جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شورپشت

شورپشت

شورپشت
چاروایی سرکش و نافرمان که اگر در زیر بار کشند، بار را بیندازد و اطلاق آن بر چنین آدمی مجاز است. (بهار عجم) (آنندراج) ، ستیزه جو و جنگجو و هنگامه ساز. (ناظم الاطباء) :
شوربخت و شورچشم و شورپشتی ای رقیب
این چنین گیرد نمک آن را که نشناسد نمک.
محسن تأثیر
لغت نامه دهخدا

شورکشت

شورکشت
دهی از دهستان طاغنکوه بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور است و 1200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

خارپشت

خارپشت
جانوری معروف، گویند مار و افعی را میگیرد و سر خود فرو میکشد و مار خود را چندان بر خارهای پشت او میزند که هلاک شود و در زمین سوراخ کرده می ماند و بر پشت و دم آن مثل دوک خارها باشند، جوجه تیغی
فرهنگ لغت هوشیار

شیرخشت

شیرخشت
شیره ای که از بعضی اشجار تراوش میکند و مسهل و آرام و نیکوئیست در اطفال
فرهنگ لغت هوشیار

شورچشم

شورچشم
کسی که از نظر او به چیزها ضرر رساند و مردم را بیمار نماید، بد چشم
فرهنگ لغت هوشیار

خارپشت

خارپشت
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تَشی، سیخول، زُکاسه، سُکاسه، رُکاشه، اُسگُر، اُسغُر، سَنگُر، سُگُر، پَهمَزَک، پیهَن، بیهَن، روباه تُرکی، کاسجوک، جَبروز، قُنفُذ
خارپشت
فرهنگ فارسی عمید

کوژپشت

کوژپشت
کسی که به واسطۀ پیری پشتش خمیده شده باشد، کسی که ستون فقراتش معیوب و خمیده باشد، قوزی، کنایه از آسمان، برای مِثال تو ز این بی گناهی که این کوژپشت / مرا برکشید و به زودی بکشت (فردوسی - ۲/۱۸۶)
کوژپشت
فرهنگ فارسی عمید

شوربخت

شوربخت
بدبخت، تیره بخت، شوریده بخت، شوراختر، شورطالع، برای مِثال شوربختان به آرزو خواهند / مقبلان را زوال نعمت و جاه (سعدی - ۶۳)
شوربخت
فرهنگ فارسی عمید