تولک تولک زیرک، چابک، مرغ پرریختهتولک رفتن: ریختن پَرِ پرنده تا پرهای تازه به جای آن بروید فرهنگ فارسی عمید
تولک تولک باذکاوت و زیرک و هوشمند و بافراست و جلد چابک. (ناظم الاطباء). زیرک. چابک، پرریخته. (فرهنگ فارسی معین). کریزکرده و پرریخته. (ناظم الاطباء). کریز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به کریز و تولک کردن شود لغت نامه دهخدا
پولک پولک دایره هایی کوچک و نازک به رنگهای مختلف که برای تزیین لباس به کار می رود، فلس ماهی که روی بدن ماهی را پوشانده است فرهنگ نامهای ایرانی