نمد باشد و آن چیزی است که از پشم گوسفند مالند و بعضی گویند آنرا که از پشم گوسفند و موی بز سیاه درهم آمیزند و بمالند شاکمند خوانند. (برهان قاطع). نمدی که از پشم سازندش. (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ نظام) (فرهنگ رشیدی) : بدستش ز خام گوزنان کمند ببر درفکنده یکی شاکمند. لبیبی. ، آن است که یکی را در عوض دیگری بگیرند و طلب حق خود نمایند و آن را ’نوا’ نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به نوا شود
نمد باشد و آن چیزی است که از پشم گوسفند مالند و بعضی گویند آنرا که از پشم گوسفند و موی بز سیاه درهم آمیزند و بمالند شاکمند خوانند. (برهان قاطع). نمدی که از پشم سازندش. (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ نظام) (فرهنگ رشیدی) : بدستش ز خام گوزنان کمند ببر درفکنده یکی شاکمند. لبیبی. ، آن است که یکی را در عوض دیگری بگیرند و طلب حق خود نمایند و آن را ’نوا’ نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به نوا شود
دهی از دهستان چاردولی بخش اسدآباد شهرستان همدان واقع در 25000 گزی شمال قصبۀ اسدآباد و 60 هزارگزی جنوب باختر شوسۀ همدان به قروه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی سردسیر و سکنۀ آن 29 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، انگور، صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. طایفۀ چمور تابستان برای تعلیف احشام به آنجا میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از دهستان چاردولی بخش اسدآباد شهرستان همدان واقع در 25000 گزی شمال قصبۀ اسدآباد و 60 هزارگزی جنوب باختر شوسۀ همدان به قروه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی سردسیر و سکنۀ آن 29 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، انگور، صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. طایفۀ چمور تابستان برای تعلیف احشام به آنجا میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
شکاوندکوه، نام کوهی است که آنرا اشکاوند نیز خوانند. (از فرهنگ جهانگیری). نام کوهی. (ناظم الاطباء) : نشیمن گرفت از شکاوندکوه همی دارد از رنج گیتی ستوه. اسدی. به راه شکاوند چون باد تفت شب قیرگون روی بنهاد و رفت. اسدی
شکاوندکوه، نام کوهی است که آنرا اشکاوند نیز خوانند. (از فرهنگ جهانگیری). نام کوهی. (ناظم الاطباء) : نشیمن گرفت از شکاوندکوه همی دارد از رنج گیتی ستوه. اسدی. به راه شکاوند چون باد تفت شب قیرگون روی بنهاد و رفت. اسدی
دهی است از دهستان قزل گچیلو بخش ماه نشان شهرستان زنجان. دارای 592 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه تأمین می شود. صنایع دستی آن گلیم و جاجیم بافی. معدن نمک دارد و استخراج می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان قزل گچیلو بخش ماه نشان شهرستان زنجان. دارای 592 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه تأمین می شود. صنایع دستی آن گلیم و جاجیم بافی. معدن نمک دارد و استخراج می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
خانه ای را گویند که در زیر زمین کنند بجهت گوسفندان و مسافران. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). جایی که در زیر زمین کنند بجهت مسافران و گوسفندان. (فرهنگ فارسی معین)
خانه ای را گویند که در زیر زمین کنند بجهت گوسفندان و مسافران. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). جایی که در زیر زمین کنند بجهت مسافران و گوسفندان. (فرهنگ فارسی معین)
بوزکند. (ناظم الاطباء). و رجوع به بوزکند شود، اسب جلد و تند و تیز. (برهان). مطلق اسب تند و تیز. (رشیدی). اسب تند و تیز. (جهانگیری) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اسب تندرو. اسب جلد. (فرهنگ فارسی معین) : پیش ستمکاره مکن پشت کوز زآن که فراوان نزید اسب بوز. امیرخسرو دهلوی. ، مردم تیزفهم و صاحب ادراک را نیز بطریق استعاره بوز گویند. چنانکه مردم بی ادراک کندفهم را کودن خوانند. و کودن، اسب گمراه پالانی باشد. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج). به استعاره مردم فهیم را گویند. چنانکه کودن که اسب پالانی بی ادراک است. (رشیدی). مردم تیزفهم صاحب ادراک. (ناظم الاطباء). مرد تیزهوش صاحب ادراک. مقابل کودن. (فرهنگ فارسی معین) : شاگرد تو من باشم گر کودن اگر بوزم تا زآن لب خندانت یک خنده بیاموزم. مولوی
بوزکند. (ناظم الاطباء). و رجوع به بوزکند شود، اسب جلد و تند و تیز. (برهان). مطلق اسب تند و تیز. (رشیدی). اسب تند و تیز. (جهانگیری) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اسب تندرو. اسب جلد. (فرهنگ فارسی معین) : پیش ستمکاره مکن پشت کوز زآن که فراوان نزید اسب بوز. امیرخسرو دهلوی. ، مردم تیزفهم و صاحب ادراک را نیز بطریق استعاره بوز گویند. چنانکه مردم بی ادراک کندفهم را کودن خوانند. و کودن، اسب گمراه پالانی باشد. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج). به استعاره مردم فهیم را گویند. چنانکه کودن که اسب پالانی بی ادراک است. (رشیدی). مردم تیزفهم صاحب ادراک. (ناظم الاطباء). مرد تیزهوش صاحب ادراک. مقابل کودن. (فرهنگ فارسی معین) : شاگرد تو من باشم گر کودن اگر بوزم تا زآن لب خندانت یک خنده بیاموزم. مولوی
صفه و ایوان و با رای قرشت هم بنظر آمده است. (برهان). ایوان و خانه است و با رای قرشت هم بنظر آمده. (آنندراج). صفه. و ایوان. (ناظم الاطباء). بوزگند. صفه. ایوان. (فرهنگ فارسی معین)
صفه و ایوان و با رای قرشت هم بنظر آمده است. (برهان). ایوان و خانه است و با رای قرشت هم بنظر آمده. (آنندراج). صفه. و ایوان. (ناظم الاطباء). بوزگند. صفه. ایوان. (فرهنگ فارسی معین)
پشته و زمینی را گویند که آن را سیلاب کنده باشد، چه لور به معنی سیلاب هم آمده است و در فرهنگ سروری این لغت به معنی آب آمده است. (برهان). مغاک که از سیل بر زمین پیدا میشود. (غیاث). سیلاب کند: ز ری تا دهستان و خوارزم و جند نوندی نبینی بجز لورکند. نظامی. در هر یکی از این عدد شصت روشن است آنها که تعبیه است در این تیره لورکند. عمید لوبکی
پشته و زمینی را گویند که آن را سیلاب کنده باشد، چه لور به معنی سیلاب هم آمده است و در فرهنگ سروری این لغت به معنی آب آمده است. (برهان). مغاک که از سیل بر زمین پیدا میشود. (غیاث). سیلاب کند: ز ری تا دهستان و خوارزم و جند نوندی نبینی بجز لورکند. نظامی. در هر یکی از این عدد شصت روشن است آنها که تعبیه است در این تیره لورکند. عمید لوبکی