شولان. برداشتن شتر ماده دم را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برداشتن ستور و اشتر دنبال را. برداشته شدن دنبال. (تاج المصادر بیهقی). ورداشتن شتر دنبال را. (المصادر زوزنی) ، بلند و دروا شدن دم (لازم است و متعدی). (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و گاه برای بلند شدن غیر از دم بکار رود. (از اقرب الموارد) ، برداشتن سنگ را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سبک شدن و آرام گرفتن بعد خشم. (از منتهی الارب). شالت نعامه فلان، سبک شد و خشمگین گردید و سپس ساکت شد. (از اقرب الموارد) ، مردن: شالت نعامته. (منتهی الارب). شالت نعامته ، برداشته شد قدم و نشان او، یعنی بمرد. (یادداشت مؤلف) ، رفتن قوم و خالی شدن جای ایشان یا پراکنده شدن و مختلف شدن سخن ایشان یا رفتن عزت و غلبۀ قوم. (منتهی الارب) ، برآمدن پلۀ ترازو. (منتهی الارب). برآمدن یکی از دو کفۀ ترازو. (از اقرب الموارد). از جای برآمدن یک کفۀ ترازو. (تاج المصادر بیهقی) ، برداشتن سبو را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)