یک از واحدهای شاخی، استخوانی یا غشایی نازکی که روی بدن برخی مهره داران مانند ماهی ها را می پوشاند، فلس، دایره های نازک فلزی به رنگ زرد یا سرخ یا سفید که برای زیبایی به لباس های زنانه و چیزهای دیگر می دوزند پُل کوچک
کوزه ای که تمغاچیان و مردم مشاهد متبرکه که دارند تازر و سیمی که از مردم بگیرند در آن ریزند، کوزه ای سفالین یا صندوقچه ای که کودکان پول خود را در آن ذخیره کنند
کوزه ای که تمغاچیان و مردم مشاهد متبرکه که دارند تازر و سیمی که از مردم بگیرند در آن ریزند، کوزه ای سفالین یا صندوقچه ای که کودکان پول خود را در آن ذخیره کنند