- شول
- بقیه آب که در دلو باشد
معنی شول - جستجوی لغت در جدول جو
- شول
- آب اندک، بقیۀ آب که در دلو باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته شیلم شلمک از گیاهان
خرقه رخقه درویشان
اسب تندرو، سیس، بوز، بالاد، جواد، بادرفتار، چهارگامه، سابح، گام زن، براق، ره انجام، چارگامه
بادریسۀ دوک
بادریسۀ دوک
جای ریختن خاکروبه و آشغال در کنار کوچه یا محل دیگر
یک توپ پارچه که درویشان به جای پتو به کار برند
خرقه، خرقۀ درویشی
شیلم، دانۀ سرخ و تلخ گیاهی که از جو باریک تر است و ضماد آن برای معالجۀ دمل به کار می رود، شیله، چچن، چچم، شلمک، گندم دیوانه
تیز دست چست و چالاک ماهر، گزارنده کارها کار ساز، باهوش، دانش بینش، در کلمات مرکب معنی (بشولنده) دهد: کار بشول
بشولیدن، پسوند متصل به واژه به معنای بشولنده، برای مثال کاربشولی که خرد کیش شد / از سر تدبیر و خرد بیش شد (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۵)
چالاک، باهوش، کارساز
شوریده ژولیده در هم پریشان، درمانده حیران
متحیر و درمانده شدن
طعامی است شله
شیرینی دوست، شیرینی فروش
کمند
ژولیده، شوریده، درهم و پریشان، برای مثال همی گفت شولیده دستاروموی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی۱ - ۱۱۶)
درهم شدن، آشفته و پریشان گشتن، درمانده و حیران شدن
کمند، طنابی بلند با سری حلقه مانند برای گرفتار کردن انسان یا حیوان، آنچه به وسیلۀ آن کسی را اسیر و گرفتار کنند، دام مثلاً پسرک سرانجام در در کمند او افتاد، زلف، گیسو
نخست، یکم
خواستاری، شور، شادی
پیشه، کار
احساس، شوق، نشاط، اشتیاق
بذله گو
آبی که از کلیه ها ترابد و در مثانه جمع گردد و بطور طبیعی دفع شود، ادرار
ظرف فلزی یا چرمی که با آن آب از چاه می کشند، طرف آبکشی زنبیلی بزرگ که از پوست خرما چینند و بر آن دو دسته گذارند
شگفت شگفت انگیر، زیرک چالاک، دلاور خورویخاز (تمایل آفتاب از میانه آسمان) و یخازیدن خور
گروه زنبوران عسل و بمعنی احمق شدن