لفظی است ظاهراً بی معنی، مذکور در داستانی از کلیله و دمنه برساختۀ مردی بازرگان بدین شرح که: بازرگانی شب هنگام به نزدیک زن خفته بود، آوای پای دزدان از بام شنود، نرم نرمک زن را بیدار کرد و گفت به الحاح از من بپرس که این مال از چه راه به دست آورده ای. زن به اشارت شوی پرسیدن گرفت، مرد انکار کرد و زن اصرار. پس مرد چنانکه دزدان بشنوند گفت اگر با کس نگوئی بگویم که این مال من از دزدی جمع شده است که در آن کار استاد بودم و افسونی دانستم که شبهای مقمر پیش دیوارهای توانگران می ایستادمی و هفت بار میگفتمی که ’شولم شولم’ و دست در مهتاب زدمی و به درون رفتمی و آنچه از خواسته توانستمی برگرفتمی و با کمک همان افسون از روزن برشدمی. مهتر آن دزدان بشنود، شادمان شد و هفت بار شولم شولم بر زبان راند و پای در روزن نهادن همان بود و به گردن فتادن همان. مرد برخاست و چوبدستی برگرفت و شانه هاش محکم فروکوفت...: ناید به وزارت به محل پدرت کس مرکب نشود مهتاب از رقیۀ شولم. مختاری. تو پسندی فسان خاطر من زو شود چون فسانۀ شولم. سنایی
لفظی است ظاهراً بی معنی، مذکور در داستانی از کلیله و دمنه برساختۀ مردی بازرگان بدین شرح که: بازرگانی شب هنگام به نزدیک زن خفته بود، آوای پای دزدان از بام شنود، نرم نرمک زن را بیدار کرد و گفت به الحاح از من بپرس که این مال از چه راه به دست آورده ای. زن به اشارت شوی پرسیدن گرفت، مرد انکار کرد و زن اصرار. پس مرد چنانکه دزدان بشنوند گفت اگر با کس نگوئی بگویم که این مال من از دزدی جمع شده است که در آن کار استاد بودم و افسونی دانستم که شبهای مقمر پیش دیوارهای توانگران می ایستادمی و هفت بار میگفتمی که ’شولم شولم’ و دست در مهتاب زدمی و به درون رفتمی و آنچه از خواسته توانستمی برگرفتمی و با کمک همان افسون از روزن برشدمی. مهتر آن دزدان بشنود، شادمان شد و هفت بار شولم شولم بر زبان راند و پای در روزن نهادن همان بود و به گردن فتادن همان. مرد برخاست و چوبدستی برگرفت و شانه هاش محکم فروکوفت...: ناید به وزارت به محل پدرت کس مرکب نشود مهتاب از رقیۀ شولم. مختاری. تو پسندی فسان خاطر من زو شود چون فسانۀ شولم. سنایی
دهی است جزء دهستان شاندرمن بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش. سکنۀ آن 198 تن و آب آن از چشمه و محصول آن برنج و مختصر ابریشم و گندم است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. اکثر سکنه در تابستان به ییلاق دره چاف رود میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان شاندرمن بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش. سکنۀ آن 198 تن و آب آن از چشمه و محصول آن برنج و مختصر ابریشم و گندم است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. اکثر سکنه در تابستان به ییلاق دره چاف رود میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
جلیف. بشت. رغید. تلخه. چنگک. دنقه. چنگلک. زوان. شالم. شولم. زؤان. زیوان. سعیع. شلک. چنگک که با غله مخلوط شود و آنرا تلخ کند. (یادداشت مؤلف). نام دارویی است که آنرا با گوگرد بر بهق طلا کنند نافع باشد، و آنرا زوان و شلمک نیز گویند و در میان گندم روید. (برهان) (آنندراج). در میان گندم روید و آنرا تباه گرداند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گندم دیوانه. (ناظم الاطباء). سیاه دانو و زوان و وزنا هم گویند. (از صیدنۀ ابوریحان بیرونی). به فارسی گندم دیوانه نامند و آن دانه ای است از جو باریکتر و کوچکتر و با تلخی و مایل به سرخی. در اصفهان کاکلک گویند. (از تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به مترادفات کلمه شود
جلیف. بشت. رغید. تلخه. چنگک. دنقه. چنگلک. زوان. شالم. شولم. زؤان. زیوان. سعیع. شلک. چنگک که با غله مخلوط شود و آنرا تلخ کند. (یادداشت مؤلف). نام دارویی است که آنرا با گوگرد بر بهق طلا کنند نافع باشد، و آنرا زوان و شلمک نیز گویند و در میان گندم روید. (برهان) (آنندراج). در میان گندم روید و آنرا تباه گرداند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گندم دیوانه. (ناظم الاطباء). سیاه دانو و زوان و وزنا هم گویند. (از صیدنۀ ابوریحان بیرونی). به فارسی گندم دیوانه نامند و آن دانه ای است از جو باریکتر و کوچکتر و با تلخی و مایل به سرخی. در اصفهان کاکلک گویند. (از تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به مترادفات کلمه شود
بندری بزرگ به هندوستان. (از سفرنامۀ ابن بطوطه، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بندری است در ساحل غربی شبه جزیره هندوستان بکلی نزدیک رأس مثلثی که شبه جزیره مذکور را تشکیل می دهد، بر ساحل دریای عمان. مؤلفین عرب آن را به همین املای ’کولم’ می نوشته اند و مارکوپولو در سفرنامۀ خود به املای ’کویلوم’ نوشته، ولی اکنون در عموم نقشه هاو کتب جغرافی اروپائی نام این بندر را باملای ’کیلون’ می نویسند. ابن بطوطه پس از چهل روز بحرپیمایی از سومطرا در رمضان 747 هجری قمری به این بندر رسید. (از تعلیقات شدالازار ص 508)
بندری بزرگ به هندوستان. (از سفرنامۀ ابن بطوطه، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بندری است در ساحل غربی شبه جزیره هندوستان بکلی نزدیک رأس مثلثی که شبه جزیره مذکور را تشکیل می دهد، بر ساحل دریای عمان. مؤلفین عرب آن را به همین املای ’کولم’ می نوشته اند و مارکوپولو در سفرنامۀ خود به املای ’کویلوم’ نوشته، ولی اکنون در عموم نقشه هاو کتب جغرافی اروپائی نام این بندر را باملای ’کیلون’ می نویسند. ابن بطوطه پس از چهل روز بحرپیمایی از سومطرا در رمضان 747 هجری قمری به این بندر رسید. (از تعلیقات شدالازار ص 508)
فلفل سیاه را می گویند و آن معروف است. (برهان) (آنندراج). فلفل سیاه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). با طبری ’گولمه تره’ به معنی خردل مقایسه شود. (از حاشیۀ برهان چ معین)
فلفل سیاه را می گویند و آن معروف است. (برهان) (آنندراج). فلفل سیاه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). با طبری ’گولمه تره’ به معنی خردل مقایسه شود. (از حاشیۀ برهان چ معین)
نام پیغمبری که پسر داود (ع) بود و مادرش دختر طالوت است. (حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 43). نام رسول سوم است از رسل اصحاب قریه که صادق و صدوق و شلوم اند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نام چند تن از فرمانروایان رجال در قاموس کتاب مقدس. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود
نام پیغمبری که پسر داود (ع) بود و مادرش دختر طالوت است. (حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 43). نام رسول سوم است از رسل اصحاب قریه که صادق و صدوق و شلوم اند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نام چند تن از فرمانروایان رجال در قاموس کتاب مقدس. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود
یکی از دهستانهای چهارگانه بخش مرکزی شهرستان فومن است. این دهستان در قسمت شمال بخش مرکزی شهرستان فومن واقع است. و پاره ای از قراء آن بر کنار مرداب بندر انزلی است. مرکز دهستان هندخاله است که در گذشته موقعیت بندری داشته و مرکز صادرات شهرستان فومن بوده است. این دهستان از 27 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و در حدود 14500 تن سکنه دارد و قراء مهم آن عبارتند از: نوخاله، ماتک، لیف شاگرد، دلیوندان، مردخه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 313 و نزهه القلوب و حبیب السیر و ذیل جامع التواریخ رشیدی و تولیم شود
یکی از دهستانهای چهارگانه بخش مرکزی شهرستان فومن است. این دهستان در قسمت شمال بخش مرکزی شهرستان فومن واقع است. و پاره ای از قراء آن بر کنار مرداب بندر انزلی است. مرکز دهستان هندخاله است که در گذشته موقعیت بندری داشته و مرکز صادرات شهرستان فومن بوده است. این دهستان از 27 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و در حدود 14500 تن سکنه دارد و قراء مهم آن عبارتند از: نوخاله، ماتک، لیف شاگرد، دلیوندان، مردخه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 313 و نزهه القلوب و حبیب السیر و ذیل جامع التواریخ رشیدی و تولیم شود
پارسی تازی گشته شلمک، خر سنگ گیاهان شیلم گیاهی است از تیره گندمیان که دارای خوشه هایی کوچکی می باشد، نباتی است یک ساله و دانه های آن مدت مدیدی قادرند که قوه نمای خود را حفظ کنند شلمک یکی از گیاهان خوب مراتع و در هر سال سه مرتبه میشود آن را درو کرد زوان دنقه شیلم چچم چچن
پارسی تازی گشته شلمک، خر سنگ گیاهان شیلم گیاهی است از تیره گندمیان که دارای خوشه هایی کوچکی می باشد، نباتی است یک ساله و دانه های آن مدت مدیدی قادرند که قوه نمای خود را حفظ کنند شلمک یکی از گیاهان خوب مراتع و در هر سال سه مرتبه میشود آن را درو کرد زوان دنقه شیلم چچم چچن
مولم در فارسی: درد انگیز درد ناک درد آورنده دردناک. در فارسی بر گرفته از مولم تازی: درد ناک درد رساننده دردمند کننده غم انگیز دردناک: (انتظار لذتی یا امید قهر بر عدوی یا حذر از مولمی باشد)
مولم در فارسی: درد انگیز درد ناک درد آورنده دردناک. در فارسی بر گرفته از مولم تازی: درد ناک درد رساننده دردمند کننده غم انگیز دردناک: (انتظار لذتی یا امید قهر بر عدوی یا حذر از مولمی باشد)