بدبختی. (یادداشت مؤلف). شوربخت بودن. تیره بختی. (فرهنگ فارسی معین). نکبت. ادبار. نحس بودن بخت. بدبختی. مقابل پیروزی. مقابل مقبلی: ز گیتی مرا شوربختی است بهر پراکنده بر جای تریاک زهر. فردوسی. که پیروزی و شوربختی ازوست تن آسانی و رنج و سختی ازوست. فردوسی. یکی را دگر شوربختی بود نیاز و غم و درد و سختی بود. فردوسی. که من با سپاهی بسختی درم برنج و غم و شوربختی درم. فردوسی. سوی چشمۀ شوربختی شتابد کرا آز باشد دلیل و نهازش. ناصرخسرو. کسی که بادۀ کین تو نوش خواهد کرد ز شوربختی دردی خورد هم از سر دن. سوزنی. چوابر از شوربختی شد نمکبار دل از شیرین شورانگیز بردار. نظامی. و آن شیفته دل ز شوربختی میکرد صبوریی بسختی. نظامی. میزد نفسی به شوربختی میزیست بصد هزار سختی. نظامی. سعدی قلم بسختی رفته ست و شوربختی پس هرچه پیشت آید گردن بنه قضا را. سعدی
بدبختی. (یادداشت مؤلف). شوربخت بودن. تیره بختی. (فرهنگ فارسی معین). نکبت. ادبار. نحس بودن بخت. بدبختی. مقابل پیروزی. مقابل مقبلی: ز گیتی مرا شوربختی است بهر پراکنده بر جای تریاک زهر. فردوسی. که پیروزی و شوربختی ازوست تن آسانی و رنج و سختی ازوست. فردوسی. یکی را دگر شوربختی بود نیاز و غم و درد و سختی بود. فردوسی. که من با سپاهی بسختی درم برنج و غم و شوربختی درم. فردوسی. سوی چشمۀ شوربختی شتابد کرا آز باشد دلیل و نهازش. ناصرخسرو. کسی که بادۀ کین تو نوش خواهد کرد ز شوربختی دردی خورد هم از سر دن. سوزنی. چوابر از شوربختی شد نمکبار دل از شیرین شورانگیز بردار. نظامی. و آن شیفته دل ز شوربختی میکرد صبوریی بسختی. نظامی. میزد نفسی به شوربختی میزیست بصد هزار سختی. نظامی. سعدی قلم بسختی رفته ست و شوربختی پس هرچه پیشت آید گردن بنه قضا را. سعدی
مدبر و بدبخت. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). بدبخت و بی طالع. (ناظم الاطباء). تیره بخت: کنند این و آن خوش دگرباره دل وی اندر میان کوربخت و خجل. (بوستان). ، نمام وسخن چین، جاسوس. (ناظم الاطباء)
مدبر و بدبخت. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). بدبخت و بی طالع. (ناظم الاطباء). تیره بخت: کنند این و آن خوش دگرباره دل وی اندر میان کوربخت و خجل. (بوستان). ، نمام وسخن چین، جاسوس. (ناظم الاطباء)
روغن کنجد. (ناظم الاطباء). شیرپخت: ده درمسنگ روغن گاو و ده درمسنگ روغن شیربخت تازه... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اگر قلیه خواهند نخست به آب پزندپس به روغن شیربخت تازه بریان کنند (گوشت گاو کوهی را) . (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به شیرپخت شود
روغن کنجد. (ناظم الاطباء). شیرپخت: ده درمسنگ روغن گاو و ده درمسنگ روغن شیربخت تازه... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اگر قلیه خواهند نخست به آب پزندپس به روغن شیربخت تازه بریان کنند (گوشت گاو کوهی را) . (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به شیرپخت شود